نیاز به یک بازسازی اساسی
میتوان این پدیده را با نام دیگر Systematic failure یا شکست نظاممند هم صورتبندی کنیم و به این معنی است که اقتصاد ایران درگیر یک شکست نظاممند شده است. اقتصاد ایران مانند یک خانه کلنگی شده است که بسیار فرسوده است و نیاز به بازسازی اساسی و ساختاری دارد. برای این خانه کلنگی با اصلاحات جزئی ولو ایجابی اتفاق خاصی نمیافتد. در برنامههای پنج ساله توسعه همواره بحث اصلاحات مطرح بوده است. حتی اگر برخی از اقتصاددانان ادعا کنند که این طرحها کامل اجرا نشده است، ولی میتوان گفت این طرحها تا حدی اجرا شدهاند. در سال 89 دولت وقت دست به جراحی قیمتهایی زد که با موجی از مخالفت برخی از اقتصاددانان روبهرو شد. در حقیقت دولت وقت سیاستی را اجرا کرد که از سال ۶۸ در مسیر جریان سیاستگذاری اقتصاد ایران بوده است. افزایش انفجاری قیمتها، تبدیل یارانههای قیمتی به یارانههای پولی و کاهش ناکارآییها از اهداف این طرحها بود ولی اکنون مشاهده میکنیم که نتایج این طرحها به کجا رسیده است. تحریمها هم مزید بر علت شده است. تا اینجا نکته اول صحبتهای من است که با صورتبندی جدید در تایید صحبتهای آقای نیلی ذکر شد و در عین حال اشاره به این موضوع داشت که این خانه کلنگی (اقتصاد ایران) نیاز به یک بازسازی اساسی دارد.
نکته دوم: بحثی که دکتر نیلی مطرح و دکتر غنینژاد هم به آن اشاره کردند، بحث ایدئولوژی سیاستگذاری است. باید به این سوال پاسخ داده شود که این ایدئولوژی سیاستگذاری برآمده از کدام سرچشمه فکری است؟ آیا برآمده از سرچشمه فکری دولتهای مداخلهگر است، که ما شاهد پیادهسازی آن در چین هستیم؛ یعنی دولتهایی که مدت طولانی مبتنی بر نظام برنامهریزی سوسیالیستی کاملا متمرکز عمل میکردند. اما عملکرد اکنون ما با آنها قابل قیاس نیست. این ایدئولوژی سیاستگذاری برآمده از رویکرد فکری است که میتوان آن را «سنتگرایی تجددستیز» نامید. ایدئولوژی که نه ربطی به جریانهای چپ و نه جریانهای راست دارد. این تفکر درکی از دنیای جدید ندارد و به همین دلیل هم در حوزه اقتصاد داخلی مشکلات زیادی ایجاد میکند، که خودش را در ناکارآییهای سازمانی بسیار بالا بازتاب میدهد. علاوه بر این، در عرصه سیاست خارجی دچار مشکل میشود، که نتیجه آن تحریمها است. سرمنشأ مشکلات خارجی و داخلی همین ایدئولوژیهای نظام مدیریتی است، که اجازه نمیدهد از منابع به درستی استفاده شود. ساختار قدرتی را شکل میدهد که مراکز قدرت متعددی دارد و منابع را میبلعد بدون اینکه اثرگذاری اجتماعی داشته باشد. آن بخشی از این سیستم که سراغ پروژههای سرمایهگذاری میرود، تبدیل به هزاران پروژه ناتمامی میشود که از این دولت به آن دولت منتقل میشود و همین پروژههای ناتمام است که بهصورت تورم ساختاری بروز پیدا میکند. از آنجا که این سیستم معادل با منابع ورودی، رشد اقتصادی ایجاد نمیکند موجب تشدید عدم تعادلها میشود. اگر از منظر برونحاکمیتی به اقتصاد سیاسی ایران نگاه کنیم، این ساختار نیاز به یک بازسازی اساسی دارد و متاسفانه در غیر این صورت آینده روشنی پیشروی اقتصاد کشور نیست. تمام سیستمهای اقتصادی دنیا در این چهاردهه عملکرد بهتری از کشور ما داشتهاند. در یک دهه از این چهل سال، رشد اقتصادی کشور ۶/ ۱- درصد بوده است و دو دهه بعدی آن یعنی دهه هفتاد و هشتاد بهطور متوسط ۵ تا ۵ و نیمدرصد بوده است، و در دهه نود در خوشبینانهترین حالت متوسط رشد اقتصادی معادل صفر درصد میشود؛ به این معنا که دو دهه از این چهار دهه از دست رفته است. در آمریکای لاتین، شرق آسیا، بلوک شرق سابق و هرجای دیگری نیز در دنیا را در نظر بگیریم با چنین عملکرد اقتصادی مواجه نخواهیم شد. بنابراین این خانه نیاز به یک بازسازی اساسی دارد و من با دکتر غنینژاد از این منظر موافق هستم که تلاش برای ایجاد یک گفتمان واحد ضرورتی ندارد، به این دلیل که اقتصاددانان، جامعهشناسان و فیلسوفان تفکرشان از سرچشمههای متفاوتی تغذیه میشود و این تفاوت عقاید مشکلی ندارد. مهم این است که روشن شود که ساختار قدرت چه ویژگی دارد و میتواند این منابع را به خروجی با بازدهی بالا تبدیل کند یا خیر؟ آیا میتواند با دنیا تعامل سازنده برقرار کند و از امکاناتی که اقتصاد جهانی در اختیار اقتصادی مثل اقتصاد کشور ما قرار میدهد بهره ببرد؟ یا دنیا را علیه خودش بسیج میکند؟