دفاعیه دختر نعمتزاده؛ محتکر نیستم!
به گزارش اقتصادنیوز این انبار متعلق به شبنم نعمتزاده، دختر محمدرضا نعمتزاده، وزیر صنعت در دولت یازدهم، بود. در همین رابطه شرق با شبنم نعمتزاده گفتوگو کرده است. اهم مطالب این گفتوگو به این شرح است:
*یکی از شرکتهای ما شرکت پخش و توزیع دارو است. این شرکت انبارهای متعددی دارد و طبق قانون شرکتهای پخش میتوانند تا هنگام توزیع، دارو را در انبار نگهداری کنند. یکی از انبارهایی که شما درباره آن صحبت میکنید حاوی داروهای تاریخمصرفگذشتهای است که ما از سایر انبارها جمعآوری کرده و فهرست آنها در نامهای به اداره کل دارو برای امحا اطلاع داده شده بود. طبق قوانین اداره دارو، داروهای تاریخگذشته و ضایعات باید جدای از بقیه داروها قرار بگیرند و باید برای امحا ارسال شوند تا از بین بروند که مراحل خاص خودش را دارد. آدرس این انبار نیز پیش از این به اداره دارو اطلاع داده شده بود.
*اداره تعزیرات موظف است به وظایف خودش عمل کند و شرکت ما نیز موظف است مدارک لازم برای پاسخ به اداره تعزیرات را برای آنها ارسال کند.
*این کالاها ضایعات سه سال فعالیت شرکت بوده است. البته این مسئله به طور طبیعی برای تمامی شرکتها و انبارهای دارویی و غذایی که کالاهای دارای تاریخ مصرف مشخص عرضه میکنند اتفاق میافتد.
*ما هم مثل همه شرکتها فهرستی را که اداره دارو ماهانه اعلام میکرد، دریافت میکردیم و پس از استعلام، قیمت خودمان را به اداره دارو اعلام میکردیم. در برخی مواقع هم قیمتهای ما تأیید نمیشد و شرکت دیگری دارو را وارد میکرد.
* ما فهرستهای فراوانی در اداره دارو داریم که قیمتهای ما را تأیید نکردهاند. حتی ثبت یکی از برندهای ما دو سال طول کشیده و اصلا چنین مواردی که میگویند، وجود ندارد. در حقیقت اداره دارو طبق کمبود دارو در کشور یک فهرست را اعلام میکند و شرکتها قیمتی که میتوانند با آن، دارو را وارد کنند، برای آن اداره ارسال میکنند؛ مثل مناقصه هرکسی قیمت پایینتری پیشنهاد بدهد، مهلتی را برای او تعیین میکنند تا دارو را وارد کشور کند. موردی مطرح شده بود درباره اینکه ما داروهای فوریتی را به گمرک میآوردیم و از همانجا پخش میکردیم که اصلا چنین چیزی صحت ندارد. دارویی که به گمرک وارد میشود، مستقیم به انبار پخش ارسال میشود.
*من سال 75 از دانشگاه شهید بهشتی فارغالتحصیل شدم و سال 80 در داروخانه بیمارستان میلاد مشغول شدم. رفتن من به بیمارستان میلاد نیز به واسطه یکی از مسئولان دانشکدهای که در آن تحصیل میکردم، بود. او مسئولیت آنجا را برعهده داشت و از من و چند نفر از دانشجویان خواست در آنجا مشغول به کار شویم و در راهاندازی داروخانه بیمارستان میلاد به او کمک کنیم. مثل همه داروسازهایی که آنجا مشغول به کار بودند، در آنجا یک شیفت کاری داشتم. که آن هم سال 80 بود و من نزدیک به پنج سال یعنی از سال 75 که فارغالتحصیل شده بودم تا آن زمان بیکار بودم. بعد از بیمارستان میلاد هم در چند داروخانه و شرکت دیگر مشغول به کار شدم تا اینکه سال 88 شرکت خودم را تأسیس کردم. در واقع پلهپله به اینجا رسیدم.
*ما یک شرکت رسمی فروش دارو هستیم و شرکت پخش ما در اسفند 93 به ثبت رسیده است.
* بدهی 350 میلیاردتومانی به صنعت دارو! اصلا این رقم درست نیست و بدهی ما خیلی کمتر از این رقم است. برخی از دوستان که به ما لطف داشتند، نمیدانم به چه دلیل این رقم را اعلام کردند؛ اما اصلا چنین چیزی نیست. شرکت پخش ما مشکلاتی داشت که در حال رسیدگی به آن هستیم تا بتوانیم به تعهداتی که به تأمینکنندگان داریم، عمل کنیم.
*همانطور که به شما گفتم، من از سال 88 فعالیت خودم را شروع کردم و در این 10 سال چند شرکت تأسیس کردیم که یکی از آنها هم این بود. ما روند خودمان را داشتیم و این کارها ارتباطی با فعالیتهای پدرم نداشت. ایشان هم که کنار رفتند، باز ما شرکتهای دیگری را تأسیس کردیم.
*یک دوره کوتاهی وقتی پدرم بازنشسته شده بود، از ایشان خواهش کردم در یکی از شرکتها بهعنوان هیئتمدیره اسمشان را بگذارم. آن هم زمان خیلی کوتاهی بود و ایشان هیچ نفعی از این شرکت نداشت.
*مطمئنا با تلاش همکاران و همکاری تأمینکنندگان به شرایط بهتری دست خواهیم یافت و البته درحالحاضر شرایط برای همه فعالان حوزههای اقتصادی سخت شده است؛ ولی مطمئن هستیم با کمک خداوند و تلاش بیشتر از این دوران عبور خواهیم کرد.