آنچه اقتصاد باید از برجام بیاموزد
دیپلماسی ایران بازی را عوض کرده بود و اعراب و اسرائیل مانع از تماشای بازی جدید از سوی ترامپ و تیمش شده بودند. اعلام مخالفت اروپا بهخصوص انگلستان با رئیسجمهور آمریکا آن نیز با آن سرعت تنها حاصل سیاست مدبرانه دولت روحانی در تعامل با جامعه بینالملل و برجام بود. قابل انتظار بود که برجام منافع و مضراتی برای هر یک از طرفین داشته باشد.
هرچند وجود آمریکا، اسرائیل و رقبای منطقهای کشورمان در جبهه مخالفان این دلگرمی را میدهد که کفه ترازو به سمت ما سنگینی میکند؛ اما مشخص است که منافع جامعه بینالملل از برجام به حدی بوده است که برخلاف گذشته در مقابل کینهتوزیهای آمریکا نسبت به ایران موضعی شفاف بگیرند. این همان مفهوم برد-بردی است که ظریف همواره از آن یاد میکند و به عینیت میبینیم که به جایگاه سیاسی ایران در منطقه و دنیا استحکام بخشیده است.
این تجربه مثبتی است که میتواند به حیطه اقتصاد نیز تعمیم یابد و اقتصاد کشور را نیز در مقابل کین بدخواهان مقاوم کند؛ هرچند به زحمت میتوان چنین رویهای را در سیاستگذاریهای اقتصادی مشاهده کرد. در برجام نظام تصمیم گرفت، اجرای آن را به شخصی کاردان سپرد، از او حمایت کرد و اینک در زمانی به کوتاهی حتی عمر یک دولت حاصل آن را میبیند.
اما در اقتصاد و پس از سالها هنوز در خم کوچه اول هستیم. در سطح قوانین کلی، نظام پذیرفته است که باید به سوی اقتصاد بازار حرکت کرد، رقابت تشویق و حضور دولت در اقتصاد نکوهش شده است؛ ولـی در اجرا، هر یک از این اهداف تفسیرهایی مییابند که در تعارض با روح اولیه قانون هستند. حکایت پرغصه خصوصیسازی برجستهترین شاهد این ماجراست، نظام تعرفهها، رقابت در صنایعی همانند خودروسازان، ساختار صنعت بانکداری، بازار سرمایه و صدها مثال دیگر همه حاکی از نوعی ولنگاری در طراحی و اجرای سیاستهای متناظر با راهبردهای اقتصادی کشور است.
شکی نیست که طراحی و اجرای سیاستهای اقتصادی دشوارتر و نیاز به مداومت بیشتر نسبت به روابط بینالملل دارد و از این زاویه با برجام قابل مقایسه نیست؛ اما بهطور حتم یکی از دلایل موفقیت دولت روحانی در پرونده برجام، پذیرش اصول و قوانین حاکم بر مذاکرات و معاهدات بینالمللی بوده است. برخلاف تلاشهای پیشین که سعی در به چالش کشیدن این اصول داشتند، دولت روحانی این اصول را پذیرفت و از آنها برای نیل به مقصود استفاده کرد و نتیجه هم گرفت.
حداقل ویژگی پذیرش اصول پذیرفتهشده بینالمللی و بازی در زمینی استاندارد این بود که به بازی تیم مذاکرهکننده مذاکرات هستهای نظم داد و به آنها گوشزد کرد که اگر میخواهید موفق شوید باید بر بازی خود متمرکز شوید و به فکر تغییر زمین و قواعد بازی و داور نباشید. برای موفقیت در اقتصاد نیز به چنین نیرویی که به سیاستهای اقتصادی و رویههای اجرایی آنها نظم بدهد، نیاز است.
این نیرو توسط یک فرد یا گروه ایجاد نمیشود، اصلا نیازی به ایجاد آن نیست، موجود است و تنها باید از آن استفاده کرد. در باب مزایای مراودات اقتصادی با سایر کشورها، قرار گرفتن در زنجیرههای جهانی تولید کالا و خدمات، ورود به معاهدههای تجاری منطقهای و بینالمللی و جذب سرمایهگذاری خارجی بسیار بحث شده است که میتوانند اقتصاد کشور را در مقابل بسیاری از کینهتوزیها و عداوتها مقاوم کنند. میتوانند اشتغال، سرمایهگذاری و رشد اقتصادی ایجاد کنند.
میتوانند منجر به انتقال دانش فنی و مدیریت شوند؛ اما نقش دیگری که میتوانند ایفا کنند و کمتر به آن پرداخته میشود، انتظام بخشیدن به سیاستهای اقتصادی و ممانعت ضمنی از سیاستهای باری به هر جهت است. به نظر شما اگر فیفا و عضویت ایران در آن نبود، سیاسیون دست از اداره فدراسیون فوتبال برمیداشتند یا لیگ برتر با نظم کنونی اجرا میشد؟