تراژدی اخلاقی زنی به نام آنگ سان سوچی!
با معذرت از آقای عبدی، همین ابتدا تأکید کنم به نظر من، مقایسۀ خانم عبادی با آنگ سان سوچی قیاسی معالفارق است چرا که این دو نفر اولاً از موقعیت و جایگاه سیاسی یکسانی برخوردار نیستند و ثانیاً هر کدام با مشکلات و معضلات متفاوتی دست و پنجه نرم میکنند و ثالثاً رفتارشان نیز در زمینههای مختلف مشابه هم نبوده است.
از این داستان که بگذریم، شاید اکنون که ماجرای کشتار مسلمانان روهنگیا فروکش کرده و زخمهای عاطفی آن کمی التیام یافته است، بهتر بتوان در مورد موضعگیری خانم سوچی در مقابل آن کشتار داوری کرد.
در واقع پرسش این است چرا خانمی که به دلیل مبارزۀ مسالمتجویانه با دولت نظامی حاکم بر میانمار رنج سالها حصر خانگی و دوری از اعضای خانوادهاش را به دوش کشید و به دلیل حمایتش از دمکراسی و حقوق بشر، عالیترین جوایز بینالمللی را نصیب خود کرد، در مقابل نسلکشی مسلمانان روهنگیا توسط ارتش میانمار سکوت را بر اعتراض ترجیح داد و حتی تا اندازهای آن را توجیه کرد؟
این پرسش به خلاف تصور بسیاری، به هیجوجه پاسخ سرراست و آسانی ندارد و جه بسا ژرفکاوی در بارۀ آن بتواند از ماهیت تراژیک رابطۀ اخلاق و سیاست در دنیای ما آدمیان، کمی رمزگشایی کند.
به واقع در زندگی ما انسانها چیزی پیچیدهتر از ربط صحیح اخلاق و سیاست وجود ندارد و به عبارتی خداوند هیچکدام دیگر از امور بشری را تا بدین پایه صعب و بغرنج نیافریده است.
در حقیقت، کشتار غیر انسانی اقلیت روهنگیایی توسط ارتش میانمار پس از آن به وقوع پیوست که خانم آنگ سان سوچی پس از سالها مبارزه و تحمل سختیها و شداید مردم کشورش، موفق شده بود نظامیان حاکم را به تسلیم در مقابل دمکراسی و انتخابات آزاد وادار سازد و حزب تحت رهبریاش عملاً در دولت سهم بزرگی به خود اختصاص دهد.
مسلمانان روهنگیا اما صرفنظر از مناقشه در بارۀ ریشههای ملی و تاریخی آنها، از سوی اکثریت قاطع و شاید قریب به تمام مردم بودایی میانمار، مهاجرانی غیرقانونی تلقی میشوند که با مهاجرت از بنگلادش به ایالت راخین، زمینهساز مشکلاتی برای کشور میزبان شدهاند.
همین نگرش منفی ظاهراً سبب شده است که بودائیان میانمار نه فقط کمترین حس انسانی نسبت به آن مردم بینوا و فاقد تابعیت نداشته باشند، بلکه برای رهایی از دست آنها از اقدامات خشونتآمیز و غیرانسانی ارتش بر ضد آنان حمایت نیز بکنند!
در این میان، سوچی به عنوان یک رهبر سیاسی، احتمالاً بسیار با خود اندیشیده است که در ماجرای قتلعام مسلمانان روهنگیا آیا باید به حمایت از حقوق آنان و موضعگیری آشکار و صریح علیه عملیات ارتش برخیزد و بدینوسیله محبوبیت و اعتبار خود را در میان اکثریت بودایی کشور از دست بدهد و حزب متبوع و دولت اصطلاحاً دمکراتیکش را در معرض سقوط قرار دهد و یا اینکه چشم به روی مظالم علیه اقلیتی نامحبوب و حتی مورد نفرت اکثریت ببندد و با حفظ اعبتار خود در بین بودائیان، مانع افزایش نفوذ نظامیان و در نتیجه، موجب تداوم و تحکیم دولت غیر نظامی و دمکراتیک میانمار شود؟
طبعاً افرادی که به تناقضات بنیادی حیات سیاسی میاندیشند، از فشاری که مخیّر شدن بر سر این نوع دو راهی سرنوشتساز به یک سیاستمدار وارد میشود، ناآگاه نیستند!
قاعدتاً آنگ سان سوچی میدانسته است که اگر نسبت به ظلم و ستم علیه مسلمانان روهنگیا بیتفاوتی نشان دهد، در سطح محافلِ حقوق بشری جهان، توفانی علیه او به پا میشود و همان کشورها و نهادهایی که تا دیروز برای اعطای جوایز خود به او، با یکدیگر مسابقه گذاشته بودند، در پس گرفتن جوایز و نکوهش بیامان او، چیزی کم نمیگذارند!
آنگ سان سوچی اما از اعتبار بینالمللی خود گذشت تا اعتبار داخلی خود بین ارتش و اکثریت مردمش را حفظ کند! این انتخاب برای انسانی مانند او قطعاً بینهایت دشوار و تراژیک بوده است و این نکتهای است که فقط با تعمق در تزاحمهای اخلاقی حوزۀ سیاست میتوان آن را درک کرد!
منبع: کانال تلگرامی نویسنده