امکان مهندسی سعادت اقتصادی
مفهوم سخن آقای دکتر این است که مشکل «ندانستن» است، به این معنی که سیاستگذار کشور، به دلیل اینکه یک لنگر تحلیلی مشخص وجود ندارد «نمیداند» چه کاری باید انجام دهد، و در نتیجه اگر بداند آن کار را میکند. اما به نظر من مشکل این نیست و حتی در صورت وجود یک لنگر تحلیلی نتیجه مشابه همان چیزی میشود که به عنوان مثال در دهه 80 رخ داد و نتیجه خیلی متفاوت نخواهد شد و اصلاحات اقتصادی که مورد نظر ماست رخ نمیدهد. به دلیل اینکه مشکل اصولا ندانستن نیست، که با برطرف شدنش اصلاحات و سعادت اقتصادی رخ دهد. زمانی که با تصمیمگیران کلیدی صحبت کنید متوجه این موضوع خواهید شد که اکثر این افراد توصیههای سیاستی را قبول دارند، اما اذعان میکنند که نمیتوانند کاری از پیش ببرند. دلیل این موضوع چیست؟ دلیل این موضوع این است که عدم تعادلهایی که از آنها نام برده شد، خودشان تعادلی هستند، میان نهادهای اقتصادی، سیاسی و گروههای ذینفع. بنابراین تا این گروهها وجود داشته باشند و تعامل بین این گروهها منجر به ایجاد این تعادلها شود، تمام این بحثها و صحبتها درباره چگونگی حل مشکل راه به جایی نخواهد برد. واقعیت امر این است که مشاور اقتصادی قدرت مانور محدودی در چارچوبی که وجود دارد در اختیار دارد، زیرا موضوع عمیقتر از مساله ندانستن و جهل مباحث تحلیلی است و اگر تعادل کنونی دچار تغییر شود، راه حلها خودبه خود بروز خواهند کرد. اما چگونه این تعادل کنونی به هم خواهد ریخت؟ به نظر میرسد تا زمانی که این تعادل وجود داشته باشد ما اصطلاحا با یک «امتناع اصلاحات اقتصادی» روبهرو هستیم. این موضوع تنها مختص کشور ما نیست و با نگاهی به تجارب کشورهای دیگر دنیا مانند چین و کشورهای بلوک شرق، متوجه خواهیم شد که همواره یک «اتفاق» تبدیل به نقطهای تاریخی میشود که همین اتفاق دلیل تحولات بعد از خود نیز هست. به نظر میآید این اتفاق حالتی تصادفی (stochastic) دارد و نمیتوان به صورت یک پدیده قطعی (deterministic) به آن نگاه کرد. بحثهای تحلیلی نهایتا منجر به آغاز روند اصلاحات نخواهد شد و شکل این اتفاق میتواند به هر صورتی باشد؛ به عنوان مثال در چین شیائوپینگ به مصدر قدرت رسید که اتفاقا به دنبال اجماع نبود، تحلیل فکری خودش را با قدرت تصمیمگیری که داشت در هم آمیخت و اصلاحات چین را به پیش برد. در نهایت به نظر من باوجود تمام تحلیلهایی که اقتصاددانان انجام میدهند، این اتفاق حالت تصادفیگونهای خواهد داشت و ما قادر به این نیستیم که از قبل این موضوع را مهندسی کنیم. البته این به این معنا نیست که ما به عنوان اقتصاددان دست روی دست بگذاریم، ما باید خود را مجهز به آموختهها کنیم تا زمانی که شرایط ایجاد شد و بزنگاه تاریخی بروز کرد، علم به کمک آید و اصلاحات اقتصادی رخ دهد.