روایت خوشبینانه به بزرگترین بحران قرن؛ چگونه کرونا امید به آینده را زنده میکند؟
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از شفقنا؛ بسیاری بر این باورند که شیوع ویروس کرونا در سال ۲۰۲۰ دنیا را به کلی دگرگون کرده و باعث افزایش میزان نابرابری، کاهش عدالت اجتماعی و تاثیرات بلندمدت نژادپرستی ساختاری در بسیاری از کشورهای درگیر بحران کرونا شده است. این موضوع باعث امیدواری بسیاری شده که بشر بتواند از این فرصت درس گرفته و با تغییر روند مسائل جامعه بهتری بر ویرانههای همهگیری ویروس کرونا بنا کند.
روتخر برگمان نویسنده کتابهایی با موضوع تاریخ، فلسفه و اقتصاد از جمله آرمانشهری برای واقعگرایان، چگونه میتوانیم جهانی ایدهآل بسازیم، و… که گاردین او را «هلندی شگفتانگیز ایدههای نو» نامیده، بر این باور است که بحران همیشه به عنوان نقطه عطفی برای جوامع عمل کرده و بحران کرونا هم که ابتدا تصور میشد بشریت را به راه تاریکی خواهد کشید، میتواند همین کارکرد را داشته باشد.
روتخر برگمان میگوید تاریخ ثابت کرده که بحران میتواند نقطه عطفی برای جوامع باشد و کرونا بزرگترین بحران بشر در قرن اخیر بوده است.
او میگوید «تاریخ همواره محل اثبات این ایده بوده که قدرت از بحران سوء استفاده میکند. کافی است به قرن بیستم نگاه کنید: سوختن پارلمان آلمان به ظهور هیتلر میانجامد و ۱۱ سپتامبر هم به جنگهای عراق و افغانستان. اما همه چیز هم این نیست و دلایلی خوبی برای امیدواری نیز وجود دارد، چرا که ایدههایی که تا همین چند سال پیش رادیکال محسوب میشدند حالا وارد گفتمان غالب شدهاند و آرمانهایی مانند اخذ مالیات بیشتر از ثروتمندان، مقابله با تغییرات اقلیمی، یا ریشهکن کردن فقر قابل حصولتر از همیشه شده است. برای همین میتوان امیدوار بود که کرونا هم بتواند جوامع بشری را حداقل یک گام به سمت پیشرفت هل دهد».
این ستوننویس واشنگتن پست، گاردین و بیبیسی اخیرا در مقالهای که در اختیار نشریه تایم قرار داده، بحران کرونا را از منظری خوشبینانه به بررسی نشسته است. روتخر برگمان مینویسد: کسی نمیداند ویروس کرونا چگونه جهان را تغییر میدهد. اما این را همه میدانند که جهان پیش از شیوع کرونا به کجا رسیده بود: نابرابری در تمام جهان به بالاترین سطح خود در تاریخ بشریت رسیده بود، جنگلها و مراتع استرالیا و برزیل ماههای مدیدی در آتش میسوخت، دیکتاتورها تتمه آزادی را هم در سرزمینهایی مانند مجارستان و ونزوئلا و دیگر کشورهایی که نامشان تنها با سرکوب دموکراسی به یاد آورده میشود سرکوب کرده بودند، چندین و چند ماه بود که شاهد اعتراضاتی همگانی درنقاط گوناگون دنیا، از بیروت تا پاریس و از هنگکنگ تا مسکو بودیم و بسیار اتفاقات دیگر که دنیا را انبار باروتی در آستانه انفجار نشان میداد. تا که به یکباره کووید ۱۹ از راه رسید.
این ویروس نابرابریها و بیعدالتیهای خارقالعاده جهان را عریان کرد. همچنین با شیوع بیماری مشاغل و حرفههای به اصطلاح حیاتی در سراسر جهان خود را نشان دادند که به نحوی شگفتانگیز نام مشاغلی مانند “مدیر صندوقهای تامینی” و “متخصص مالیات کمپانیهای چند ملیتی” در این فهرست محلی از اعراب نداشتند. کرونا به یک باره نشان داد که مراقبتهای بهداشتی و آموزش، حمل و نقل عمومی و سوپرمارکتها شاید واقعا مهمترین مشاغل در روزگار بحران باشند و از این قانون کلی ناعادلانه هم پردهبرداری کرد که: هر چه یک کار حیاتیتر باشد، به احتمال زیاد دستمزد آن کار کمتر خواهد بود، از امنیت حرفهای چندانی برخوردار نخواهد بود و در مواقع بحرانی ریسک ابتلا به کرونا یا به طور کلی ریسک قرار گرفتنش در معرض خطر بیشتر خواهد بود.
کسانی هستند که فکر میکنند نباید همهگیری کرونا را سیاسی کنیم. البته کسانی هم هستند که میگویند وقت صحبت الان است و نباید این فرصت را از دست داد. چرا که اتفاقا در همین روزها، هفتهها و ساعتهاست که تصمیماتی در مورد آینده ما اتخاذ میشود که عواقب آنها برای دهههای متمادی با ما خواهد بود.
بگذارید واضح بگویم: اغلب در چنین شرایط بحرانی است که تاریخ نوشته و ساخته میشود. مثلا در دهه ۱۹۳۰ آمریکا در اوج رکود بزرگ اقتصادی بود که توافقنامه جدید نوشته شد. یا در انگلستان در دهه ۱۹۴۰، زیر بمباران شدید لندن بود که متن دولت رفاه انگلیس منتشر شد.
البته باید این را نیز پذیرفت که در چنین مواقع بحرانی اتفاقات بد هم میتواند رخ دهد و مثلا همانگونه که بارها گفتهام قدرت از این بحرانها سو استفاده کند. پس از آتش زدن رایشستاگ (پارلمان آلمان) در سال ۱۹۳۳ بود که آدولف هیتلر با استفاده از شرایط بحرانی توانست اختیارات بسیار گستردهای گرفته و به بهانه برقراری صلح پایههای فاشیسم و نازیسم جنگافروز را در آلمان بنا کند. یا بعد از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بود که به بهانه “جنگ با تروریسم” سرویسهای مخفی دولتی نظارت گستردهای بر خصوصیترین جوانب زندگی مردم اعمال کردند.
یک نقل قول قدیمی هست که در هفتههای اخیر از ذهنم خارج نمیشود. میلتون فریدمن، یکی از تاثیرگذارترین اقتصاددانان قرن بیستم در سال ۱۹۸۲ گفته که “فقط یک بحران واقعی یا حتی ساختگی میتواند باعث ایجاد تغییرات واقعی شود. در زمان وقوع بحران مقابله با آن تنها به ایدههایی بستگی دارد که پیرامون آن موضوع بحرانی وجود دارند و این هر گونه تغییری را ممکن و محتمل میکند».
در حال حاضر دنیا درگیر بزرگترین دوران بحرانی خود، از جنگ جهانی دوم به این سو است. تأثیر اقتصادی کووید ۱۹ بیشتر از تأثیر رکود اقتصادی بزرگ سال ۲۰۰۸ بوده و حتی ممکن است به حد و اندازههای بیشتر از رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ نیز برسد. و تاریخ به ما آموخته که هر اتفاق خارقالعادهای ممکن است و همه چیز بستگی به ایدههایی دارد که در آن حوالی وجود دارند.
اما این ایدههای بزرگ چیستند؟
در سال ۲۰۱۱ تحت تاثیر جریانات بهار عربی و اعتراضاتی از قبیل تظاهرات شیلی، یونان، هندوستان و روسیه عنوان «معترض» به عنوان شخصیت سال تایم انتخاب شد. از آن زمان به بعد تغییراتی در سپهر سیاست رخ داده و اندیشههایی که قبلاً برچسب غیرمنطقی یا غیرواقعی و رویاپردازانه میخوردند، وارد گفتمان اصلی شدهاند. مسایلی که باعث اشتهار اقتصاددان ناشناختهای مانند توماس پیکتی شده؛ یا باعث شده ایدههای اندرو یانگ میلیونها آمریکایی را درگیر کند؛ یا از همه مهمتر نوجوانی مانند گرتا تونبرگ سوئدی را رهبر بزرگترین جنبش عدالت اقلیمی تاریخ جهان کرده است.
در ماه آوریل، روزنامه فایننشال تایمز که مهمترین روزنامه اقتصادیو کسب و کار به شمار میآید، مقالهای به امضای سردبیرانش منتشر کرد که نشان میداد زمانه چقدر عوض شده است. در این مقاله آمده بود که “اصلاحات رادیکال- عکس جهت سیاست چهار دهه گذشته باید به کار گرفته شود و سیاستهایی که تاکنون رادیکال و غیرعادی محسوب میشدند، مانند مالیات بر دارایی، باید از این به بعد در دستور کار قرار گیرند». به سختی میتوانستم آنچه را که می خواندم باور کنم. آیا این روزنامه فایننشال تایمز است که میگوید باید از ثروتمندان مالیات گرفته شود، دولت گستردهتر شود و از مردم فقیر حمایت شود؛ یا یک روزنامه غیررسمی و غیرقانونی چپ؟!
در پاسخ میتوانید بگویید: خوب، جالب است، اما یادتان نرفته که جرمی کوربین سوسیالیست چگونه در انتخابات انگلیس با سر زمین خورد؟ و یا دیدید که برنی ساندرز انقلابی هم در نهایت میدان رقابت را به جو بایدن معتدل و میانهرو واگذار کرد؟ یا آیا نمیبینید که سوسیال دمکراتها چگونه انتخابات را یکی پس از دیگری در اروپا از دست میدهند؟
کاملا درست است. اما وقتی با دقت نگاه میکنیم میبینیم که چیزی بزرگتر در جریان است. فقط به پلتفرم اعتدالی بایدن نگاه کنید تا بفهمید چه میگویم. برنامه مالیات او دو برابر رادیکالتر از برنامه مالیاتی هیلاری کلینتون در سال ۲۰۱۶ است. برنامه اقلیمی ۱.۷ تریلیون دلاری بایدن ۳۰ برابر بیشتر از تعهد انرژی پاک هیلاری در سال ۲۰۱۶ را متعهد میشود و حتی بلندپروازانهتر از طرح چهار سال پیش سندرز است. بله، کوربین انتخابات ۲۰۱۷ و ۲۰۱۹ را در انگلیس از دست داده، اما در روند ماجراها اتفاقی که افتاده این بوده که هزینههای خدمات عمومی محافظه کاران به برنامههای حزب کارگر نزدیکتر شده، تا مانیفست همیشگی محافظهکاران.
در عین حال، یادآوری این نکته نیز مهم است که ایدههای به اصطلاح رادیکال دیروز مانند مالیات بالا بر ثروت (و نه فقط بر درامد) یا فعالیتهای جاهطلبانه اقلیمی اکنون بدل به یک خواست عمومی شده و حداقل اینکه از سوی اکثریت قریب به اتفاق مردم کشورهای توسعهیافته حمایت میشوند. سال گذشته، یک نظرسنجی از ۲۲۰۰۰ نفر در ۲۱ کشور جهان نشان داد که اکثریت فکر میکنند دولت برای حمایت از فقرا باید مالیات بیشتری از ثروتمندان دریافت کند. در ژانویه، رویترز هم در یک نظرسنجی نشان داد که دو سوم آمریکاییها از جمله ۵۳ درصد جمهوریخواهان معتقدند که افراد ثروتمند باید مالیات بیشتری بپردازند.
تاریخ بارها و بارها ثابت کرده که بحران میتواند نقطه عطفی برای جوامع باشد. البته تصور اینکه چگونه این بحران میتواند ما را به یک مسیر تاریکتر سوق دهد، نیز، دشوار نیست. کرونا میتواند یک یازده سپتامبر دیگر باشد؛ یک فاجعه وحشتناک که مورد سوء استفاده قدرت قرار میگیرد.
اما اگر یک مسیر جایگزین امکانپذیر باشد، تنها و تنها به خاطر معترضینی است که غیرقابل تصورها را قابل تصور کردهاند. پس همانطور که آمریکا بعد از رکود بزرگ خود را مجدداً احیا کرد، این بحران هم میتواند منجر به چیزی بهتر شود. فردگرایی و رقابت بیش از حد میتواند به پایان برسد و وارد عصر جدیدی از همبستگی و ارتباطات شویم.