یک جامعهشناس اصولگرا مطرح کرد؛ زمان فروپاشی اجتماعی در ایران/راهکاری برای پایان محترمانه عمر سیاسی قالیباف/ مردم دولتی مانند کره شمالی میخواهند!
به گزارش اقتصادنیوز گزیده این گفتوگو در ادامه میآید:
* الان متاسفانه مجلس ما غیردموکراتیک است. یعنی در انتخابات مجلس رایها خریده میشود و دموکراسی تبدیل به الیگارشی یا آریستوکراسی شده است. این امر منحصر به این دوره هم نیست. یکی تخممرغ میدهد و یکی وعده شغل میدهد. ما یک نماینده در کازرون داشتیم که به مردم وعده داده بود برای چیدن خرما از نخلها، جرثقیل میآورد تا مردم مجبور نباشند از نخلها بالا بروند. یک جوان 24 ساله بود و با مدرک فوق دیپلم نماینده مجلس شد. عدهای با وعدههای سر خرمن نماینده میشوند.
*پرخاشگری نوعی مکانیسم دفاعی در برابر واقعیت دموکراسی است. وقتی واقعیت تبدیل به رئالیسم سیاه میشود، کسانی که این واقعیت را قبول ندارند، پرخاشگر میشوند.
* آقای ظریف هم در مجلس قبلی با لحن تحقیرآمیزی با نمایندگان حرف زد. ظریف برای خارجیها میخندید و برای نمایندگان مجلس دهم عصبانی میشد. رفتار نمایندگان مجلس یازدهم، تا حدی واکنشی بود به رفتار ظریف با نمایندگان مجلس دهم. این مجلس شاید دارد انتقام مجلس قبلی را هم میگیرد.
* مجلس یازدهم نماینده هیچ طبقهای نیست! این مجلس از نظر طبقاتی دچار تعلیق است. این مجلس یکی از بیهویتترین مجالس پس از انقلاب است و وجه اصلی هویتش شاید فقط ضدیت با دولت فعلی باشد وگرنه از هر طبقهای در این مجلس حضور دارند و هویت اجتماعی و اقتصادی خاصی ندارد. به لحاظ سیاسی هم بسیاری از نمایندگان این مجلس ممکن است چپتر از اصلاحطلبان باشند. یعنی به شدت معترضند به وضعیت فعلی. اقلیتی هم در این مجلس وجود دارد که سن بالایی دارند. جنگ داخلی این مجلس، جنگ بین نسل جوان و تحصیلکرده و پیرمردهای محافظهکار است. نسل جوان حاضر در این مجلس، به شدت به وضع موجود کشور معترض است و در آینده باب نقد اجتماعی و سیاسی گستردهای را باز میکند که فضایی ویژه در کشور پدید میآید. نیروهای جوانتر این مجلس به کار کارشناسی اعتقاد ندارند و به شدت اهل عمل هستند. یعنی عمل سریع در میدان. در راس این نیروها، قالیباف قرار دارد. او در شهرداری تهران هم این طور عمل کرد و از باب عملگرایی، پلهایی ساخت که الان معلوم نیست آن پلها به چه کار میآیند.
*چون اصولگرایی مرد. من قبلا هم گفتهام که اصولگرایی مرده است. اصلاحطلبی هم مرده است. این دو گفتمان رقیب هم بودند و مرگ یکی از آنها باعث مرگ دیگری شد. اول اصلاحطلبی مرد، بعد هم اصولگرایی مرد. این مجلس سرآغاز طیفبندیهای جدید در فضای سیاسی ایران است. چه در داخل مجلس و چه در خارج مجلس. قالیباف در راس طیف محافظهکار مجلس قرار دارد و طیف محافظهکار، هنوز سر ندارد. سرش بعدا معلوم میشود. طیفهای جوان اصلاحطلبان هم در آینده سر بلند میکنند و با اسلاف خودشان متفاوت خواهند بود. من فکر میکنم این مجلس زمینه روی کار آمدن رییسجمهوری توتالیتر در انتخابات 1400 است. یعنی ما در انتخابات 1400 شاهد روی کار آمدن رییسجمهوری تمامیتخواهتر از احمدینژاد خواهیم بود که البته تفکرش علمیتر از احمدینژاد خواهد بود. چنین رییسجمهوری، به هر حال صبغه اشرافی نخواهد داشت و قطعا همین مجلس را هم تحت فشار خواهد گذاشت و همین امر ممکن است مجلس یازدهم را به ورطه محافظهکاری بیندازد. یعنی اکثریت بیپروای این مجلس را محافظهکار کند.
*آینده جامعه ما به سمت توتالیتریسم میرود و طبقه متوسط هم از این تحول استقبال میکند. دولت فعلی عدم تعینی دارد که باب طبع هیچ کس نیست. در اواخر قرن قبل نیز که عدم تعین و ناامنی به وجود آمده بود، همه اقشار طبقه متوسط، اعم از آخوند و روشنفکر و دانشگاهی، به طرف رضاشاه رفتند.
*منظورم این است که طبقه متوسط جامعه ایران از ساختار تعینپذیر استقبال میکند. رضاشاه به ساختار تعین بخشید. توتالیتریسم هیتلر هم الگویش برگرفته شده از عملکرد ناپلئون بناپارت بود.
*الان شبکههای اجتماعی اجازه نمیدهند دوره بناپارت تکرار شود ولی مردم خواهان دولت توتالیتری هستند که امنیت آنها را تامین کند. مثلا کره شمالی موفق شده است مانع ورود کرونا به کشورش شود. الان مردم میگویند در کره شمالی زنده باشیم بهتر است یا در امریکا از کرونا بمیریم؟
*چین هم به شکلی توتالیتر عمل کرد و موفق شد. خانم مرکل در آلمان توتالیتر عمل کرد و به همین دلیل تلفات کرونا در آلمان بسیار کمتر از امریکا بوده است. عملکرد توتالیتر اردوغان در ترکیه هم جلوی ویرانگری کرونا را در این کشور گرفته است. میخواهم بگویم در برابر جهانی شدن لیبرالیستی، نوعی توتالیتریسم جهانی نیز در حال سر بر آوردن است، اما این رخداد در قرن بیست و یکم و در عصر شبکههای اجتماعی در حال وقوع است. بنابراین پیشبینی اینکه چنین روندی به چه نتیجهای منتهی خواهد شد، دشوار است. من این روند را در ایران متضمن تحقق نوعی تکنوکراسی بومی میدانم. حالا شما میتوانید آن را بناپارتیسم یا داوریسم دوره رضاشاهی بنامید، من مشکلی با این عناوین ندارم.
*این مجلس مقدمه همین وضعی است که من آن را توتالیتریسم میدانم و شما بناپارتیسم. در درون این مجلس تضادهای بزرگی آشکار میشود. این تضاد بین طرفداران تعین علمی و کارشناسی و هواداران عملگرایی است. الان کلی نماینده تحصیلکرده در مجلس حضور دارند و این افراد به سمت علمگرایی و تکنوکراسی بومی میروند و توتالیتریسم آینده را رقم میزنند. رییسجمهور آینده یا از قشر عملگرا خواهد بود یا از قشر توتالیتر تکنوکرات بومی.
*جبهه اصولگرا فرو میپاشد و این فروپاشی معنایی جز تشدید اختلافات درونی این جبهه ندارد. ایران کنونی مثل فرانسه است ده سال بعد از انقلاب 1789. اگر در ایران هم یک ناپلئون با شعار علمی کردن همه چیز به قدرت برسد، کم و بیش شاهد همان تحولات خواهیم بود. تکلیف رابطه علم و دین در ایران روشن نشده است. قبل از انقلاب، مطهری کارهایی در این زمینه انجام داد و بعد از انقلاب هم سروش پیگیر این موضوع شد اما مساله چنانکه باید باز و تکلیفش هم روشن نشد. ما بعد از انقلاب شعار وحدت حوزه و دانشگاه میدادیم اما آن شعار عملی نشد. الان حوزههای علمیه مشارکت تئوریک چندانی در امور اجتماعی ندارند تا تکنوکراتهای بومی بیایند سر کار و این وضع شبیه وضع زمان بناپارت است و موجب ظهور توتالیتریسم علمی میشود. الان در حوزههای علمیه عدهای میگویند ما فقط طلبهایم و بیش از این از ما انتظار نداشته باشید. پروتستانتیسم همچنین طبعی داشت. پروتستانتیسم سلفیگراتر از کاتولیسیسم بود. پروتستانها به کاتولیکها میگفتند ما دینداری شما را قبول نداریم و میخواهیم برگردیم به دین اولیه. الان هم در قم عدهای میگویند ما باید به دین سلفی برگردیم تا بتوانیم دین را حفظ کنیم. اینها معتقدند دین عملگرا در حال فروپاشی است و باید دینی سلفی عرضه کنند تا سیاست به دین لطمه نزند. در سالهای بعد از انقلاب، دینی عملگرا به وجود آمد و در واکنش به این پدیده، الان در قم نوعی پروتستانتیسم در حال به وجود آمدن است که متضمن نوعی سلفیگری به قصد حفظ دین است و این رویکرد به زیان دین عملگراست. با کنار رفتن دین عملگرا، نوعی تکنوکراسی بومی پدید خواهد آمد که کارگزارانش نسل جدیدی است که متدین اما تکنوکرات است. در این روند، پرخاشگری هم اوج میگیرد تا ما به یک رییسجمهور توتالیتر برسیم. این سرنوشت محتوم ایران است و من در این امر تردیدی ندارم.
*دولت آینده هرگز مثل این مجلس نخواهد بود. یک دولت جدی و علمی و تکنوکرات بر سر کار خواهد آمد. اگر دولت بعدی مثل همین مجلس باشد، فروپاشی اجتماعی رخ خواهد داد. ولی دولت بعدی از جنس مجلس یازدهم نخواهد بود و در کنار دولت توتالیتر و علمی و تکنوکرات بعدی، باز هم این مجلس منفعل خواهد بود و همه کارها را دولت پیش خواهد برد. در دوره بناپارت هم مجالسی به شدت منفعل در برابر قدرت مرکزی وجود داشت. کارکرد این مجلس فقط این است که نقش کاتالیزور را در روی کار آمدن چنین دولتی ایفا کند وگرنه این مجلس هویتی ندارد که بخواهد دولت بنا کند.
*اگر قالیباف کاندیدای ریاست جمهوری، فاتحه قالیباف و مجلس با هم خوانده میشود! اگر قالیباف چنین کاری کند، وضع این مجلس بدتر هم خواهد شد. چنین قالیبافی یک قالیباف توتالیتر هم نخواهد بود. قالیباف اگر بخواهد مثل علی لاریجانی یک زندگی سیاسی موفق تمام شده داشته باشد، باید در این مجلس بماند. اگر بخواهد یک شخصیت سیاسی در تاریخ این مملکت بماند، باید رییس مجلس یازدهم باقی بماند. قالیباف به لحاظ سنی و فکری در شرایطی است که در حال تبدیل شدن به یک سیاستمدار عملگراست. در همین مجلس هم نیروهای جوان علمگرا در برابر قالیباف عملگرا قرار خواهند گرفت. نشانههای چنین تقابلی هم تا حدی آشکار شده است از همین حالا. قالیباف نمیتواند یک رییسجمهور توتالیتر و علمگرا باشد. او بهتر است ریاست همین مجلس را رها نکند تا عمر سیاسیاش به شکل محترمانهای پایان یابد.