پایان تاریخ رشد اقتصادی متعارف با شیوع بیماری کرونا ؟
بر اساس بررسیهای به عمل آمده، در طی دهه اخیر TOPترین گرایشهای رشته اقتصاد که بورسیه تحصیلی برای دوره دکترا و یا پُستدکترا توسط دانشگاهها و موسسات برتر جهان فراهم شده، مربوط به سه گرایش اقتصادی: اقتصاد مالی، اقتصاد سلامت و اقتصاد اقلیمی بوده است. اقتصاد مالی به دلیل جذابیتهای فردی و سازمانی از سوی افراد، دانشگاهها و کشورهای مختلف از جمله ایران استقبال بیشماری از آن شده است. اقتصاد سلامت نیز بستگی به سطح توسعه یافتگی کشورها، در وضعیت استقبال نسبی قرار داشته ولی به دلیل این که خود سلامت یک "کالای عمومی جهانی" است آن طور باید و شاید استقبال نشده است. البته ممکن است در دوره پساکرونا، وضعیت تغییر یابد. اما گرایش اقتصاد اقلیمی(تغییرات اقیمی) به دلیل ویژگی پُررنگ کالای عمومی بودن جهانی آن، حتی کشورهای توسعهیافته هم از آن استقبال زیادی نکردهاند و اگر استقبال شد مطالعات و نتایج یافتههای این گرایش نتوانسته، باید و شاید کارکردها و رفتارهای مردم، عاملان اقتصادی و دولتها را اصلاح نماید.
حال با شیوع بیماری کرونا(کووید 19) و بروز پیامدهای اولیه آن بر سلامت عمومی جوامع و اثرات احتمالی آن بر کسبوکارها و رفاه اقتصاد جهانی، برخی از نقصانهای دانش متعارف اقتصادی بیشتر بروز پیدا کرده و کارکردهای اقتصادی پاسخگوی زیستگاه مطلوب انسان و محیط(اقلیم) نبوده و احساس نیاز به دانشهای جدید در گرایشهای یاد شده، بیشتر خواهد شد. با توجه به این نکته، آیا میتوان کارکرد رشد اقتصادی متعارف را پایانیافته تلقی کرد؟ پاسخ به این سوال کمی دشوار به نظر می رسد ولی فضای حاکم کنونی بر جامعه جهانی یک هشدار جدی به بشریت به خاطر توجه کمتر به موضوعات بیننسلی و زیستبوم است. بیماری کرونا از یک منظر هر دو گرایش(اقتصادی) را صدر بررسی محافل علمی و راهبردی قرار داده و خواهد داد. تداوم این وضعیت، حاکی از تغییر الگوی رفتاری و سبک زندگی جامعه جهانی نسبت به زیستبوم خود را بازگو میکند. از یک طرف، جامعه جهانی نسبت به سلامت عمومی خود حساس میباشد و برای این که خود و خانواده زنده بمانند باید درآمد و رفاه داشته باشند. اولین قدم در این عرصه، نیاز به سرمایه نهفته و گم شده سلامت(روانی، اجتماعی و فیزیکی) تک تک انسانها دارند که این سرمایه(و ثروت) ممکن است "ملموس(tangible) و یا غیرملموس(intangible)" باشند. مدت مدیدی است که انسان ها در کُره زمین از این موضوع غافل شده است و حتی گاهی اوقات متاسفانه جنگ و کشتار انسانهای بیگناه بیشتر از موضوع سلامت عمومی جهان مورد توجه همگان بوده است. بخشی از غفلتها ناشی از آن است که نوع خدمات و دستاوردهای آن در این عرضه، یک نوع "کالای عمومی جهانی" است و ورود تئوری پردازان اقتصادی در این حوزه کمتر بوده است.
از جانب دیگر، الگوی رفتاری انسانها از کُرهی خاکی تا حدود زیادی مخرب و ویرانگر برای سایر موجودات و پدیدهها شده است. مصادیق آن با دو مثال روشن میشود. هر ساله با افزایش جمعیت جهان(به تعداد 83 میلیون نفر جدید) نیاز به حداقل تا 40 میلیون واحد مسکونی(ساخت سگونتگاه و زیرساخت فیزیکی آن) در سطح جهان با حداقل استاندارد است که همه مصالح و منابع آن از طبیعت گرفته شده است. مثال دیگر، در حال حاضر حجم تولید ناخالص داخلی جهان نزدیک به 85 هزار میلیارد دلار است که سالانه بیش از 40 هزار میلیارد دلار آن در قالب تولید کالاها می باشد و منشاء آن نیز به طور مستقیم و یا غیرمستقیم از طبیعت ناشی میشود. حال تا چه میزان انسان میتواند برای برگشت به طبیعت این منابع تخریب شده (و یا تغییر شکل داده شده)، کمک کند بسیار تردید وجود دارد. در حال حاضر، الگوی برداشت(استفاده) جامعه جهانی از طبیعت در قالبهای مختلف خسارتهای جدی به منابع پایه و سایر موجودات کُره خاکی وارد کرده است.
جالب این که از یک ماه گذشته و احتمالا تا ظرف مدت 2-3 ماه آینده، زمین و آسمان(به دلیل کاهش تردد حمل و نقل هوایی و آلاینده ها و...) و موجودات آن نفس راحتی خواهند کشید. برداشتهای بیرویه در گذشته به خصوص طی 4 ماهه گذشته موجب شد که ما انسانها را به اجبار برای حداقل 4 ماه خانهنشین کند و حتی حساستر و متفکرتر از گذشته.
ابعاد مختلفی برای این موضوع میتوان مطرح کرد ولی یکی از موارد قابل توجه(از بعد اقتصادی)، رویه متعارف در الگوی رشد تولید کالا و خدمات در جهان است که توجه صرف برای بکارگیری عوامل تولید کار و سرمایه(و در خوشبیانهترین حالت عامل انرژی) و نحوه بهرهبرداری آن می باشد. در همین چارچوب نیز تحلیلهای متفاوت از بعد رشد اقتصادی در مقایسه بین کشوری و منطقه ای از سوی پژوهشگران و محققین اقتصادی بدست آمده است و اکثر نتایج بدست آمده نیز در طی یک قرن گذشته چندان دور از واقعیات(زندگی فردی و اجتماعی) نبوده است. چرا که در نگاه متعارف و کلاسیک رشد به رغم محدودیت در عوامل تولید یاد شده، برخی عوامل مهم از جمله حوزه سلامت عمومی و منابع پایه فرض داده شدهای(given) لحاظ نشده و یا کمتر مورد توجه بوده است. به طوری که فرض شده است این عوامل اخیر(جدای از قیمت اجتماعی آنها) همیشه آماده استفاده میباشند.
در این مدلها، بهره وری به عنوان یکی از منابع رشد تنها با سه عامل اولیه(کار، سرمایه و انرژی) سروکار دارد. در حالی که بهره وری اجتماعی سلامت عمومی و بهره وری اجتماعی منابع پایه و اقلیم در سطح جهانی چه وضعیت و یا جایگاهی خواهند داشت به خوبی روشن نمیباشد. شاید یکی از محدودیتها، دسترسی به داده و اطلاعات باشد. ولی تاکنون راهی برای این موضوع پیدا نشده است و اگر صورت گرفته باشد ناچیز و با اثرگذاری بسیار پایین در عرصه سیاستگذاری جهانی بوده و حتی مطالعات و یافتههای اقتصاددانان جهانی از جمله کووز، دالی و کانمن باید و شاید موثر واقع نشد.
شیوع بیماری کرونا(کووید19) به رغم همه تهدیداتش(به سلامت عمومی و کسبوکارها و رفاه جهانی)، این نوید را به بشریت میدهد که بشر نیازمند یک "پارادیم شیف(paradigm shift)" میباشد. از وضعیت نگاه متعارف به رشد به الگوی نوین رشد مبتنی بر دوستی با طبیعت و سایر موجودات در این زیستبوم.
نکته بعدی این که در این شرایط، اطلاعات منطقی، جامع و فراگیر از سوی نهادهای عمومی، دولتها، سازمانهای بینالمللی ضروری است چرا که در الگوی رفتاری جامعه و فعالان اقتصادی، اطلاعات برای تصمیم گیریها عمدتا منجر به کسب منغعت بیشتر فردی می شود و سودهای اجتماعی بلندمدت(به خصوص سود اجتماعی جهانی) کمتر جلوه پیدا می کند. تبعات اولیه بیماری کرونا و آثار احتمالی آن در بلندمدت این سیگنال را به جوامع میدهد که آگاهی صرف (بدون توجه به هزینههای اجتماعی و زیست بومی جهانی آن) برای برداشت از منابع پایه و بهره برداری غیراصولی از این کُرهی خاکی ممکن است کارکردهای اصولی و منظم(انسان، فعالیت و محیط) را دچار اخلال کند و این اتفاق در حال حاضر، به وضوح مشهود است و گاها تصاویر چند دهه قبل طبیعت و زندگی اجتماعی به مراتب بهتر نشان داده میشود.
لذا حضور موثر و کارآمدتر دولتها و سازمان ملل متحد به خصوص نهادهای تخصصی آن از جمله بانک جهانی(WB) و صندوق بینالمللی پول(IMF) در این پارادیم شیفت، ضروری میباشد و فضا را برای مطالعه آمایش فراسرزمینی و کاربردی کردن آن و دوری از تک بُعدی نگریستن به کُرهی خاکی فراهم شده است. در غیر این صورت، جای تردید برای تداوم فعالیت سازمانهای توسعه ای بین المللی در اذهان ایجاد خواهد شد.
در انتها، پیشنهاد میشود مبنایی برای این پارادیم شیفت از سوی سازمان ملل مورد بررسی و توجه قرار گیرد. موضوع رشد پایدار، زمانی میتواند بشریت را از خانهنشینی برحذر دارد که به اندازهای که از منابع طبیعی و سایر موجودات برای رفاه و آسایش خود برداشت میکند حداقل به همان میزان بتواند به چرخه طبیعت برگرداند و به نوعی چرخه تجدیدشوندگی سرمایههای طبیعی و زیستی تقویت شود. هر چند سازوکار عملیاتی آن دشوار است ولی میتوان در قالب یک قاعده اصولی به عنوان "قاعده مالی جهانی در نظم نوین پساکرونا" با رعایت کنوانسیونها و پروتکلهای بینالمللی(سلامت عمومی، اقلیم و زیست) و اصل 15 بیانیه ریو، مبنای سیاستگذاری کشورها و مناطق مختلف جهان و همکاریهای جنوب-جنوب و جنوب- شمال قرار گیرد. به طوری که بخشی از درآمدهای حاصله برای دولت با طبیعت و سایر زیست بوم ها(گیاهان و جانوران) و منابع تجدیدشونده در قالب "اخذ مالیات ویژه" و "ایجاد صندوق توسعهای بیننسلی-کشوری" هزینه شود. این هزینه نه برای بهتر شدن وضعیت انسان، بلکه برای بهتر شدن زیستبوم سایر موجودات و مدارا کردن با طبیعت صورت گیرد. در غیر این صورت، بیتوجهی به چرخه زندگی آمایش فراسرزمینی و آسیب رساندن به زندگی اجتماعی- محیطی(انسان و طبیعت)، ممکن است مجددا خشم طبیعت و سایر موجودات کُره خاکی به نحو دیگری گربیان انسانها را بگیرد و خانهنشینی مجدد را برای نسلهای بعدی درپی داشته باشد.
پس ما انسانها، بیاییم شیوع کرونا را به عنوان "فرصت برای سلامت عمومی و اقلیم و زیست" تلقی کنیم و به نوعی دست دوستی به سمت طبیعت دراز کنیم و با هم مهربان باشیم تا انسان آرامش بهتری زندگی کند.