یک درصدیها
به گزارش اقتصادنیوز، اسطورههای غرب صنعتی یک به یک شروع کردهاند به فروریختن: از نایابی و گرانی ماسک و الکل و دستمال توالت که اسطوره وفور و ارزانی تولید انبوه را به چالش کشید و نیز ناکارآمدی نظام سلامت خصوصی که شمار کثیر تلفات در کشورهایی که پیشتر به خصوصیسازی نظام سلامت و بهداشت روی آورده بودند آن را به ما گوشزد کرد، تا همصدایی همه گروههای فکری در لزوم دخالت دولت برای کنترل این بحران. گویی خود به این امر اذعان دارند که کارآمدی بخش خصوصی در زمانی جواب میدهد که همه چیز عادی باشد؛ این کارآمدی در شرایط نامتعارف دچار اخلال خواهد شد.
پرسشی که شاید برای همه پیش میآید این است: آیا بدیلی وجود ندارد؟ و البته پاسخ باید این باشد: هیچ امری در دنیا بیبدیل نیست. اما الزامی ندارد که برای ایجاد بدیل، به تغییرات بزرگ بیندیشیم. معروف است که از الکس فرگوسن (مربی نامدار منچستر یونایتد) پرسیده بودند چه شد که توانست تحولی چنین عظیم در تیمش به وجود آورد؟ و فرگوسن در جواب گفته بود بهجای اینکه سعی کنم یک تغییر ۱۰۰ درصدی ایجاد کنم، یکصد تغییر یک درصدی ایجاد کردم. بازیکنانم را ملزم کردم مدام دستهایشان را بشویند (کم شدن احتمال بیماری)، بهموقع بخوابند (کسل نبودن حین تمرین)، زمانبندی تمرینات را فشرده کردم تا برای خانواده خود نیز وقت داشته باشند (بالا بردن روحیه) و... صد تغییر یک درصدی در نهایت به تغییری نزدیک به ۱۰۰ درصد انجامید.
سروش خانی نیز با گردآوری و ترجمه یکصد بدیل پیشتر انجامشده بهدنبال همین تغییرات یک درصدی است. آشنایی من با آثار سروش خانی بهواسطه دو مجموعه یادداشتهای دنبالهدار تحت عنوان «شهر جایی برای زندگی» و «فضا حرف میزند» صورت گرفت. مفهوم کلیدی وی در یادداشتهایش و نیز در این کتاب، «حق به شهر» است. هنری لوفور، فیلسوف فرانسوی، و مبدع مفهوم حق به شهر، شهر را یک ساختار اجتماعی میدانست. لوفور در برخورد با این مفاهیم، مساله فضا را در مفهوم عام و شهر را در مفهوم خاص بهکار میگرفت. به عقیده وی، فضا نه یک موجود ذهنی و نه یک موجود عینی، بلکه یک واقعیت اجتماعی است؛ فضا علاوه بر ابزار تولید، ابزار کنترل، سلطه و قدرت نیز هست و تمام شهروندان نسبت به فضا بهطور عام و شهر بهطور خاص دارای «حق» هستند.
شهر صرفا جایی برای خرید و کار کردن نیست. شهر جایی است برای قدم زدن، حرف زدن، مشارکت و هر چیزی خارج از ساختاری که «تقسیم کار» به ما تحمیل میکند -شاید چهارراه ولیعصر تهران برای ما مثالی ملموس باشد: کشاندن عابر پیاده به زیرزمینی پر از فروشگاه و محروم ساختن او از هوای آزاد. این کتاب، یکصد پرکتیس اجرا شده در سراسر کره زمین را مورد بررسی قرار داده است که اهداف متعددی را دنبال میکنند.
کاهش خشونت و جرم، بهبود محیط شهری برای زنان و کودکان، ایجاد شهرهای سبز با بهبود سیستم حملونقل عمومی، حمایت از مجرمانی که خواهان بازگشت به زندگی عادی هستند، بهبود وضعیت روانی افراد جامعه، ایجاد شهرهای بیستوچهار ساعته (البته نه با رویکرد کاپیتالیستی)، تبدیل فضای عمومی به فضای مشارکت، مهمتر از همه شهری برای کمتوانان و سالمندان و در یک کلام شهری برای همه، بخشی از اهداف این یکصد پرکتیس بودهاند. پرکتیسهایی که اگر تعداشان بیشتر شود، در نهایت حق تعیین سرنوشت شهر را به وارثان واقعیاش -شهروندان- خواهند سپرد.
رسول قنبری؛ دانشآموخته اقتصاد