نقاط اتصال ما؛ بزرگترین دارایی ما
راه باریک آزادی یعنی راهی که ما را به توسعه سیاسی-اقتصادی و رفاه اجتماعی رهنمون میشود. در واقعیت امر همان جایی است که شاهد مسابقه و درستتر بگوییم نزاع و مبارزه دائمی بین جامعه و حکومت هستیم. در چنین راهی، هیچ دستورالعمل و نقشهراه روشن و حتی طرحی کلی وجود ندارد. راه فلاح و رستگاری حرکت در فضایی، ولو باریک و پرکشاکش، بین منطقه قدرت مطلقه و بیرحمانه دولت و منطقه تسلط جامعه و بخش خصوصی بر امور و مقدرات کشور است. جایی که بستر مناسب برای ظهور و تکامل ایدههای جدید، پویاییهای جدید و نظارتها و توازنهای جدید فراهم است.
در راه باریک آزادی شاهد بهکار افتادن «اثر ملکه سرخ» (تشبیه برگرفته از کتاب آلیس در سرزمین عجایب) هستیم. این اثر در جریان یک مسابقه میان حکومت و جامعه فعال میشود، زمانی که مجبور به حرکت کردن و با هم دویدن میشوند تا هر دو قوی شوند و تکامل یابند. اما پیشنیاز با هم دویدن حکومت و جامعه، وجود اعتماد و همکاری دوطرفه است.
این راهی نیست که حکومت بخواهد و بتواند جامعه را چه با دستورات و بخشنامههای کنترلی و چه به کمک ابزارهای جدید مانند دوربینهای مدار بسته و هوش مصنوعی رام و دستآموز خود کند. جامعه برای رسیدن به توسعه و کمال باید ابتدا در جستوجوی آزادی و زیر بار سلطه نرفتن باشد. در واقع آنچه حاکم میشود، رای و نظر جامعه و اکثریت مردم است و این جامعه است که باید حکومت را اهلی و رام کند (لویاتان مقید و در زنجیر) نه عکس آن (لویاتان مستبد).
در چندماه گذشته پس از برگزاری انتخابات اتاق این شبهه به وجود آمد که دولت قصد دارد بخش خصوصی را با نیات و منویات خاص خود همراه و همگام کند. شرایطی که میتوان توازن شکننده حکومت با جامعه نامید. البته طبق الگوی چینی که «لویاتان مستبد» حاکم است اصولا چنین وضعی پذیرفتنی نبوده و این بنبست و آچمزشدن تحمل نشده و حکم حکومت باید بر هرگونه اراده و نظر بخش خصوصی و جامعه کاملا غالب باشد.
اما از زاویه دیگر و با نگاه مثبت وضعیت کنونی را میتوان به نشانههای وجود دموکراسی و هماوردی دو بخش دولتی و خصوصی تعبیر کرد که باعث تقویت هر دو شده و نه تنها نقطه ضعف نظام سیاسی-اجتماعی نیست، بلکه باید نقطه قوت آن تلقی شود. یعنی همان حرکت در راه باریک آزادی و دوشادوش هم دویدن حکومت و جامعه در مسیری که مرتب و سرراست نیست، بلکه ناهموار و پر از مشکلات است و هر آن امکان و خطر انحراف و بیرون افتادن از مسیر هم وجود دارد.
مری پارکر فالت اندیشمند چندرشتهای ابتدای قرن بیستم (در حوزه تاریخ، علوم اداری، روابط کار و رفتار سازمانی) میگوید: «توجه داشته باشیم بیشتر مردم موافق یا مخالف چیزی نیستند. نخستین کار برای گردهم آوردن مردم این است که کاری کنیم تا به چیزی واکنش نشان دهند و بر رخوت و بیعملی موجود غلبه کنیم. مخالف بودن و نیز موافق بودن، مردم را به هم نزدیکتر میکند. من همیشه احساس نزدیکی و جداییناپذیری با دشمنانم میکنم. آنچه انسانها را از هم جدا میکند نه مخالف بودن، بلکه سردی و بیاعتنایی است.»
او با یک آزمایش فکری ساده مسیر پیش رو را ترسیم میکند. اگر مسافر قطار باشید در مسیر خود چیزهای زیادی میبینید که از جلوی دیدگان شما در پنجره قطار به سرعت عبور میکنند. اما همین که به ایستگاه مقصد رسیدید، در مغزتان تصویر یک سفر و نه صرفا تلنباری از اشیای گوناگون را دارید. کاری که شما کردید نگریستن به کشتزارها، گاوها، درختان و خانهها بوده است. با این حال آنچه در نهایت دیدید روستاها و حومه شهرها بوده است. طبق استدلال فالت این توانایی بشر در اتصال دادن اشیای منفرد به هم، در تبدیل کردن اشیا به تجربیات، یا دیدن یک گشتالت (به معنای ذهن انسان برای درک پدیدهها که آنها را بهصورت یک کل دریافت میکند)، این توانایی «بزرگترین دارایی ما در مدیریت امور است.» این توانایی به ما امکان میدهد تا مشتریان را به تولیدکنندگان، نوآوری را به بازاریابی، تامین مالی را به سرمایهگذاریهای جدید و نیازها را به فناوریها پیوند بدهیم. بر همین سیاق میتوان گفت ما درباره رابطه دولت با بخش خصوصی هم به یک گشتالت و کل و همهجانبهنگری نیاز داریم که تفاهم و درک متقابل ایجاد شود و به توازن و تناسب برسیم تا نتیجه کار که همان رونق و شکوفایی اقتصادی است، حاصل شود.
مری پارکر فالت در حوزه مذاکره نیز نظریهپردازی کرده است. به نظر وی نتیجه درگیریها و منازعات به سه سمت و سو گرایش دارد: ۱- سلطه و سیطره یکطرفه، ۲- سازش یا نتیجه مرضیالطرفینی و ۳- ادغام و مستحیل شدن در همدیگر. وی توضیح میدهد برخی درگیریها و اصطکاکها یا «ناسازگاریها» را میتوان به سمت حل خلاقانه مسائل هدایت کرد. البته باید مراقب بود حل یک مساله بهطور بالقوه امکان ایجاد مساله یا مسائل جدیدی در جاهای دیگر را دارد (یا آثار خارجی منفی ایجاد کند).
درباره ارتباط و شیوه عمل دولت با بخش خصوصی حالت اول و سوم اگر شدنی هم باشد مطلوب نیست و توصیه نمیشود. حالت دوم را که به صلح و سازش و رضایت نسبی طرفین رسیدن است، میتوان چارهکار و اوج هنر برای بهبود تدریجی اوضاع دانست.
در داستانی شرقی آمده است مرد ثروتمندی هنگام مرگ وصیت کرد میراث وی که هفده شتر بود بین سه پسرش به این نسبتها تقسیم شود: پسر بزرگ یکدوم، پسر میانی یکسوم و پسر کوچک یکنهم. پسرها گیج و درمانده شده بودند تا که پیری دانا با آوردن شتر خود تعداد شترها را به هجده شتر رساند و سپس به پسر بزرگ 9شتر، پسر میانی 6شتر و پسر کوچک 2شتر داد و شتر خود را برداشت و رفت. همانطور که شتر هجدهم، امکان تقسیم درست و بیدردسر اموال را فراهم کرد ما به ایدهها و نهادهایی نیاز داریم که حلقه وصل و نقطه اتصال و شتابگر تغییرات باشند و بتوانند حلقههای بازخورد را گستردهتر کنند.
پس ایدههای خوب مانند شتر هجدهم هستند. آنها به ما کمک میکنند تا از میان مسائل سخت و چالشی گذر کنیم. آنها سکوهایی هستند تا از فراز بلندی به درک و شناخت والا و در خدمت خیر عامه برسیم به جای اینکه اسیر منافع تنگ و محدود جناحی و حقد و حسدهای بچگانه شویم. آنها ابزارهای اتصال مفردات و تشکیل اجتماعات بزرگ سازنده و تبدیل تجربیات ما به روایتهایی هستند که حاضر به تعریف کردن برای فرزندانمان و نسلهای بعدی باشیم یا به گفته فالت آنها «بزرگترین دارایی ما» هستند.
منبع: دنیای اقتصاد