جایزه بزرگ برای ایدههای کوچک در گردهمایی اقتصاددانان
به گزارش اقتصادنیوز،
پارادایم همسویی منافع شخصی و جمعی
علی میرزاخانی
سردبیر ارشد گروه رسانهای دنیای اقتصاد
برای یافتن نقطه اتصال یا فصل مشترک مباحث جدید که در پژوهش نوبلیستهای ۲۰۱۹ مطرح شده، با آنچه طی حدود ۲۵۰ سال اخیر مورد بررسی قرار میگرفته است، ذکر این نکته کافی است که علم اقتصاد اساسا با همین بحث فقر متولد شد. آدام اسمیث به عنوان پدر علم اقتصاد و نخستین فردی که مباحث اقتصادی را مدون کرد، انگشت تأکید خود را روی این نکته میگذارد که منشا «ثروت ملل» چیست؟ چراکه از همان ۲۵۰ سال پیش در عصر آدام اسمیث تا امروز که نوبل اقتصاد به پژوهشگران حوزه «فقر» رسیده است، بنیاد اقتصاد جوامع و به تعبیری حالت «تنظیمات کارخانه» در جوامع مساله «فقر» است.عجم اوغلو نیز سوالی مشابه سوال ۲۵۰ سال پیش آدام اسمیث [مبنی بر اینکه «منشا ثروت ملل چیست؟ و به عبارت دیگر چگونه جوامع از وضعیت فقر خارج میشوند؟»] را مطرح میکند؛ «چگونه جوامع در مسیر خروج از فقر شکست میخورند؟».در واقع وضعیت فقر، وضعیت «پیشفرض» در جوامع است. به عبارتی سوال اصلی این نیست که «چرا جوامع فقیر میشوند؟»، بلکه باید پرسید «چرا جامعه ثروتمند نشد؟» یا «چرا جامعه از فقر نجات پیدا نکرد؟».در سیاستگذاری کلان، «خلق ثروت» مبحث گستردهای است که از آدام اسمیث تا عجم اوغلو به آن پرداختهاند. فصل مشترک این تعاریف را میتوان اینگونه شرح داد که جامعهای از فقر رهایی مییابد که در آن نهادهای اقتصادی -در اینجا به معنای قواعد حاکم بر فعالیتهای اقتصادی- همهشمول و غیرتبعیضآمیز باشند. در واقع همه افراد جامعه موفق به خلق ثروت یا ارزش افزوده خواهند شد اگر و تنها اگر خطوط قرمز را رعایت کنند. خطوط قرمزی که همان حقوق افراد جامعه است، مثل حق حیات، حق مالکیت و حق آزادی است. در صورت رعایت خطوط قرمز و عدم تعرض به حقوق افراد جامعه، هیچ فردی ثروتمند نخواهد شد مگر در صورت افزودن بر ثروت جامعه؛ و این همان پارادایم همسویی منافع شخصی با منافع جمعی است.
مسیر تدریجی تکوین دانش
دکتر داود سوری
اقتصاددان
در چارچوب تحلیلهای اقتصادی برای توضیح پدیدههای اقتصادی، روش معمول ارائه یک مدل ذهنی است که دربردارنده چرایی وقوع یک پدیده است. اگر مصرفکننده کالایی را خریداری میکند و برای کالای مشابه آن تقاضای چندانی وجود ندارد، اقتصاددان سعی میکند یک مدل ذهنی برای درک این مساله طراحی کند. اما این مدل تا اینجای کار یک الگوی ذهنی است و تا زمانی که با حقایق بیرونی انطباق نداشته باشد فاقد ارزش است. در واقع برای آنکه این مدل ذهنی، به مدلی قابل اعتنا و اتکا تبدیل شود و در سیاستگذاریها، برای توضیح پدیدهها یا حل مشکلات اقتصادی مورد استفاده قرار گیرد، باید با حقایق بیرونی انطباق یافته و مابهازای بیرونی داشته باشد.اینجاست که کار دشوار میشود. چرا که وقتی از دنیای بیرونی صحبت میشود بحث یک فرد، یک بنگاه، یک عامل، یک سیاست، یک کشور و ... مطرح نیست. بلکه با چندین و چند مورد از هر نوع مواجهیم که هیچیک از دوتای آن کاملا و دقیقا مشابه همدیگر نیستند. بنابراین برای قابل بیان و قابل فهم ساختن مدل به اجبار سادهسازیهایی صورت میگیرد و طی این فرآیند سادهسازی، بخشی از آن حقایق بیرونی خودبهخود حذف میشوند.آنچه مورد بررسی نوبلیستهای ۲۰۱۹ قرار گرفت، مبحثی پیچیده و چندوجهی است. چرا که اقتصاددانان برای منطبقسازی تئوریهای خود با دنیای واقعی، از اطلاعاتی که پیشتر تولید شده بود استفاده میکردند و نسبت به آن اطلاعات کاملا منفعل بودند. طبیعتا اطلاعاتی که در دسترس بود، الزاما همان اطلاعات مورد نیاز برای موضوع مورد مطالعه نبودند، اما جز این هم چیزی وجود نداشت. با توجه به محدودیتهای موجود سعی میشد روشهایی به کار گرفته شود که خلأ دسترسی به اطلاعات با کیفیت و نزدیک به مساله موردنظر را تا حدی جبران کند. مثلا در برخی بررسیهای آماری باید همه افراد مشابه هم فرض میشدند و ناهمگنیها نادیده گرفته میشد.
رفتهرفته با ورود به عصر کامپیوتر و افزایش توان پردازش اطلاعات، دولتها و سازمانهای بینالمللی و نهادهای علمی از انفعال خارج شده و به سمت طراحی آزمایشها و تولید اطلاعات پیش رفتند. این فرآیند تولید اطلاعات یکی از موضوعات حائز اهمیت در پژوهشهای نوبلیستهای ۲۰۱۹ بوده است.اگرچه همچنان در بسیاری از موارد چنین امکانی فراهم نیست اما در اغلب زمینههای اقتصاد خرد که پدیده فقر نیز بخشی از آن است، امکان تولید اطلاعات اختصاصی برای مطالعات فراهم است. کاری که این سه اقتصاددان انجام دادند بخش کوچکی از مطالعات گسترده در زمینه فقر است. اینکه مطالعات مذکور سهم چندانی در اقدامات صورت گرفته در راستای فقرزدایی نداشتهاند، چیزی از ارزشهای کار این افراد کم نمیکند؛ چرا که مدل پیشنهادی این پژوهشها به ما میآموزد که اگر دولت یا نهادی بخواهد در اقتصاد مداخله کند، روش درست آن چگونه است.به عنوان مثال در اوایل انقلاب طرحهایی ارائه میشد مانند اهدای دار قالی یا چرخ خیاطی به خانوادهها؛ از سوی دیگر صادرات قالی ممنوع اعلام میشد، یا ارائه وامهای زودبازده که بدون مطالعات کارشناسی درباره شکل بهینه پرداخت این وامها صورت پذیرفت. اهمیت این طیف مطالعات در چنین مواردی مشخص میشود که به عنوان مثال به متولیان کمک میکند تا به بهترین نحو از منابع موجود در راستای تحقق اهداف مورد نظر استفاده شود. بنابراین هیچ تناقضی میان این تیپ مطالعات در زمینه فقر با دیگر مطالعات صورت گرفته درباره ضرورت اینکه دولتها باید با سیاستهای کلان اقتصادی و اتخاذ سیاستهای اجتماعی حمایتی با پدیده فقر مبارزه کنند، وجود ندارد.
درباره ضرورت حمایت از آن ۴۰ درصد جمعیت فقیری که احتمال همراهیشان با چرخه اقتصاد کشور وجود ندارد، تردیدی نیست. سوال اینجاست که چگونه باید این حمایت صورت پذیرد. آیا بدون داشتن شناخت کافی از این جمعیت میتوان حمایت کارآمد و بهینه از آنها انجام داد؟ وقتی این پرسش که «چگونه میتوانیم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم» پیش رو قرار میگیرد، نیاز به این دست مطالعات حس خواهد شد. شاید این مطالعات اختصاصی، محدود و غیرقابل تعمیم باشند و نتوان نتایج آن را در جای دیگری مورد استفاده قرار داد، اما مجموعه چنین مطالعاتی است که تولید دانش میکند. با در دست داشتن یک دانش مدون در این زمینه، تصمیمهای بهتر و موثرتری میتوان گرفت.در پاسخ به پرسش مطرح شده درباره اتخاذ مناسبترین گزینه در میان سیاستهای مبارزه با فقر، باید گفت وقتی از «افراد فقیر» سخن میگوییم پای میلیونها انسان در میان است که متفاوت از یکدیگرند. طبیعی است که نمیتوان به ازای هریک از این افراد و گروههای فقیر که ویژگیهای مختص خود را دارند، نگاه مادرانه داشت و سیاست خاصی را اعمال کرد. راه عاقلانه این است که از بالا شروع به طبقهبندی کرده، طبقهها را بسته به اینکه هر کدام چه درصدی از افراد را شامل میشوند اولویتبندی نموده، و نهایتا براساس طبقهبندی و اولویتبندی صورت گرفته، سیاستهای مربوطه را از بالا به پایین اجرایی کنیم. اولویت دادن به دستههای بزرگتر امری ناگزیر است.
اما جامعه هدفی که در تئوری نوبلیستهای ۲۰۱۹ مدنظر قرار میگیرد، ریزدستهها و زیرطبقهها هستند. یعنی سیاستهای کلان و راهبردهای اساسی در راستای کاهش فقر از جمله افزایش رشد اقتصادی، کاهش نرخ بیکاری، ثبات اقتصادی، گسترش آموزش و بهداشت عمومی و ... همگی اجرایی شدهاند. اما ممکن است زیرطبقههای کوچک و کمجمعیتی وجود داشته باشند که شرایط خاص و مشکلات متفاوتی دارند، و برطرف کردن مشکلاتشان مستلزم اتخاذ سیاستهایی متفاوت و اقداماتی ویژه است. بنابراین لازم است با آمایش و پیمایش این گروهها، بررسی دقیق مشکلاتشان، و آزمایش و ارزیابی روشهای مختلف، به راهکاری اختصاصی برای رفع مشکلات ویژه یک گروه اقلیتی دست یافت.روش کار نوبلیستهای جدید یک روش کاملا علمی است. از ابتدای پیدایش علم، تماما سعی بر دستیابی به اطلاعات دقیقتر، و استفاده بهتر از این اطلاعات بوده است. در حوزه اقتصاد تا اینجا به این نتیجه رسیدهایم که میتوان از دادههای آزمایشگاهی برای طراحی تئوریها و مدلهای اقتصادی، دستکم در حوزه اقتصاد خرد، استفاده کرد. طبیعی است که اطلاعات حاصل از آزمایش الزاما اطلاعات کاملا درست و بینقصی نیستند، اما طی این روند در حال یادگیری بیشتر هستیم و همین یادگرفتنهاست که ما را در یافتن پاسخ مسائل یاری میکند.
سه موتور محرکه فقر
دکترعلی فرحبخش
صاحبنظر اقتصادی
یک تفاوت عمده روش تجربی در حوزه اقتصاد با سایر حوزهها اعم از جامعهشناسی، مدیریت، پزشکی و ... وجود دارد. در اقتصاد ابتدا یک مدل ریاضی طراحی میشود و سپس نتایج تجربی حاصل از این مدل ابداعی ریاضی را به بوته آزمایش میگذاریم. به طور مثال یک مدل ریاضی برای تقاضای ارز در فلان مقطع زمانی در نظر گرفته و سپس درستی یا نادرستی این مدل با دادههای آماری بررسی میشود، نه اینکه مستقیما مدل مورد نظر اجرایی شود.مثال دیگر اینکه در پژوهشی نسبت زنهای آمریکایی که آدامس میجوند به آن دسته که طلاق میگیرند برابر «یک» بوده است، اما آیا میتوان گفت هر زن آمریکایی که آدامس میجود در آینده طلاق میگیرد؟ یک نکتهای که در اقتصادسنجی بررسی میشود این است که در یک موضوع خاص رابطه علّی (علت و معلول) برقرار است یا خیر؟ بنابراین در رشته اقتصاد نمیتوان به سهولت بسیاری دیگر از رشتههای علمی دیگر میتوان با قطعیت اظهار نظر کرد.فرض کنید فردی بیماری فشار خون داشته و در عین حال رژیم غذایی وی نامناسب بوده، سیگار مصرف کرده و ورزش هم نمیکند. فرد دیگری به او توصیه میکند برای تنظیم فشار خونش آسپرین مصرف کند. در حقیقت نیز آسپرین فشار خون این بیمار را پایین میآورد، اما آیا میتوان مدعی شد که بیماریاش درمان شده است؟برای درمان این درد باید ریشههای بیماری را شناسایی و سپس برای رفع آن چارهاندیشی کرد. برای رفع مشکل فقر نیز لازم است ابتدا علتهای بنیادین بروز این پدیده را شناسایی کرد و بستر تولید و تداوم آن را از بین برد.
پژوهش مشترک نگارنده و آقای دکتر نیلی نشان میدهد که پدیده فقر در ایران سه موتور محرکه اصلی دارد: ۱. پایین بودن نرخ رشد اقتصادی، ۲. بالا بودن نرخ بیکاری و ۳. تورم
برای کاهش فقر لازم است این سه عامل را تعدیل کرد یا از میان برداشت.ممکن است راهکارهای مقطعی و کوتاهمدتی هم وجود داشته باشد و اتفاقا در آن مقطع تا حدی موثر نیز واقع شود. اما مادامی که این سه عامل به حیات خود ادامه دهند، بستر لازم برای بازتولید پدیده فقر فراهم خواهد بود.در حال حاضر کشور ایران تحت تحریمهای اقتصادی است، رشد اقتصادی کشور بسیار پایین است، تورم، بیکاری و مشکلاتی از این قبیل نیز وجود دارد. آیا نسخههای این اقتصاددانان میتواند به سیاستگذاران ما پیشنهادهای عملی و کارآمد برای کاهش قابلتوجه فقر در یکی، دو سال آینده ارائه کند؟
ظرفیت و محدودیت اقتصاد آزمایشگاهی
مرتضی نظری
پژوهشگر اقتصادی
اساس کار نوبلیستهای ۲۰۱۹ «اقتصاد آزمایشگاهی» با استفاده از روش آر.سی.تی یا آزمایشهای کنترلشده تصادفی (RCT: Randomize Controlled Tries) است. یعنی روش کار آزمایشگاهی در کلینیکهای پزشکی و داروسازی را با تطبیق در زمینه علیت و اقتصادسنجی در حوزه اقتصادی به کار گرفتهاند. به گونهای که دادهها را به دو گروه کنترل و مداخله تقسیم کرده و به صورت تصادفی روی یک داده مداخله میکنیم و نتایج یا خروجیها را با یکدیگر مقایسه میکنیم. اما استفاده از روشهای اینچنینی برای حل معضلات کلان اقتصادی و سادهسازی مسائل به وسیله تعابیری چون «اقتصاددان به مثابه لولهکش» در عمل نیز کاربردی است؟ یا بیشتر مختص بازیهای آکادمیک و پیپرهای دانشگاهی است؟ سوال اول درباره گستره تأثیر و میزان مفید بودن این نظریات است؛ اینکه طی سالیان اخیر چند درصد از اقدامات ثمربخش در راستای فقرزدایی با استفاده از روشهای آر.سی.تی بوده و چند درصد آن شامل روشهای دیگر است؟ و سوال دوم مربوط به قابلیت اجرای تئوریهای اینچنینی است؛ در واقع سیاستگذاری بر اساس مدلهای حاصل از نتایج این آزمایشها چقدر عملی و قابل اتکا است؟ مثلا در آمریکا که عمده سیاستگذاریها از دل آکادمیها بیرون میآید، چند درصد سیاستگذاریهای اقتصادی بر اساس چنین مدلی تعیین و اجرایی میشود.در حقیقت به نظر میرسد نسخهای که بانرجی، دوفلو و کریمر برای حل مشکل فقر میپیچند مرزهای محدود و محدودیتهای گسترده دارد. در فرآیند سیاستگذاری، میزان صحیح یا غلط بودن اصل سیاست و راهحلهای اتخاذ شده بخش کوچک فرآیند بوده و بحث «ظرفیتهای موجود» برای اجرای صحیح و کارآمد سیاستها بخش عمده پروسه را تشکیل میدهد.فارغ از عدم مطلوبیت مداخله دولتی در کل فرآیند سیاستگذاری تا اجرا عرصههای سیاستگذاری اقتصادی، اگر مدل مورد نظر نوبلیستهای ۲۰۱۹ را برای اجرا به یک دولت بسپاریم چقدر نتیجه میدهد؟ به عبارت دیگر اولا به فرض درستی و ثمربخش بودن مدل مذکور، چه نهادی میتواند آن را به درستی به اجرا بگذارد؟ در ثانی حتی اگر بتوان تصمیمها و سیاستهای مورد نظر را به درستی اجرایی کرد، مرکزیت گرفتن و بولد شدن موضوعات در فضای سیاستی از کنترل و اراده مجری و تصمیمگیرنده خارج بوده و تحت تأثیر متغیرهای متعدد و متنوع دیگر است.
انقلابهای آرام اجتماعی
دکتر جعفرخیرخواهان
اقتصاددان
نوع نگرش نوبلیستهای جدید، علم اقتصاد را شیرینتر، کاربردیتر و ملموستر کرده است. کتاب جدید این دو نوبلیست (بانرجی و دوفلو) با نام «اقتصاد خوب برای زمانهای سخت» است که اقتصاد خوب را در برابر اقتصاد بد نیز نامگذاری شده است.اقتصاد بد را میتوان همین اقتصاد تختهسیاهی درنظر گرفت، یا اصطلاحا اقتصاد دستمال سفره؛ همانند وقتی که دو نفر پای میز غذا در حال گفتوگو هستند و یکی از افراد با دستمال سفره یک نمودار عرضه و تقاضا ترسیم میکند و بر اساس نتیجه حاصل از نمودار فلان سیاست را اتخاذ کرده و انتظار دارد با اجرای آن هدف مد نظرش محقق شود.فصل دوم کتاب درباره بحث مهاجرت است. نگاه رایج این است که با ورود جمعیت مهاجر به یک کشور تصور کلی این است که با رشد عرضه نیروی کار، دستمزد کارگر کاهش یابد. اما کتاب در مقاطع گوناگون با استفاده از مفروضات مختلف و تحقیقات میدانی و آزمایشگاهی متنوع، نشان میدهد که در واقعیت امر اوضاع میتواند بسیار متفاوت از آنچه مورد انتظار است رقم بخورد.در فصل دهم کتاب اقتصاد فقیر که بخش نتیجهگیری است، مباحث اقتصاد سیاسی مطرح میشود. از جمله درباره ایجاد نهادهای بزرگ که مثلا نهادگراهایی چون عجم اوغلو میگویند دموکراسی و حقوق مالکیت باید محقق شود. اما این کتاب میگوید این عناوین اهداف بلندپروازانهای است که میتواند منجر به ناامیدی شود. اما در مقابل نهادهای کوچک نیز وجود دارد و از آنها به عنوان «انقلابهای آرام اجتماعی» یاد میکند که میتواند بسیار مثمر ثمر باشند.
این زوج نوبلیست که مقالات سخنرانیها و پژوهشهای فراوانی را انجام دادهاند که حاصل تجربیات عینی و مواجهه نزدیک با مسائل است. آنها با وجود فارغالتحصیلی در بهترین دانشگاهها و تسلط کافی بر تئوریها، اصطلاحا از برج عاج پایین آمده و با سفر به اقصی نقاط دنیا مثل بخشهای دورافتاده آفریقا به دنبال شواهد عینی و مواجهه عملی با مشکلات رفتهاند. آزمایشهای متعدد در شرایط و با فرضهای گوناگون و تعداد مختلف دادهها و .... انجام دادهاند و در نهایت پیشنهادهایی ارائه کرده و نتایج عملی آن را نیز نشان دادهاند.جزئینگری و بررسی عملی مسائل کمک میکند که با شناخت واقعیت چالشهای پیشرو لحاظ شود و از صرف هزینههای اضافه جلوگیری کند. اهمیت نوع نگرش به مشکلات زمانی بیشتر به چشم میآید که با رویکرد کلینگر و غیردقیق اغلب سیاستمداران در اتخاذ و اجرای یک سیاست خاص مقایسه شود. به عنوان مثال به نهضت توالتسازی در هند اشاره شده که سازمان بهداشت جهانی در راستای حل معضلات بهداشتی معابر عمومی در هندوستان اقدام به ساخت میلیونی توالت عمومی در جای جای شهرها کرد. اما عملا بسیاری از این توالتهای ساخته شده بلااستفاده ماند و تبدیل به زبالهدانی و مصارف غیرمرتبط شد و سرمایههای کلانی از این طریق هدر رفت. یکی از نکات مهمی که در مسیر ساخت این توالتها لحاظ نشد، میزان آب موجود در نزدیکی این توالتها بود که برای موارد متعددی از توالتهای ساخته شده آب کافی برای تمیز نگه داشتن آن مکان وجود نداشت.در واقع این نگرش نشان میدهد که رویکرد علّی در برخی مدلهای تئوری وقتی وارد عرصه عمل میشوند پاسخگو نبوده و گاهی حتی نتیجه معکوس میدهد.اندونزی در مقطعی با قحطی مواجه بود و دولت تصمیم گرفت بین اقشار ضعیف برنج توزیع کند. اما بعدتر مشخص شد قسمت اعظم برنجهای دولتی که در اختیار بزرگان و کدخداهای روستاها قرار گرفته بود تا میان مردم فقیر توزیع شود، توسط خود آنان مصرف یا ذخیره شده است. بنابراین لازم است سیاستهایی که توسط دولت اجرایی میشود از مبدأ تا مقصد برنامهریزی و نظارت دقیق شود. بنابراین لازمه اجرای صحیح سیاستهای مقابله با فقر یک دولت توانمند است که از رأس تا بدنه آن هماهنگ عمل کنند.کتاب جدید عجم اوغلو با عنوان «دولت و جامعه» بر همین موضوع دلالت داشته و تاکید میکند که هر دو باید همانند یک مسابقه همگام با یکدیگر توانمند شوند. در صورت تحقق چنین شرایطی، نگرانی بابت قدرت نامحدود دولت متمرکز کمرنگ شده و یک جامعه توانمند، دولت را وادار به پاسخگویی میکند.