الزامات سیاست خارجی واقعگرا
فعلا یک سند پیشنهاد همکاری با مواد کلی است که برای اجرایی شدن نیاز به موافقت چین، توافق بر بندهای اجرایی و عملیاتی و تصویب مجلس در ایران دارد. استدلال موافقان بر جذب سرمایه و تکنولوژی و همراهی سیاسی و اقتصادی چین در شرایط تحریمی است. مخالفان نیز برضعف سیاسی چین در محیط بینالملل، همراهی نهایی چین و آمریکا، روابط تجاری ایران و چین با توجه به وزن ایران و سابقه روابط دو کشور و توجه به سیاست گردش به شرق ایران تاکید دارند. به نظر میرسد هم تلاش ایران و هم تحلیلهای موافق و مخالف بینتیجه و بیمبنا است، چراکه با توجه به واقعیات سیاست بینالملل هیچ اتفاقی روی نخواهد داد و هسته سخت شبکه قدرت در روابط بینالملل به گونهای است که هم سیاست اتخاذ شده و هم تحلیلها راه نادرستی در پیش گرفتهاند و به نتیجهای نخواهند رسید.
۱-شرق و غرب، شمال و جنوب: در ترسیم شرایط موجود و مانیفستهای ایدئولوژیکی که وجود دارد، کشورها به شرقی و غربی، شمالی و جنوبی تقسیم شدهاند. اما در رویکرد رئالیستی در روابط بینالملل هیچ شرق و غرب و شمال و جنوبی وجود ندارد، بلکه آنچه اصالت دارد دولت-کشورهایی است که همه به دنبال منافع ملی به هر شیوه ممکن هستند. شرقگرایی، آسیاگرایی، وحدت سیاسی کشورهای موجود در یک منطقه و غربگرایی اصطلاحاتی غیرعلمی و غیرکاربردی در سیاست خارجی هستند و هر گونه دکترین بر این اساس تنوع بازیگران و انعطاف و منطق پیشبینیناپذیر مبتنیبر سیاستهای احتمالی را از کار خواهد انداخت. گرایش به شرق هم معنا ندارد، بلکه آنچه قابل اجرا شدن است مجموعه توافقات اجرایی و عملیاتی در حوزههای مشخص است که بر اساس سود و زیان کشور سنجیده میشود. بنابراین تنشزدایی با غرب و توافقات استراتژیک با شرق، کلیاتی فلسفی و مفاهیمی غیرعلمی است که ریشه آنها به رویکردهای پدیدارشناسانه ضد علم میرسد که در دهه پنجاه رواج داشت و تا کنون نیز ادامه دارد.
۲-دوگانههای غیریتساز: سیاست خارجی اگر در دکترینهای دوگانه گرفتار شود مسیر ایدئولوژیک شدن را خواهد پیمود. در ذهن ایدئولوژیک، در برابر غرب، شرق وجود دارد. در برابر آمریکا، چین قرار دارد و برابر آسیا، اروپا. اینگونه دوگانهانگاری برای ایجاد هویت و ترسیم غیریتی که اغلب نیز دشمن است، مانیفستی ایدئولوژیک خلق میکند. جهانی شدن در برابر خودکفایی نیست و استقلال به معنای قطع رابطه با همه کشورها تفسیر نمیشود. منطق دوگانه انگار به موضوعات و رویدادهای سیاست خارجی سیاه و سفید نگاه می کند بهگونهای که اگر تاکید بر استقلال کند به همه بازیگران بدبین است و اگر به سمت جهانی شدن برود ساختار دولت ملی را نفی میکند. استدلالها و خطمشیهای دوگانهگرا نمیتوانند موازنه و تعادل را شکل دهند. در واقعیت دوگانهانگاریهای جوهری و ذاتی وجود ندارد و میتوان در بازی پیچیده، سیال و انعطافپذیر به هر شکل ممکن با داشتن برنامه و احتمالات مختلف منافع ملی را حفظ کرد.
۳-طلب اعتماد و وفای به عهد و توقعات فزاینده از بازیگران: سیاست خارجی در محیطی سیال، غیرقابل پیشبینی با بازیگری مطلق دولت-کشورها طراحی و اجرا میشود به نحوی که باید برای هر بازیگر احتمالات متفاوت و سناریوهای گوناگون برای حفظ منافع ملی طراحی و اجرا کرد. دولت-کشورها در محیطی آنارشیک حضور دارندکه همه به دنبال افزایش قدرت ملی هستند و هیچ بازی مبتنی بر اخلاق و وفای به عهد و راستی وجود ندارد؛ به یک معنا هیچ دوست و دشمن دائمی برای بازیگران حاضر در صفحه شطرنج معنا ندارد. در محیط آنارشیک هیچ ضمانت اجرایی جز قدرت وجود ندارد تنها استراتژیهای موازنهساز و سیاستهای تشویقی و تنبیهی میتواند جوابگو باشد. وابستگی متقابل و انتظار راستی و وفای به عهد از هر بازیگری نتیجهای جز شکست نخواهد داشت. از چین، عراق، افغانستان یا هر کشور اروپایی نمیتوان انتظار داشت در بحرانها منافع خود را کنار نهند و برای بازیگر دیگر هزینه کنند. علاوه بر دکترینها و سیاستهای منظم نیاز به اقدامات اجرایی سیال و انعطافپذیر در رابطه با دولت-کشورها است تا منافع ملی حفظ شود. هر گونه تحلیل یا اقدام در سیاست خارجی مبتنی بر مناسبات اخلاقی خانواده و حتی مناسبات قانونی سیاست داخله جز سادهسازی ذهنی و شکست در اقدامات نیست، چراکه دولت-کشورها بر اساس واقعگرایی رفتار میکنند و هیچ ضمانتی جز قدرت در محیط بینالملل وجود ندارد. ذهنیت کارگزاران در اعتقاد به وفای به عهد هر بازیگری و توقع فزاینده از کشورهای نزدیک و دور، نتیجهای جز از دست دادن فرصتها ندارد. شهروندان و نخبگان تحلیلگر و منتقد نیز ذهنیتی آرمانگرا دارند و شبیه عوام تحلیل میکنند. سیاست خارجی دانش تجربی و علمی است و دارای قواعدی است که متخصصان در مورد آن نظر میدهند و سیاستگذاری میکنند. ساده دیدن مناسبات قدرت و تجویزهای احساسی بدون توجه به منافع ملی و واقعیات روابط بینالملل نتیجه مفیدی ندارد.