آیزنهاور و کودتای طلایی؛ ژنرالی که پشت پرده ناآرامیهای عراق بود
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از خبرآنلاین؛ اندیشمندان مغرب زمین، فضای دموکراسی سازی را دارای دو بعد می دانند.
بعد نخست که محور افقی فضای دموکراسی سازی را شکل می دهد، همان است که از آن تعبیر به «اصل موازنه قوای سه گانه سیاسی (Political Checks and Balances)» می شود.
· بعد دوم که محور عمودی فضای دموکراسی سازی را شکل می دهد، همان است که از آن تعبیر به «مطالبه مردمی از حاکمیت ( (Public demands» می گردد.
اما فضای دموکراسی سازی در«غرب آسیا» که سابقه طولانی حکومت فرماندهان نظامی را در کارنامه خود دارد، دارای بعد سومی نیز است که از نظر اندیشمندان غربی دور مانده است. «دکترکنث پولاک» ارتش های عربی را «شمشیر دولبه» می داند.
وی معتقد است: برای ماندن قطار دموکراسی در ریل، توازن قدرت نهاد نظامی ارتش و قدرت نهادهای مدنی باید حفظ شوند. در صورتی که قدرت ارتش بر قدرت نهادهای مدنی تفوق یابد، پدیده ای به نام «پرتوریانیسم (Praetorianism)» شکل می گیرد که در نهایت منجر به حاکمیت ارتش و سرنگونی نهادهای مدنی می گردد. «پولاک» معتقد است که چنین پدیده ای در نکبتی که به مدت چندین دهه دامنگیر «کشورهای غرب آسیا» گردیده، سهیم بوده است. لازم به ذکر است که «پرتوریانیسم» از «گارد پرتورین» اقتباس شده است. «گارد پرتورین» گارد حفاظتی امپراتور روم بود که در سده های پس از امپراتوری « آگوستوس» و «تیبریوس» در عزل و نصب امپراتوران روم نقش مهمی را ایفا می کرد.
اندیشمندان غربی، به علت ناآشنایی با فضای دموکراسی سازی در غرب آسیا نتوانسته اند راه حلی برای اجتناب از پدیده ای که پولاک از آن تعبیر به «پرتوریانیسم» می کند، ارایه دهند. بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی نخستین کسی بود که به فراست دریافت که دموکراسی سازی در خاورمیانه، «بعد سومی» نیز دارد که از آن تعبیر به «موازنه قوای نظامی ( Military Checks and Balances)» می گردد.
«موازنه قوای نظامی» در دموکراسی سازی های مغرب زمین جایگاهی ندارد چرا که مسیری را که آنها برای حرکت به سمت دموکراسی طی کرده اند متفاوت از مسیر دموکراسی سازی در غرب آسیا است. از این رو، امام خمینی در سال 1358 فرمان تشکیل «سپاه پاسداران» را صادر کرد تا ایران در فاز انتقال از استبداد به دموکراسی، مسیر امنی را طی کند و به عبارتی «موازنه قوای نظامی»، مانع به وجود آمدن پدیده پرتوریانیسم گردد. کودتای نوژه در تیر ماه 1359 نشان داد که او به درستی «بعد سوم فضای دموکراسی سازی» را تشخیص داده بوده است. سپاه در آن زمان توانست با یک «ضدکودتا»، نخستین جلوه ی «موازنه قوای نظامی» را به منصه ظهور برساند و قطار دموکراسی را که در خطر خارج شدن از ریل بود، در مسیر خود همچنان حفظ کند.
پس از سقوط رژیم صدام در سال 2003 و تدوین قانون اساسی جدید عراق در سال 2005، «بعد سوم دموکراسی سازی» در قانون اساسی این کشور مغفول ماند چرا که این قانون عمدتا با مشاوره کارشناسان آمریکایی تدوین شده بود و آنها نیز قانون اساسی عراق را بر پایه نسخه مغرب زمینی دموکراسی سازی تدوین کرده بودند. اگر تدوین کنندگان قانون اساسی عراق، در آن زمان به این مهم توجه داشتند که فضای دموکراسی سازی در غرب آسیا، سه بعدی است و دوبعدی تصور کردن آن، در خوشبینانه ترین حالت ناشی از کوربینی کارشناسان غربی است، شاید نه داعش می توانست مناطق چندانی از عراق را به تصرف خود در آورد و نه امروز، آمریکا در پی آن بود که برخی فرماندهان نظامی عراق را بازیچه مطامع خود قرار دهد.
در هر صورت، ظهور رسمی داعش در سال 2014 و تصرف موصل که حاصل خیانت برخی ازفرماندهان ارشد ارتش بود، اندیشمندان عراق را متوجه نکته مغفول مانده در قانون اساسی عراق کرد و حاصل آن شد که نیرویی به نام «حشد الشعبی» شکل گرفت.
لازم به ذکر است که کارشناسان «شورای آتلانتیک» اخیرا به وجود ضعف هایی در قانون اساسی عراق اشاره کرده، و به تلویح از اصلاح آن سخن به میان آورده اند. از این رو، خوب است که اگر روزی، مقامات عراقی تصمیم به بازنگری در قانون اساسی این کشور گرفتند، وجود «حشد الشعبی» را در قانون اساسی جدید لحاظ کنند تا دموکراسی سازی در عراق، در مسیر واقعی خود پیش رود. ادغام «حشد الشعبی» در ارتش عراق، می تواند مشکلاتی را که پیشتر ذکر آن به میان رفت، در مسیر دموکراسی سازی در عراق، در آینده ایجاد کند.
ایالات متحده در نوامبر 2005 در راستای بازسازی ارتش عراق، به تشکیل نیروی نظامی ای موسوم به «نیروهای ویژه عراق (Iraqi Special Operations Force)» اقدام کرد. این نیرو در ابتدا شامل دو گردان رزمی و دو گردان پشتیبانی بود و تجهیز و آموزش آن به عهده نظامیان آمریکایی، و البته با هزینه وزارت دفاع عراق، بود. لازم به ذکر است که نیروی مزبور، نسخه عراقی «نیروهای ویژه آمریکا (U.S. Special forces)» است. نیروی مذکور طی سالهای گذشته توسعه پیدا کرد و نام جدید «نیروی مبارزه با تروریسم» را به خود گرفت. در محافل آمریکایی از این نیرو با عنوان «لشکر طلایی (Golden Division)» یاد می شود.
در دورانی که بخشی از خاک عراق، در اثر خیانت برخی از فرماندهان ارتش و زد و بند برخی شیوخ قبایل، به اشغال داعش درآمد، مقامات آمریکایی تلاش کردند تا از اوضاع به نفع خود بهره ببرند چرا که از پیش از اشغال عراق توسط داعش، متوجه شده بودند مسیر شکل گیری دموکراسی در عراق، در آینده به نفع آنها نخواهد بود.
از این رو، بعدها تلاش کردند تا در عملیاتهایی که برای بازپس گیری مناطق اشغالی از چنگ داعش صورت می گیرد، «لشکر طلایی» را که توسط خودشان تربیت و تجهیز شده بود، در خط مقدم قرار دهند و به بهانه اینکه آلترناتیو دیگر یعنی «حشد الشعبی» رنگ و بوی طایفه ای دارد، مانع حضور حشد الشعبی در خط مقدم عملیات های آزاد سازی مناطق اشغالی ای چون فلوجه، موصل، بیجی، تکریت و... شوند. منویات آمریکا با تصمیم نخست وزیر وقت «حیدرالعبادی» عملی گردید، و بدین ترتیب نقش مهم «حشد الشعبی» در عمیلت های آزاد سازی مناطق اشغالی داعش، حداقل در رسانه های داخل و خارج عراق، کم رنگ شد.
در تمام عملیات های «لشکر طلایی» علیه داعش، سعی رسانه های غربی، برجسته کردن نقش فرمانده میدانی این لشکر، یعنی «سپهبد عبدالوهاب الساعدی» بود. در رسانه های غرب از او به عنوان «قهرمان عراق» نام برده شده است. «یوروزنیوز» در مارس 2019 از او،با تعبیر معنا دار «ژنرال آیزنهاور» و «ژنرال شارل دوگل» عراق اسم برد.
«اورشلیم پست» درباره وی و«نیروی ویژه مبارزه با تروریسم عراق» می نویسد «سپهبد الساعدی که در سال 2017 موصل را آزاد کرد، فرماندهی نیروی ویژه مبارزه با تروریسم را به عهده داشت. این نیرو توسط آمریکا ایجاد و آموزش داده شده است».
لازم به ذکر است که ژنرال مذکور، مدرک کارشناسی فیزیک را از دانشگاه موصل دریافت کرده و پس از آن دردوران زمامداری صدام، از دانشکده افسری عراق با درجه ستوانی فارغ التحصیل گردیده، و در سال 1996 نیزدوره دافوس را در عراق گذرانده است.
«یورونیوز» درباره ژنرال مذکور می نویسد «او کسی است که در سال 2015 در نبرد با داعش در بیجی، با در اختیار داشتن تنها 250 سرباز تحت امر، پیروزی "اسپارتاکوس وار" را رقم زد»!
لازم به ذکر است که «سپهبد الساعدی» در توجیه به حاشیه راندن نیروهای «حشدالشعبی» در بازپس گیری مناطق اشغالی داعش، در مصاحبه با آسوشیتدپرس گفت: «اگر من برای عملیات های نظامی، از نیروهای "غیرعراقی" استفاده می کردم، تاریخ در آینده شهادت می داد که این پیروزی متعلق به ما عراقی ها نبوده است».
جالب است که «سی ان ان» به نقل از «سپهبد الساعدی» می گوید «50 درصد پیروزی های ما در نبرد با داعش، محصول کمک های اطلاعاتی و لجستیکی ایالات متحده بوده است».
صحبتهای «سپهبد الساعدی» در مصاحبه با سی ان ان و آسوشیتدپرس در تضاد با یکدیگر هستند. او به زعم خودش، حشدالشعبی را به حاشیه می راند تا تاریخ در آینده شهادت ندهد که خارجی ها در بازپس گیری مناطق اشغالی داعش نقش داشته اند، اما همزمان به اذعان خودش، حداقل 50 درصد پیروزی خود و نیروهای تحت امرش را، محصول کمک های لجستیکی و اطلاعاتی ایالات متحده می داند. البته به اظهارات ژنرال باید این را هم افزود، که حتی آموزش و تجهیز نیروهای تحت امر او هم توسط آمریکا بوده است، بنابراین سهم آمریکا در پیروزی ادعایی ژنرال در موصل و تکریت و سایر نقاط اشغالی، بسیار بیشتر از 50 درصد بوده است.
«سپهبد الساعدی» به غیر از اظهارات بالا، اقدام به اعمال پوپولیستی هم کرده است. برای مثال، پیش از نبرد موصل، سردوشی اش را در مقابل دوربین ها باز می کند و می گوید تا موصل آزاد نشود، از این سردوشی استفاده نخواهم کرد. «ژنرال الساعدی» این روزها در جمع معترضان، علم مبارزه با فساد را نیز بر دوش می کشد.لازم به ذکر است که رسانه ها گزارش دادند که در جریان نبرد منطقه کرکوک، برخی فرماندهان تحت امر وی، به فروش نفت کرکوک در بازار سیاه اقدام کرده اند. چگونه است که فردی که توانایی مدیریت فساد در مجموعه اش را ندارد، ادعای مبارزه با فساد در سطح ملی را دارد؟!
ایالات متحده که فردی جاه طلب تر و عوامفریب تر از او برای فرماندهی «لشکر طلایی» نیافته بود، این افسر سابق ارتش بعثی را به عنوان فرمانده عملیات های «لشکر طلایی» برگزید تا گام اول را در راستای «پروژه آیزنهاور سازی» بردارد.
لازم به ذکر است که در این راستا، از مجسمه «ژنرال الساعدی» در شهر موصل نیز پرده برداری شد تا افکار عمومی با او موانست بیشتری پیدا کنند.
«پیتر برگن»، روزنامه نگار و تحلیلگر مسایل امنیت ملی در «سی ان ان»، در 16 دسامبر 2017 در تارنمای شبکه خبری مذکور می نویسد « این ترامپ نبود که داعش را شکست داد، بلکه سربازان نخبه ی تحت امر این ژنرال (سپهبد الساعدی) بودند که داعش را شکست دادند». برگن در ادامه، به نقش مهم «لشکر طلایی» در شکست داعش اشاره می کند.
ایالات متحده، در گام دوم «پروژه آیزنهاور سازی»، در اکتبر 2018 از ژنرال الساعدی برای سفر به واشنگتن دعوت به عمل می آورد. ژنرال مذکور در ستاد نیروهای عملیات ویژه «پایگاه هوایی مک دیل» واقع در فلوریدا، درباره نبرد با تروریسم و شکست داعش سخنرانی می کند.
پس از سخنرانی مزبور در فلوریدا، سمیناری به همت «پیتربرگن» در «دانشکده مطالعات دولتی کندی (John F. Kennedy School of Government) » در دانشگاه هاروارد، ترتیب داده می شود تا ژنرال در آنجا هم از تجریبات اش در نبرد با تروریسم سخنرانی کند! در اطلاعیه سمینار مزبور، ذکر شده است که این سمینار، یک سمینار اطلاعاتی به «میزبانی دولت سعودی و اعضای شورای همکاری خلیج فارس» است.
متاسفانه، تاکنون مطلبی از این سمینار، و همچنین سخنرانی ژنرال در پایگاه هوایی مک دیل، به بیرون درز نکرده و مشخص نیست که او چه صحبتهایی در این جلسات، و همچنین در ملاقات با مقامات آمریکایی داشته است!؟ ایالات متحده کشوری نیست که بتوان مانع از انتشار سخنرانی ها و سمینارها به فضای مجازی شد، مگر اینکه ملاحظات امنیتی ای در میان باشند. سوال این است که به چه دلیل صحبتهای او در آمریکا در فضای مجازی انتشار نیافته است و چه ملاحظات امنیتی ای در میان بوده اند!؟
«ژنرال الساعدی» بار دیگر، در سپتامبر سال جاری برای دریافت ویزا به سفارت آمریکا مراجعه می کند تا به قول خودش باردیگر با سفر به آمریکا، در هاروارد درباره تروریسم سخنرانی کند! در اینجا، شورای امنیت ملی عراق به علت تعدد سفرهای وی به امریکا، به او مشکوک می شود و «ژنرال طالب شغاتی»، فرمانده کل نیروهای مبارزه با تروریسم، در تماس با «عادل عبدالمهدی» در 27 سپتامبر سال جاری، تقاضای برکناری «سپهبد الساعدی» از معاونت نیروی مزبور را می کند. عجیب است که از فرمانده «نیروی مبارزه با تروریسم» برای سفر به آمریکا دعوت نمی شود، اما معاون وی مرتب دعوت می شود تا به اصطلاح در هاروارد سخنرانی کند. آیا او شخصیت آکادمیک یا کارشناس سیاست خارجی محسوب می شود، که به هاروارد می رود؟ چه مجانستی بین یک فرمانده نظامی و محیط آکادمیک هاروارد وجود دارد؟
به فاصله کوتاهی پس از عزل ژنرال مذکور از سمت اش توسط نخست وزیر عراق، ناآرامی های عراق کلید می خورند و جمعیت جوانی که غالبا زیر سی سال سن دارند به خیابان ها سرازیر می شوند و در حالی که تصویر ژنرال الساعدی را در دست دارند، نخست وزیری او را درخواست می کنند.
لازم به ذکر است، که دولت عراق از سه ماه پیش از آغاز ناآرامی ها در عراق متوجه شده بود، که کودتایی توسط افسران نظامی و با حمایت ایالات متحده در حال برنامه ریزی است. به علاوه، «قیس الخزعلی» یکی از فرماندهان «حشد الشعبی» در 4 اکتبر سال جاری اعلام کرد که « کودتایی طراحی شده تا با کشاندن جمعیت به خیابانها در ماه اکتبر، زمینه سرنگونی دولت عادل المهدی را در ماه نوامبر رقم بزنند».
به نظر می رسد پیشبینی «قیس الخزعلی» و همچنین «دولت عراق» در رابطه با کودتا صحیح باشد، چرا که همزمان با آغاز ناآرامی ها در عراق، هشتگ «ما همه ژنرال الساعدی هستیم» ترند می شود.
بسیاری از معترضان نیز در حالی که تصاویر «ژنرال آیزنهاور» را در دست داشتند، نخست وزیری او را فریاد می زدند.
یکی از معترضان در رابطه با اعتراض اش می گوید: «دولت کنونی عراق، دولت احزاب و شبه نظامیان است». صحبت های این معترض توسط بسیاری از معترضان دیگر نیز مطرح شده، و منظورشان از شبه نظامیان «حشد الشعبی» است. ناگفته نماند این معترضان مایل اند که به جای «شبه نظامیان»، «نظامیانی چون ژنرال عبدالوهاب الساعدی» عهده دار تشکیل دولت شوند.
لازم به ذکر است که تصاویری که از روزهای اخیرناآرامی های عراق منتشر شده، ژنرال مذکور را در میان معترضان نشان می دهد. ژنرالی که بنا به گفته «فالح الفیاض» طرح کودتایش توسط «حشدالشعبی» خنثی شده، اکنون آمال بر باد رفته ی خود را در میان فیک ها یا سربازان شبکه مجازی یا به تعبیر غربی ها «Smart Mob» جستجو می کند.
همانطوری که خبرگزاری ها و مطبوعات بین المللی گزارش کرده اند، آغاز این ناآرامی ها از فضای مجازی کلید خورد. «فارن پالسی» در این رابطه می نویسد: «دولت سعودی از فرصت پیش آمده بهره برده، و در تلاش است تا دولت عراق را که به زعم ریاض، طرفدار ایران است سرنگون کند. سعودی ها از شبکه های اجتماعی، برای افزایش ناآرامی های عراق بهره می برند، و کاربران حامی سعودی با هشتگ های "مردم عراق را نجات دهید" در پی افزایش تنش ها در داخل عراق هستند».
گزارش فارن پالسی روشن می کند که پای «آمدنیوزهای» سعودی و احتمالا برخی از حاشیه نشینان خلیج فارس در پیدایش جرقه و شعله ور کردن ناآرامی ها در میان است.
فارن پالسی در ادامه با طعنه می نویسد: «عربستان که خود سابقه طولانی در استفاده از شبکه های اجتماعی برای سرکوب مخالفان را دارد، حال با استفاده از شبکه های اجتماعی در پی ایجاد جو و احساسات ضد ایرانی در عراق است»
«حیدر العبادی» هم برای اینکه از موج «آمدنیوزهای سعودی» عقب نماند، در توییتی در 27 سپتامبر و در حمایت از ژنرال آیزنهاور نوشت: «این رسم اش نیست که دولت، از کسی که از عراق دفاع کرده به این شکل قدردانی کند.» به نظر می رسد العبادی در اینجا تجاهل می کند تا بتواند بر موج ناآرامی ها سوار شود و نصیب خود را داشته باشد.
اما فرد دیگر در این ناآرامی ها کسی جز«مقتدی صدر» نیست. او پیشتر به مناسبتی اظهار کرده بود که آرزوی «دموکراسی اسلامی» را دارد.
لازم به ذکر است که یکی از لوازم دموکراسی «شفافیت (Transparency)» به طور اعم و «شفافیت مالی» به طور اخص است. آشوبگران عراق، این روزها از صدر با عنوان ناسیونالیست پرچمدارمبارزه با مفاسد مالی یاد می کنند. خوب است برای برداشتن نخستین گام دموکراسی، که او نیز آرزویش را دارد، پاسخگو باشد که پاسخگویی (Accountability) نیز از دیگر لوازم دموکراسی است.
صدر باید به این سوالات پاسخ دهد؛
او در 30 ژوییه 2017 به دعوت «محمد بن سلمان» عازم عربستان شده و در خلال مذاکرات با ام بی اس (محمد بن سلمان)، به او وعده کمک مالی 10 میلیون دلاری داده شده است. دولت عربستان ادعا می کند که این کمک را برای بازسازی عراق به دولت عراق پرداخت کرده است. به نظر نمی رسد که رقم 10 میلیون دلار مبلغی باشد که به کار بازسازی عراق بیاید. چنین رقمی برای بازسازی عراقی که زیرساخت هایش توسط اشغالگران آمریکایی و داعش و القاعده عراق از بین رفته، حکم پول خرد را دارد و نیازی نیست که در رسانه ها مطرح شود. از شخص «مقتدی صدر» که این روزها پرچمدار مبارزه با مفاسد مالی گردیده، انتظار می رود بگوید این مبلغ به چه کسی پرداخت گردیده و در کجا هزینه شده است؟
به علاوه، «مقتدی صدر» بلافاصله پس از بازگشت از عربستان، دو اقدام را انجام می دهد؛
· در نخستین جمعه پس از بازگشت از عربستان، دستور می دهد تصاویر، شعارها و بنرهای ضد سعودی از خیابان ها جمع آوری گردند.
· درسخنرانی ای که بلافاصله پس از بازگشت از عربستان ایراد می کند، به اصرار از «حیدرالعبادی» می خواهد که «حشد الشعبی» را منحل کند، و اعضای حشد الشعبی جذب ارتش عراق شوند.
این دو اقدام او و چرخش ناگهانی اش نسبت به دولت سعودی که سالها با هزینه کردن برای داعش و القاعده عراق، هر آنچه که در توان داشت، برای کشتار مردم عراق و تخریب این کشور انجام داد، حساسیت برانگیز و قابل تامل است. خوب است که در جهت شفاف سازی که از لوازم دموکراسی است و شخص «مقتدی صدر» نیز آرزوی آن را دارد، روشن شود که آیا ارتباطی بین کمک 10 میلیون دلاری سعودی و اقدامات و چرخش صدر وجود دارد؟
سوال دیگری که مطرح است این است که با نظر به اینکه شخص مقتدی صدر در طول عمر شغلی نداشته، روشن کند که هزینه زندگی و حزب، و فعالیت های سیاسی اش را از کجا تامین می کند؟
به علاوه، خوب است که او به جای موج سواری سیاسی، شفاف سازی را نخست از خود آغاز کند تا ثابت شود ادعای او برای شفاف سازی فعالیت های مالی مقامات دولت عادل عبدالمهدی و سایرین، صادقانه است.
در اینجا لازم به ذکر است، که وجود فساد، سوء مدیریت و ناکارآمدی در لایه های مختلف طبقه نخبگان سیاسی عراق غیر قابل انکار است، اما دولت «عادل عبدالمهدی» فقط یک سال است که در قدرت است و وارث بسیاری از ناکارآمدی های گذشته و همچنین فلاکتی که حضور داعش و اشغالگری آمریکا برای عراق رقم زده، است.
این روزها مقتدی صدر به گونه ای سخن می گوید که گویی عراق تا پیش از نخست وزیری عبدالمهدی، کشور آفتاب تابان بوده و مسئولیت این گرفتاری ها تمام و کمال با او و دولتش است.به علاوه، موضوع مبارزه با فساد و سوء مدیریت و ناکارآمدی یک چیز است و سوء استفاده ژنرالها و سایر نظامیان و همچین برخی سیاسیون از این دشواری ها و سوار شدن بر موج نارضایتی های مردمی، امری دیگر است.
آنچه که به طور کلی در ناآرامی های امروز عراق مطرح است، سوء استفاده آمریکا و سعودی از نارضایتی معیشتی مردم و تشویق جمعیت کم سن و سال به آمدن به خیابان ها است. این بسیار متفاوت از آن است که معترضان، بدون تحریک اتاق فکرهای واشنگتن و ریاض، برای مطالبات خود به میدان بیایند.
سوالی که همچنان مطرح است این است که چرا معترضان، درست زمانی که «سپهبد الساعدی» یا به تعبیر غربی ها «ژنرال آیزنهاور» از کار برکنار می شود، به ناگاه یاد اوضاع معیشتی و فلاکت خود می افتند و راهی خیابان ها می شوند؟
به نظر می رسد که با مختصری مطالعه ی تاریخ گذشته ی خاورمیانه، بتوان پاسخ به این سوال را یافت.
ریاض که پیشتر در سوریه، و اکنون در یمن، آمال و آرزوهای خود را بر باد رفته می بیند، در پی آن است که تا با توسل به شبکه های اجتماعی و تحریک جوانان کم تجربه عراق، کمی از آب رفته را به جوی بازگرداند.
اما آمریکا که متوجه شده که حربه تحریم ایران، او را به مطامع منطقه ای خود نرسانده، سعی می کند با سوء استفاده از احساسات جوانان عراقی، آنها را علیه «حشدالشعبی» بشوراند. در مطبوعات غربی،ادعا می شود که ایران پایگاهی به نام حشد الشعبی در عراق دارد چرا که حشدالشعبی توسط ایران آموزش دیده است.
واقعیت آن است که «نیروی مبارزه با تروریسم عراق» هم توسط آمریکایی ها آموزش دیده، پس با این استدلالی که طرف غربی مطرح می کند باید پذیرفت که آمریکا هم در عراق، از پایگاهی به نام «نیروی مباررزه با تروریسم» برخوردار است.
بهتر است که آمریکا و سعودی ها به جای تبدیل کردن عراق به میدان نبرد با ایران، صدور فرمان توییتری کودتا در بغداد، و سوء استفاده از نارضایتی های موجود در عراق، واقعیت های منطقه ای را بپذیرند چرا که قرابت ایران با عراق، بیش از قرابت آمریکا و سعودی ها با این کشور است.
آمریکا و سعودی ها باید توجه داشته باشند که یک بار از طریق یک ژنرال سنی به نام صدام، جنگ 8 ساله را بر ایران تحمیل کردند،هچنین صدام اولین رهبر عربی بود که به کشور عربی خود یعنی کویت حمله کرد، شاید به ظاهر در باطن هدف ایران باشد، اما همسایگان نیز مانند گذشته از این خطر در امان نیستند. این بار بنا به مقتضیات زمان، در پی آن هستند که از ژنرال آیزنهاور برای چنین کاری بهره ببرند. به راستی دیر زمانی است که دوره کودتا و حاکمیت دست نشاندگان واشنگتن و اذناب منطقه ای آن، به سرآمده است.