بازگشت دوباره آمریکا به خاورمیانه در عصر بایدن
این دو از قضا امروز دو مشاور ارشد بایدن در کمپین انتخاباتیاش هستند و در صورت پیروزی وی در انتخابات تعیینکننده سیاستهای دولت آینده در قبال ایران و خاورمیانه خواهند بود. دانیل بنایم و جیک سولیوان در این مقاله ایدههایی را برای اولین بار به بحث گذاشتند که بعدها یعنی در اواخر جولای توسط ایلان گلدنبرگ و همکارانش تبدیل به یک استراتژی و طرح عملیاتی شد و پس از آن در اختیار ستاد بایدن و دو دستیار ارشد وی در حوزه سیاست خارجی (بنایم و سولیوان) قرار گرفت. استراتژی تهاجمی 10 هزار کلمهای گلدنبرگ در اوایل آگوست در پایگاه اینترنتی مرکز امنیت آمریکای نوین در معرض دید عموم قرار گرفت (ترجمه متن کامل این گزارش در کانال مطالعات ایران قابلدسترس است).
بر پایه ایدههای مطرحشده در مقاله مشترک بنایم و سولیوان میتوان نمای کلی از سیاست خارجی احتمالی بایدن در آینده - البته در صورت پیروزی در انتخابات سوم نوامبر - بهدست داد:
1- استقرار دولت بایدن در واشنگتن در 20 ژانویه 2021 به معنای پایان بیرغبتی آمریکا نسبت به مداخله جدی در امور خاورمیانه طی 12 سال اخیر (8 سال دولت اوباما و 4 سال دولت ترامپ) خواهد بود. تیم جدید، خاورمیانه را به مثابه یک فرصت برای سیاست خارجی آمریکا میداند. به اعتقاد بنایم و سولیوان خاورمیانه همچنان برای ایالاتمتحده مهم است و حتی این اهمیتش را برای سالهای آینده حفظ خواهد کرد. این دقیقا برخلاف خط مشی غالب در میان انزواگرایان حزب جمهوریخواه و جناح چپ حزب دموکرات است. این دو جریان که یکی را ترامپ و رند پال نمایندگی میکند و دیگری را برنی سندرز و الیزابت وارن به پایان حضور همهجانبه آمریکا در منطقه خاورمیانه باور دارند و حتی آن را نیز ضروری میدانند. اخیرا در فضای آکادمیک آمریکا نیز این بحث از سوی مارتین ایندیک، مارا کارلین و تامارا کوفمن ویتس مطرح شده است. آنها همه بر سر این مساله اجماع نظر دارند که «خاورمیانه منطقهای است که ارزش این همه هزینه را ندارد». برخی برآوردها نشان میدهد که ایالاتمتحده از سال 2001 به این سو در این منطقه 6.4 تریلیون دلار از جیب مالیاتدهندگان آمریکایی هزینه کرده ولی به قول ترامپ در قبال آن تقریبا هیچ حاصلش شده است.
2- استدلال دو مشاور ارشد جو بایدن این است که خاورمیانه از جهت ترورسیم، اشاعه سلاحهای هستهای و موشکی و همینطور مساله مهاجرت همچون یک بمب ساعتی عمل میکند و در صورت غفلت ایالاتمتحده اگر این بمب به مرحله انفجار برسد، موجبات بازگشت گسترده و پرهزینهتر واشنگتن به این منطقه از جهان را فراهم خواهد کرد؛ امری که بدترین خبر ممکن برای تصمیمسازان کاخ سفید خواهد بود آن هم در زمانهای که آمریکا باید بیشترین انرژی، توان و هزینهی خود را صرف رقابتهای خود با چین جهت حفظ هژمونی خود در نظام بینالملل در آیندهی نزدیک کند.
3- اما چگونه میتوان این بمب ساعتی را مهار کرد. تیم بایدن تکیه صرف بر قدرت نظامی را آنچنان که در گذشته اتفاق افتاده است، راهکار فانتزی و خیالی برای حل مسائل خاورمیانه میدانند. آنها در عوض طرح جدیدی در سر دارند. قدرت سخت آمریکا را از خط مقدم به عقب میرانند و جای آن را با قدرت نرم و دیپلماتیک ایالاتمتحده(استفاده از مذاکره با چماق و هویج های معروف اش) عوض میکنند. در این چارچوب آمریکا به پشتوانهی قدرت نظامی و سختش، راهبرد دیپلماتیک و گفتگوهای منطقهای خود را به پیش خواهد برد. اما این استراتژی به نحوی تدوین و تنظیم میشود که امکان استفاده از قدرت هزینهزای نظامی را به حداقل ممکن برساند؛ چراکه از نظر مشاوران بایدن تکیه بر توان نظامی آمریکا جهت حل چالشهای منطقهی خاورمیانه سیاست کاملا شکستخوردهای است و به همین دلیل نیز دیپلماسی باید جایگزین آن شود. پس دیپلماسی از پشت صحنهی نبرد به خط مقدم می آید و در عوض قدرت نظامی نقش حامی و ضمانتگر را برای دیپلماسی ایفا خواهد کرد. بدین ترتیب بلندپروازیهای نظامی آمریکا در منطقه محدود و جاهطلبیها و ابتکارهای دیپلماتیک آمریکا در این منطقه و بهخصوص در خلیج فارس گسترش مییابد.
4- از نظر مشاوران بایدن نمیتوان خر و خرما را با هم خواست؛ یعنی از یک طرف نمیتوان طبق تمایلات انزواگرایانه و خروج از خاورمیانه دم زد و از طرف دیگر مطابق با سیاست جکسونی تنشها با ایران را تا آستانهی یک جنگ بزرگ افزایش داد. این ترکیب ناهمگونی است که در دولت ترامپ دنبال شده است و باید از آن رهایی یافت. معنای ضمنی این گزاره آن است که اولا فرض خروج از خاورمیانه فرضیهی نادرستی است؛ چراکه آن را برابر با کاربرد قدرت سخت و صرف هزینههای سنگین از جیب مالیاتدهندگان آمریکایی تصور میکند و ثانیا برای ایجاد فضای لازم جهت جابهجایی در ابزارهای سیاست خارجی آمریکا (دیپلماسی مکمل قدرت نظامی) تنشها با یکی از مهمترین بازیگران منطقه را کاهش میدهد؛ اما چگونه؟ در ارتباط با ایران حیاتیترین منافع آمریکا در حوزه برنامهی هستهای است ولی این تنها مشکل آمریکا با ایران نیست. نقش منطقهای و اشاعهی تکنولوژی موشکی به گروههای نیابتی در سراسر خاورمیانه از دیگر چالشهای ایالاتمتحده با تهران است. این دو مقام ارشد تیم بایدن در اینجا ایده رویکرد مرحلهای را مطرح میکنند؛ ایدهای که در گزارش ایلان گلدنبرگ به شکل عملیاتی در آمده است (استراتژی سه مرحله ای: مرحلهی محدودسازی تنشها، مرحلهی رایزنی و مشورت با متحدان داخلی و خارجی و مرحله دیپلماسی در دو مسیر موازی).
5- آمریکا به شدت از رفع تنشها میان دو کشور مهم منطقهی خلیج فارس یعنی عربستان و ایران استقبال میکند و دو کشور بهخصوص سعودی را نسبت به حل این چالشها ترغیب خواهد کرد؛ اما چگونه و با چه روشی؟ به اعتقاد مشاوران بایدن آنچه بنیان این چالشها را رقم زده است، مسالهی عدمتوازن است. سعودی از قدرت رو به گسترش ایران در سراسر منطقه از طریق نیروهای نیابتیاش بهشدت به هراس افتاده است. لذا برای تشویق سعودی به انجام مذاکره با تهران لازم است از سوی آمریکا ضمانتهای عملی به ریاض در ارتباط با تعهد واشنگتن نسبت به حراست از قلمرو و حاکمیت سرزمینی عربستان در برابر حملات احتمالی ایران داد. در این صورت سعودی با فراغ بال بازتری مصالحه و مذاکره با تهران را دنبال خواهد کرد. اما این تعهد به منزلهی چک سفیدامضا و حمایت از اقدامات بیثباتکننده این کشور در منطقه نخواهد بود. درواقع آمریکا این تعهد را میدهد تا مصالحه میان عربستان و ایران را بستاند.
6- حمایت آمریکا از مذاکرات دوجانبهی ایران و عربستان تنها بخشی از ابتکار منطقهای و مذاکرات خواهد بود. آنها میخواهند این برنامه را در چارچوب کلانتر، گسترده تر و نهادینهشدهتر دنبال کنند؛ بهگونهای که مشکلات سه قدرت مهم منطقهای (ایران، عربستان و اسرائیل) و چالشهای فیمابین آنها مدنظر قرار گیرد.
7- مکانیزم مذاکرات از کانال گروه 1+5 فعال خواهد شد. بهنظر میرسد ایالاتمتحده تصمیم دارد از این طریق و با فشاریهای همهجانبهی بینالمللی در حوزهی سیاسی و دیپلماتیک و همچنین تهدید به استفاده از اهرم تحریمهای حداکثری و چندجانبه، ایران را وادار به انجام اصلاحات مدنظر خود در برجام کند. این کار باید تا قبل از سال 2023 و انقضای بند غروب آفتاب انجام شود و پس از آن از قابلیت این گروه و بهویژه کشورهایی نظیر روسیه، چین و فرانسه میتوان برای پیشبرد گفتوگوهای ساختارمند منطقهای استفاده کرد.
8- خاورمیانه برای تیم بایدن فرصت است؛ از آن حیث که میتواند به منطقهای تبدیل شود که قدرت نرم آمریکا را احیا کند. این قدرت طی دورهی ترامپ و همینطور دولت جرج بورش آسیبهای جبرانناپذیری دیده است و این برای استمرار هژمونی آمریکا در نظام بینالملل بسیار آسیبزا خواهد بود.
بنابراین در دوره بایدن این سیاستمدار کهنهکار و کلاسیک آمریکایی، خاورمیانه همچون دوره آیزنهاور، کندی و نیکسون و حتی جرج بوش پدر و بیل کلینتون در دوران پس از جنگ سرد مجددا در کانون توجه آمریکایی ها قرار خواهد گرفت.