فاجعه مطلق در یمن/ پایانی دشوارتر از آغاز
به گزارش اقتصادنیوز، جو بایدن، در نخستین فرمان اجرایی حوزه سیاستخارجی، دستور توقف فروش برخی تسلیحات به عربستان سعودی و امارات متحده عربی را صادر کرد. بایدن سپس در نخستین سخنرانی خود در وزارت خارجه آمریکا -در ۴ فوریه ۲۰۲۱- در اظهاراتی جسورانه متعهد شد که "تمام حمایت آمریکا از عملیات تهاجمی" ائتلاف از جمله فروش تسلیحات را متوقف کند.
وی همچنین تیموتی لندرکینگ، دیپلمات مجرب و معتبر را به عنوان نماینده ویژه خود در امور یمن گماشت و قرار است امروز سهشنبه ۱۶ فوریه -۲۸ بهمن- تصمیم دقیقه ۹۰ دولت ترامپ را معکوس کند و گروه انصارالله یمن (حوثیها) را از لیست گروههای تروریستی خارج نماید.
اما ماجرای یمن از کجا آغاز شد، چگونه پس از ۶ سال درگیری خونبار، بزرگترین فاجعه انسانی حال حاضر جهان را رقم زد، و چه نوع چشماندازی پیش روی این کشور و ملت بحرانزده قرار دارد؟
مقاله تفصیلی رابرت مالی، نماینده ویژه دولت بایدن در امور ایران، که در آغاز حمله ائتلاف سعودی به یمن در سال ۲۰۱۵ به عنوان دستیار امور خاورمیانه دولت اوباما فعالیت می کرد، روایتی دقیق و دست اول از ماجرا ارائه کرده و برای یافتن پاسخ سوالات یادشده راهگشا خواهد بود.
شراکت در جنایت (بخش اول)
رابرت مالی، یکی از چهرههای اصلی دولت اوباما در جریان مذاکرات هستهای، پس ازروی کار آمدن دولت ترامپ، به خانه اصلیاش، گروه بینالمللی بحران بازگشت و به عنوان رئیس این اندیشکده، فعالیت صلحمحور خود را متمرکز بر معضلات ژئوپلتیک جهانی از سر گرفت. به جز برجام و پرونده هستهای ایران، بحران یمن نیز یکی از موضوعات مورد توجه وی در این سالها بوده است.
به تازگی وبگاه نشریه فارنافرز مقاله مفصلی به قلم رابرت مالی و استفن پامپر (مدیر سیاستگذاری گروه بینالمللی بحران و از اعضای ارشد شورای امنیت ملی دولت اوباما) منتشر کرده است که در آن شرح دقیقی از ماجرا و نیز راهکارهایی برای حل و فصل کارآمد مسئله ارائه شده است.
این مطلب که پیش از ورود راب مالی به دولت بایدن نوشته شده، مربوط به شمارگان مارس/آوریل۲۰۲۱ نشریه فارن افرز است که با توجه به شرایط و مقتضیات کنونی، پیش از انتشار نسخه کاغذی با عنوان«شریک قتلعام؛ چگونه آمریکا وسیله جنگ در یمن را مهیا کرد» در وبگاه نشریه منتشر شده است.
«اقتصادنیوز» ترجمه این مقاله را در ۲ بخش تقدیم مخاطبان میکند.
سوار بر اتومبیلی با راننده مست
در اواخر مارس 2015، مقامات سعودی حامل پیام مهمی برای دولت باراک اوباما بودند: عربستان سعودی و ائتلافی از متحدانش در آستانه مداخله در یمنی بودند که رهبرش به تازگی توسط نیروهای شورشی برکنار شده بود. با این حال، این امر غیرمنتظرهای نبود. ماهها بود که سعودیها نگرانیهای فزاینده خویش را در مورد شورش در مرزهای جنوبیشان ابراز میکردند. استدلالشان هم این بود که شورشیان به نیابت از ایران وارد جبهه نبرد شدهاند. اما تا آن لحظه مقامات دولت اوباما هنوز پیشبینی دریافت چنین پیامی را نمیکردند: «عربستان سعودی قصد دارد به سرعت -با همراهی و یا بدون یاری ایالات متحده- دست به اقدام عاجلی بزند؛ هر چند که ترجیح میداد این راه را با کمک آمریکا طی کند.»
مشاوران اوباما، در آن هنگام برای اتخاذ تصمیم با تردیدهای بزرگی روبرو بودند. اعضای دولت، تاریخچه پرپیچوخم مداخلات ایالات متحده در جهان عرب را از بر بودند –از جمله مداخله در لیبی- و از بیزاری شدید رئیسجمهور نسبت به درگیر شدن در بحران تازهای آگاهی داشتند. با مرور تجربیات ویتنام، افغانستان و عراق، مقامات میدانستند که شکست دادن یک شورش چهقدر دشوار است و وعده پیروزی سریع بر گروه مشخصی از شورشیان تا چه حد مایهی سرخوردگیست. در این مورد خاص، دلیل افزونی هم برای چنین تردیدی وجود داشت. مقامات آمریکایی تصور میکردند تاکید عربستان سعودی در مورد نقش ایران در این غائله مبالغهآمیز است. همچنین آنها از این مسئله هم آگاه بودند که نیروهای سعودی به سلاح های مدرن آمریکایی مجهز بودند. بنابراین موارد زیاد برای مردد ماندن وجود داشت. همانطور که بعدها یک مقام ارشد سابق گفت: «ما میدانستیم که ممکن است سوار اتومبیلی با یک راننده مست شویم».
یک فاجعه مطلق
با این حال ایالات متحده به هر نحوی که بود همراهی کرد. واشینگتن با تصور اینکه میتواند راهنمایی هوشیارانهای ارائه دهد و در صورت لزوم ترمز ماجرا را بکشد، به همکاری اطلاعاتی پرداخت، سوخترسانی هواپیماها را بر عهده گرفت، تجهیزات تسلیحاتی فروخت و پوشش دیپلماتیک داد. اکنون، تقریباً شش سال پس از آغاز مداخله نظامی عربستان، جنگ در یمن چیزی کم از یک فاجعه ندارد. جنگی که باعث بیثباتی بیشتر در خاورمیانه، توانمندترشدن ایران و لگدمال شدن شهرت جهانی ایالات متحده شده است. مهمتر از همه، این جنگ یمن را ویران و مردمش را درگیر بدترین فاجعه انسانی در جهان کنونی کرد.
با اعلام سازمان ملل، در حدود دویستوپنجاههزار نفر در نتیجه این درگیریها جان خود را از دست دادهاند که تقریباً نیمی از آن به علت عواملی چون سوء تغذیه و بیماری است. میلیونها نفر دیگر گرسنه و یا بیخانمان هستند و با تقسیم قدرت در میان تعداد فزایندهای از بازیگران یمنی در میدان نبرد، حل این منازعه حتی از پیش هم دشوارتر شده است.
لزوم پاسخگویی از جهات اخلاقی و استراتژیک
ایالات متحده از همان ابتدا سهم عمدهای در بحران یمن داشته است، بنابراین باید پاسخگوی سهم خود از فاجعه باشد. به دلایل اخلاقی و استراتژیک، دولت بایدن باید رهایی ایالات متحده از جنگ در یمن را در اولویت خود قرار دهد و آنچه را در توان دارد انجام دهد تا درگیریها به سرانجامی هرچند دیرهنگام برساند.
اما برای جلوگیری از تکرار فاجعهبار تاریخ، دولت باید درسگرفتن از تجربیات غمانگیز این بحران را در اولویت خود قرار دهد. داستان درگیر شدن ایالات متحده در این جنگ داستان درهمپیچیدن مسائلی از قبیل همپیمانی، آرزو و مصلحتاندیشی است. در پی جلوگیری از افزایش شکاف با یک متحد نزدیک، دولتی که مصمم بود از جنگی دیگر در خاورمیانه جلوگیری کند، در نهایت خود در یکی از هولناکترین جنگهای منطقه شریک شد...
انتخاب اوباما
چگونه شد که ایالات متحده به این مخمصه و نابسامانی فلاکتبار کشیده شد؟ این داستان در سال 2011 و با سقوط علی عبدالله صالح، رئیسجمهور پیر، فاسد و مستبد یمن آغاز شد. او با گسترش اعتراضات سراسری مجبور به واگذاری قدرت به معاون خود، عبدربه منصورهادی شد. قرار بود هادی به عنوان پلی باشد که میان رژیم قدیم و آیندهای روشنتر پبوند زند، اما شرایط بدینگونه پیش نرفت. رشته کنفرانس گفتگوی ملی که نه ماه به طول انجامید، طرح اصلاحات سیاسی را هر چند به صورت ناقص، در ژانویه 2014 ارائه داد. اما همزمان، اقتصاد کشور در حال سقوط بود و گروهی از شورشیان که از دهه گذشته با دولت مرکزی میجنگیدند در حال تصرف سریع بخشهای جدیدی از کشور بودند.
حوثیها -معروف به گروه انصارالله و از پیروان شاخه زیدیه اسلام شیعی- در شمال کشور و در نزدیکی مرز عربستان مستقر بودند. در سپتامبر 2014، حوثیها ، سوار بر موجی از خشم عمومی ضددولتی، کنترل صنعا، پایتخت یمن را به دست گرفتند و سرانجام هادی را مجبور به عقبنشینی تا شهر بندری عدن در جنوب کشور کردند.
ستاره بالقوه در حال ظهور یا ماجراجویی دردسرآفرین
عربستان سعودی در هراس بود که کشور همسایه به طور کامل به تصرف نیروهای نیابتی ایران درآید. اوایل سال 2015، ائتلافی متشکل از نه کشور عمدتاً عرب سنی تشکیل شد تا با آغاز یک مداخله نظامی، قدرت را به هادی بازگرداند و با آن چه که تهدید در حال گسترش ایران در منطقه پنداشته میشد، مقابله کند. این تصمیم در پی انتقال قدرت در عربستان سعودی صورت گرفت و منجر به ظهور ولیعهد محمدبنسلمان -به عنوان چهره برجسته جنگ یمن- شد.
در چنین وضعیتی بود که سعودی ها درخواست کمک از آمریکایی ها را مطرح کردند. مقامات ایالات متحده در تلاش بودند تا دیدگاههایشان را تلفیق کرده و توصیه خود را به رئیس جمهور اعلام کنند. بسیاری از آنها درباره وزن ائتلاف نگران بودند و در مورد این که آیا بن سلمان را باید به عنوان یک ستارهی بالقوهی درحالظهور و یا ماجراجویی دردسرآفرین به حساب آورد، نظرات متفاوتی داشتند. اما در پایان تصمیم بر این شد که از حمایت تمامقد اجتناب شود.
شمایل پیشروی منصور هادی
تیم ارشد امنیت ملی اوباما به اتفاق آرا توصیه کرد که از کارزار سعودی در حد محدودی حمایت شود و رئیسجمهور نیز با این تصمیم موافقت کرد. کاخ سفید اعلام کرد ارائهی پشتیبانی لجستیکی و اطلاعاتی به ائتلاف را مجاز دانسته و آمریکا با متحدین خود برای ایجاد یک مرکز برنامهریزی مشترک در ریاض که پشتیبانی نظامی و اطلاعاتی ایالات متحده را هماهنگ کند، همکاری خواهد کرد.
اینکه چرا دولت اوباما چنین راهی را در پیش گرفت، ارتباط زیادی با وضعیت منصور هادی داشت. از نظر اوباما، او رهبر قانونی یمن بود و نسبت به سلفش بسیار موجهتر مینمود. همچنین هادی به عنوان یک متحد قابلاعتماد در کارزار ضدتروریسم به حساب میآمد. او در عملیات علیه القاعده در شبه جزیره عربستان، که بسیاری از مقامات آمریکایی آن را خطرناکترین گزینه القاعده ارزیابی میکردند، با ایالات متحده آمریکا به طور گستردهای همکاری داشت. زمانی که حوثیهایِ به شدت ضدآمریکایی هادی را از صنعا فراری دادند، دولت ایالات متحده پیروزی آنها را به منزلهی تعرض به منافع خود در یمن و قوانین بینالمللی تلقی کرد. واشینگتن بنا به دلایلی که از نظرش هم اصولی و هم عملگرایانه بود، نسبت به بازگرداندن او به قدرت امیدوار بود.
کلید محافظت از انرژی و امنیت
با این حال، این همهی ماجرا نبود. مقامات آمریکایی همچنین تلاش میکردند روابط خود را با سعودیها و سایر شرکایشان در خلیج فارس، به ویژه امارات متحده عربی، بهبود بخشند. برای دههها، ایالات متحده همکاری فعالانه در منطقه را به عنوان کلید محافظت از انرژی و امنیت خود میانگاشت. اما در بهار 2015، این روابط در خطر و تحت فشار قرار داشت. عربستان سعودی و متحدانش در خلیج فارس برقراری توافق هستهای با ایران را که در مرحله نهایی بود، به هزینه خود میدیدند. آنها از جوانب دیگری هم ناراضی بودند؛ به ویژه از سیاست ایالات متحده در ماجرای بهار عربی. به طور مشخص در مورد مصر، آنها فکر میکردند دولت اوباما در کنار گذاشتن رئیسجمهور حسنی مبارک بسیار عجولانه عمل کرد و سپس اشتیاق زیادی به عادیسازی روابط با دولت اخوانالمسلمین از خود نشان داد. کشورهای حوزه خلیج فارس در این فکر بودند که ایالات متحده قصد دارد از منطقه خارج شود و آنها را در برابر آماج حملات اسلامگرایان رها میکند.
بنابراین، «اطمینان خاطر» مبدل به کلید واژه سیاست ایالات متحده شد. این به معنای حمایت از سعودیها، تضمین امنیت شرکای منطقهای در برابر تهدیدات خارجی و القای حمایت پایدار از آنها بود. هنگامی که مقامات آمریکایی در حال برنامهریزی اجلاس سران کشورهای خلیج فارس در کمپ دیوید برای می 2015 بودند، آنها فقط یک چیز در ذهن داشتند: اعلامیهای که آمادگی ایالات متحده را برای کمک به کشورهایشان در صورت تجاوز خارجی تأیید میکند.
دلیل دیگر تصمیم مقامات آمریکایی برای حمایت از ائتلاف تحت رهبری سعودی در سال 2015 این بود که آنها فکر میکردند واشینگتن میتواند از نفوذش برای کنترل و تعدیل رفتارها هم استفاده کند. حمایت مورد تأیید اوباما با محدودیتها، هشدارها و ویژگیهای ایمن و مصونیتبخشی همراه بود. رهنمودهای اوباما این بود که کمکهای آمریکا باید در راستای حافظت از تمامیت ارضی عربستانسعودی بوده و ماهیتی صرفا دفاعی داشته باشد. دولت همچنین امیدوار بود مرکز برنامهریزی مشترک به عنوان مرکزی عمل کند که مشاوران آمریکایی بتوانند همتایان سعودی خود را حرفهای کنند، به آنها یادآوری کنند که در حال چه کاری هستند و در صورت لزوم آنها را مهار کنند.
مهار سعودی ها
به زودی آشکار شد که ایالات متحده چالش مهار عملیات سعودیها و به حداقل رساندن آسیبهای انسانی و تلفات غیرنظامیان را بسیار دست کم گرفته است. ائتلاف به رهبری سعودی از همان ابتدا به تاکتیکهای بندانگشتی متوسل شد. ابتدا مانع ورود واردات به مناطق تحت کنترل حوثیها شد و جریان کالاها را به بزرگترین و مهمترین بندر کشور، حدیده مسدود کرد. سپس، زیرساختهای مهم مانند جرثقیل کانتینرها و تأسیسات تولید مواد غذایی را بمباران کرد. محلههای مسکونی و مراسم عروسی مورد اصابت قرار میگرفت. در چندین مورد مقامات آمریکایی احساس کردند که ائتلاف عمدا چنین اهدافی را مورد اصابت قرار میدهد و احتمالا آن را از نظر تاکتیکی سودمند میداند.
ایالات متحده به دنبال حل این مشکل بود. دیپلماتهای آمریکایی برای کاهش محدودیت ورود کالا از یک رژیم تأیید واردات پشتیبانی کردند، اما جریان کالاها اندکی رشد کرد و یمنی ها با سختیهای روزافزونی دست به گریبان بودند. برای کاهش تلفات غیرنظامیان در نتیجه بمباران هوایی، مقامات آمریکایی لیست اهداف ممنوعه را برای خلبانان سعودی تهیه کردند، اما در اینجا یک باگ بزرگ وجود داشت: این لیست ها فقط برای حملات از پیش برنامهریزی شده طراحی میشدند، نه برای حملاتی که در لحظه خلبان تصمیم میگرفت.
در مرکز برنامهریزی مشترک در ریاض هم پرسنل پنتاگون تمایل به مشاوره در امور تدارکات و اطلاعات داشتند، نه مداخله در تکنیکهای جلوگیری از آسیب دیدن غیرنظامیان هنگام حملات هوایی. علاوه بر این، اکثر آنها دور از اتاقهای عملیاتی نشسته بودند که در آن اهداف مورد اصابت مشخص میشد. آنها در طبقات و بعضا ساختمان جداگانهای مستقر بودند. سرانجام وزارت امورخارجه کارشناسان خود را برای کار با مرکز فرستاد، اما با افزایش تلفات غیرنظامیان در آگوست 2016 ، تصمیم خود را لغو کرد. آنها از این نگران بودند که حضور مشاورانشان به اتهام مشارکت آمریکاییها در هدفگیریهای غیرمجاز منجر شود.
در میانه این تلاطمها، تنها کاری که ایالات متحده انجام نداد تلاش برای مهار یک فاجعه انسانی رو به وخامت و دور شدن از آن بود. هواپیماهای آمریکایی به سوخترسانی به هواپیماهای سعودی که یمنیها را بمباران میکردند، ادامه دادند، بدون اینکه لزوماً بدانند آنها به چه اهدافی یورش میبرند. واشینگتن همچنان همکاری اطلاعاتی داشت، سلاح منتقل میکرد و پیمانکارانی را برای کمک به پرواز نیروی هوایی عربستان اعزام میکرد. بخشی از این تلاشها از سر احترام به همان منافعی انجام می شد که باعث شده بود در وهله اول درگیر این قائله شود. بخشی هم به این دلیل که همچنان معتقد بود موقعیتش در کنار ائتلاف این اجازه را میدهد که ماجرا را مدیریت کند -ائتلاف را از تصمیمات بدتری بازدارد و آنها را به سمت میز مذاکره سوق دهد.
خیلی دیر، خیلی کم
طی شش ماه، دولت اوباما اقداماتی را انجام داد که بعداً مقامات گفتند آرزو میکنند کاش زودتر انجام میشد. در آگوست 2016، جان کری با دور شدن از چارچوب غیرواقعی پیشین، بر فشارهای دیپلماتیک افزود و تلاش کرد چرخ دندههای صلح را به حرکت درآورد (قطعنامه 2015 شورای امنیت سازمان ملل متحد اصرار داشت حوثیها سلاح های سنگین خود را تحویل دهند و به دولت هادی اجازه دهند تا برای حکمرانی به صنعا برگردد. کری به حوثیها و متحدانشان پیشنهاد داد تا در ازای تحویل سلاح و سرزمینهای تصرف شده در یک توزیع قدرت توافقی مشارکت کنند). پس از یک حمله هوایی در اکتبر 2016 به یک مراسم تشییع جنازه در صنعا که منجر به کشته شدن 155 نفر شد، دولت اوباما سیاست خود را در مورد فروش اسلحه به سعودیها بازبینی کرد. در ماه دسامبر اعلام کرد که فروش سلاحهای با هدایت دقیق را متوقف میکند.
اما چنین تغییراتی بسیار کم و بسیار دیر بود. چند ماه قبل از این تصمیم، همزمان با آغاز رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده، برای دیپلماتهای آمریکایی انگیزه دادن به سعودیها برای تمرکز بر روی طرح صلح دشوارتر شده بود. با پیروزی دونالد ترامپ هم دیگر این غیرممکن شد. تصور سعودیها هم بر این بود که دولت در راه، هم از برنامههای ضدایرانی حمایت بیشتری میکند و هم مایل است به تلفات غیرنظامیان جور دیگری نگاه کند. سعودیها به درستی پیشبینی میکردند دولت ترامپ روندها را معکوس کند. درست زمانی که اوباما تا حدودی رویکرد سختگیرانهتری را اتخاذ کرد، وقت آن بود که مشعل را به جانشین خود بسپارد. چیزهای بدتری در راه بود...
سیاست زیگزاگی
دولت ترامپ خاورمیانه را از نگاه بسیار متفاوتی میدید. نگاهی که بالاخص پیرامون مسئله ایران مورد علاقه سعودیها بود. خود ترامپ هم علاقه خاصی به افرادی نظیر بنسلمان از خود نشان میداد. اگرچه برخی از مقامات ارشد ایالات متحده، مانند وزیر دفاع جیمز متیس، اشتیاق چندانی به درگیر شدن در یمن نداشتند، اما اولویتهای دولت جدید مشخص بود و شامل صلح در آنجا نبود. تیم ترامپ بیشتر به این فکر میکرد که عربستانسعودی یک خریدار بزرگ سلاحهای آمریکایی است و شریک مطمئنی در ایجاد توافق صلح میان اسرائیل و فلسطین و تبدیل یمن به جبههای در کارزار فشار حداکثری علیه ایران به شمار میرود.
در دوران ترامپ، رویکرد ایالات متحده به جنگ در یمن وضعیتی زیگزاگی داشت. با افزایش پشتیبانی عملیاتی از کارزار نظامی، امیدها به روند صلح پژمرد. ایالات متحده با مشارکت اطلاعاتی امکان حمله به اهداف حوثی ها را فراهم آورد و در ژوئن 2017 ، دولت ترامپ فروش سلاح را که دولت اوباما به حالت تعلیق درآورده بود، ملغی کرد.
تیم ترامپ همچنین سیگنالهایی ارسال کرد که حمله مجدد به بندر حدیده را تأیید میکرد -این بار از طریق زمین به جای دریا؛ چیزی که از نظر دولت قبلی به طور قطع غیر قابل قبول اعلام شده بود. در اقدام ناگوار دیگری ، در سپتامبر 2018، مایک پمپئو به طور رسمی به کنگره اعلام کرد ائتلاف برای محافظت از غیرنظامیان -به عنوان پیششرط ادامهی عملیات سوخت رسانی- اقدامات لازم را انجام می دهد. (در حالی که فقط چند هفته پیش از آن در اثر حمله نیروهای عربستان به یک اتوبوس مدرسه 40 کودک کشته شده بودند).
سیاست ایالات متحده در قبال سعودیها پس از قتل جمال قاشقچی چرخش دیگری یافت. با خشم کنگره، دولت ترامپ برای مذاکرات صلح میان دولت هادی و حوثیها تلاشهایی از خود نشان داد. تا حدودی به دلیل ارتباط شخصی متیس با اعضای ائتلاف، در دسامبر 2018، مذاکراتی در استکهلم تحت نظارت سازمان ملل انجام شد. این گفتگوها منجر به آتش بس محدودی در اطراف حدیده شد و آن چیزی را ایجاد کرد که میتوانست پایهای برای تلاشهای گستردهتری برای رسیدن به صلح باشد. اما در اواخر همان ماه، متیس کنارهگیری کرد و توجه ایالات متحده به روند صلح بار دیگر کاهش یافت.
صحنه مرکزی جنگ قدرت منطقهای
هرچه زمان میگذشت ، تلاقی یک درگیری در یمن با تشدید فشارهای آمریکا بر ایران، یمن را به صحنه مرکزی یک جنگ قدرت منطقهای تبدیل کرد. در یک طرف ایالات متحده و شرکای منطقهایاش و در طرف دیگر ایران و متحدانش قرار داشتند.
اینکه حوثیها چهقدر به حمایت ایران وابستگی دارند و عملکرد آنها تا چه اندازه منعکسکنندهی خواستههای ایران است، مورد بحث و جدل قرار دارد. اما دو چیز روشن به نظر میرسد: اول، اینکه ایران درگیری را از همان ابتدا فرصتی کمهزینه با منافع بالا برای خنثی کردن توطئههای رقیب سعودی خود میدانست. دوم، اینکه با ادامه جنگ، روابط بین حوثیها و تهران عمیقتر شده است و حوثیها به تدریج تمایل بیشتری پیدا کردند تا برای کمک -به صورت مستشاری یا مادی- به ایران متوسل شوند. بدین ترتیب حوثیها حملات با موشک و هواپیماهای بدون سرنشین را علیه خاک عربستان شدت بخشیدند. انگار که ایران وسط میدان درگیری پریده باشید.
در سپتامبر 2019، یک حمله پیچیده به وسیله هواپیماهای بدون سرنشین علیه تأسیسات نفتی در شرق عربستان سعودی صورت گرفت. اگرچه حوثیها مسئولیت این حمله را به عهده گرفتند، اما پیچیدگی حملات و مسیرهای پرواز هواپیماهای بدون سرنشین، حاکی از در کار بودنِ دستی فراتر از حوثیها میکرد. به نظر میرسد این پاسخی به کارزار فشار حداکثری واشینگتن و در راستای دلسرد کردن کشورهای حاشیه خلیج فارس از شرکت در آن بود. جنگ یمن برای ایران انگیزهبخش و فرصتی برای انعطاف پذیری در شرایط تحت فشار است.
پایانی بس دشوارتر از آغاز آن
در طول سال 2020، عربستان سعودی به این نتیجه رسید که جنگ سریع مورد ادعایش به یک شعار طولانی تبدیل شده و هم از نظر مادی و هم از نظر اعتبار هزینههای سنگینی را در پی داشته است. بنسلمان در پی تبعات فاجعهبار قتل جمال قاشقچی و کارزار وحشیانهاش در یمن، مشتاق ترمیم جایگاه آسیب دیدهاش در واشینگتن است. در پی حمله هواپیمای بدون سرنشین به تأسیسات نفتی آرامکو، عربستان سعودی مذاکرات با حوثیها را از سر گرفته و تلاش زیادی کرده تا بلوک پر از شکاف ضدحوثیها را زیر یک چتر قرار دهد.
اما پایان دادن به یک جنگ بسیار دشوارتر از آغاز کردن آن است. در ژانویه 2021، حوثیها کنترل خود را بر شمالغربی یمن تثبیت کرده و 70 تا 80 درصد مردم این کشور تحت حاکمیت آنها قرار دارند. مهمترین سنگر دولت در مارب، در شمالشرقی منطقه هم به شدت از ناحیه آنها تهدید میشود. باقی کشور هم وصلهای سیاسی است که توسط نیروهای دولتی، شبهنظامیان جورواجور و مقامات محلی دست به دست میشود.
بخش دوم این مقاله فردا منتشر خواهد شد.