زن جوان، چگونه تاجر 54 ساله را کشت و جسدش را آتش زد؟
به گزارش اقتصادنیوز، این روزنامه در ادامه نوشت: آنان به دستور قاضی ویژه قتل عمد و برای تطبیق اظهارات و اعترافات تکان دهنده با صحنه جرم، به ویلایی هدایت شدند که مرد تاجر را ساعت ها در آن مکان شکنجه کرده بودند.
«ف-ف» زن 38 ساله ای که متهم ردیف اول این پرونده جنایی است پس از تفهیم اتهام از سوی قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد هنوز سعی داشت برخی از رخدادهای این حادثه وحشتناک را به دلایل نامعلومی پنهان کند اما قاضی به نصیحت و ارشاد وی در صحنه وقوع جنایت پرداخت که ناگهان اشک های زن جوان سرازیر شد. این زن در حالی که آثار ندامت و پشیمانی در چهره خیس شده از اشک اش نمایان بود در میان گریه گفت: من به هیچ وجه قصد کشتن «ح-ن» را نداشتم او به من خوبی کرده بود و می خواست برایم تسهیلات بانکی بگیرد اما من پاسخ محبت های او را این گونه دادم!شیطان در وجودم رخنه کرده بود، عقلم کار نمی کرد، برای سرپوش گذاشتن روی خطای کوچکی که مرتکب شده بودم، خطاهای پی در پی دیگری را انجام دادم تا این که در وضعیتی قرار گرفتم که دست به جنایت زدم تا اشتباهاتم لو نرود!
متهم این پرونده جنایی که انگیزه خود از ارتکاب این جنایت را به دست آوردن چند میلیون پول برای پرداخت حق و حقوق کارکنان درمانگاهش در شهرستان کاشمر بیان می کرد، گفت: با همسرم اختلاف داشتم در واقع طلاق عاطفی گرفته بودیم و کنار هم زندگی نمی کردیم. از مدتی قبل هم دچار مشکلات مالی شدیدی شده بودم به طوری که حتی توان پرداخت حقوق کارکنان درمانگاه و اجاره ملک را نیز نداشتم به همین دلیل تصمیم گرفتم از «ح-ن» که با او آشنا شده بودم مبلغی پول بگیرم ولی او پولی به من نمی داد و قصد داشت تسهیلات بانکی برایم بگیرد تا این که یک روز با طرح نقشه ای نسنجیده تصمیم گرفتم حداقل خودروی تویوتا هایلوکس او را به شکلی از چنگش بیرون بیاورم.
با این نقشه او را در کاشمر و به بهانه دادن سفته برای تسهیلات بانکی به منزلم کشاندم و چون اطلاعی از خواص داروهای خواب آور داشتم تعدادی قرص را در شربت به او خوراندم. این درحالی بود که قبل از اجرای نقشه، بهروز را (جوانی که از مدتی قبل با او آشنا شده بودم) نیز به خانه ام دعوت کردم و به او گفتم می خواهم طلبم را از مردی وصول کنم! بهروز درون اتاق مخفی شده بود که مرد تاجر به حالت بیهوش روی زمین افتاد. پیکر او را با کمک بهروز داخل خودروی تویوتا انداختیم و به سمت مشهد حرکت کردیم در بین راه وقتی احساس کردم او چشمانش را باز کرد از صندلی جلو به صندلی عقب رفتم و کنار پیکر بی رمق او نشستم تا اگر به هوش آمد دوباره به او قرص بخورانم. وقتی به مشهد رسیدیم به یک ویلای اجاره ای رفتیم که بهروز آن را از همسایه خاله اش اجاره کرده بود. در آن جا دست و پاهای مرد تاجر را با غل و زنجیر بستیم و من هر بار که به هوش می آمد دوباره به او قرص می خوراندم!
زن جوان ادامه داد: به هیچ وجه قصد کشتن او را نداشتم اما می دانستم که مرتکب جرم آدم ربایی شده ام و اگر مرد تاجر را رها کنم احتمال دارد سال ها در زندان بمانم! نقشههای متعددی کشیدم که وانمود کنم او دچار سکته قلبی شده است اما درگیر مخمصه ای بودم که نمی توانستم تصمیم درستی بگیرم! در همین حال اسنادی تهیه کردم و به امضای مرد تاجر رساندم که این اسناد نشان می داد او خودرو را به من فروخته است یا با من مشارکت دارد ولی زمانی به خود آمدم که مرد تاجر جان سپرد. ابتدا می خواستم جسد او را در جایی رها کنم اما باز دیدم آثار زنجیر روی دست و پاهای او باقی مانده است و احتمال دارد ماجرای شکنجه او لو برود!
این بود که تصمیم به سوزاندن جسد گرفتیم. بهروز از جایگاه سوخت بنزین تهیه کرد و سپس جسد «ح- ن» (تاجر 54 ساله) را به انتهای توس 91 بردیم و در زمین های منطقه کشف رود به آتش کشیدیم تا اثری از او نماند.
بهروز جوان 25 ساله که از طریق یکی از زنانی که با او ارتباط داشت با «ف- ف» آشنا شده بود نیز با تایید اظهارات زن جوان در حضور قاضی گفت: یک روز«ف» با من تماس گرفت و گفت: به کاشمر بیا و کمکم کن تا طلب مالیام را از کسی وصول کنم اما وقتی به منزل او در کاشمر رفتم بی اختیار درگیر ماجرایی شدم که نقشه آن را «ف – ف» از قبل کشیده بودو به ناچار با او همکاری کردم تا این که بعد از قتل ، «ف» خودروی مقتول را نیز به یکی از روستاهای اطراف کاشمر برد و بعد از آن ما از طریق یک سیم کارت مخفی با هم ارتباط داشتیم
سابقه خبر
شب نوزدهم آبان امسال، راننده یک دستگاه وانت بار هنگام عبور از زمین های منطقه کشف رود در انتهای توس 91، سگ باغش را در اطراف بقایای جسد سوخته یک انسان، دید. راننده بلافاصله ماجرا را به پلیس گزارش داد . کارآگاهان به سرنخ هایی رسیدند که نشان می داد ردپای یک زن در قتل تاجر کشمش وجود دارد. با هماهنگی های قضایی، در نهایت زن 38 ساله ای که متصدی یک درمانگاه بود در کاشمردستگیر شد و به مشهد انتقال یافت اما او خود را بی خبر از جنایت نشان داد و گفت: تنها آشنایی من با مقتول این بود که خودرویی را از او خریداری کردم و قرار شد در تاریخ 98.8.13 برای ثبت سند آن اقدام کند ولی دیگر پاسخ تماس هایم را نداد.