روایت یک قتل هولناک/زن برادرم را در حال شیردادن به نوزادهای دوقلویش با روسری خفه کردم
به گزارش اقتصادنیوز روزنامه خراسان نوشت: زن ۲۸ ساله ای که در طبقه بالای ساختمان زندگی میکرد با روسری خفه شده بود و فرزندانش نیز کنار جسد مادر گریه میکردند.
زن همسایه با پلیس تماس گرفت و ساعتی بعد قاضی عازم محل شد.
بررسیهای میدانی مقام قضایی نشان داد شوهر افغانستانی زن ۲۸ ساله در یکی از مراکز ترک اعتیاد بستری شده است و زن جوان در حالی به همراه ۲ پسر دوقلوی 1.5 ساله و دختر ۴ ساله اش در منزل مذکور زندگی میکرد که برادر شوهرش نیز در خانه آن ها سکونت داشت.
در همین حال دختر ۴ ساله به قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد گفت: عمویم «نوراحمد» مادرم را با روسری خفه کرد و از منزل گریخت.
در پی اظهارات این دختربچه، بلافاصله مقام قضایی دستور دستگیری وی را صادر کرد. کارآگاهان متوجه شدند که متهم مذکور با تغییر چهره و تراشیدن موهای سر و صورتش، قصد خروج از کشور را دارد اما موفق شدند او را در پایانه مسافربری امام رضا (ع) مشهد دستگیر کنند.
متهم که تاکنون مدعی بود به خاطر ناراحتی های اعصاب و روانی که دارد، در یک لحظه دچار جنون شده و همسر برادرش را به قتل رسانده است، وقتی با نصیحت و ارشادهای قاضی ویژه قتل عمد روبه رو شد، تصمیم گرفت حقیقت ماجرا را بیان کند.
وی در کنار کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به محل وقوع قتل هدایت شد و مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفت.
او گفت: من و برادرم با جمع آوری ضایعات مخارج زندگیمان را تامین میکنیم و همه ما به صورت غیر قانونی وارد ایران شدهایم اما برادرم به خاطر اعتیاد شدیدی که به مواد مخدر داشت در مرکز ترک اعتیاد بستری شد و من در کنار زن برادرم و فرزندانش ماندم اما یک روز وقتی حنیفه (مقتول) تلفنی در حال گفت وگو با مردی در آن سوی خط بود، تازه فهمیدم که او با یکی از بستگانمان که در تهران ساکن است، ارتباط تلفنی دارد و مدام با هم صحبت میکنند. از این موضوع خیلی ناراحت و غیرتی شدم و به زن برادرم تذکر دادم که دست از این کار بردارد! ولی او گفت: کارهایش به من ربطی ندارد! من هم که دیگر خیلی عصبانی شده بودم ناگهان همان شب و در حالی که دوقلوها را شیر میداد، از پشت سر روسری را دور گردنش انداختم و آن قدر کشیدم تا بیحال روی زمین افتاد.درهمین لحظه دختر ۴ سالهاش به طرف من آمد تا مادرش را از دستم نجات دهد اما من گلوی او را نیز فشار دادم و سپس پیکرش را به آن طرف انداختم که جیغ نکشد. با وجود این ترسیدم و شبانه در حالی از خانه بیرون زدم که حتی در هوای سرد کاپشنم را نیز بر نداشتم. وقتی به تهران رفتم دچار عذاب وجدان شدم ولی چون میترسیدم مرا دستگیر کنند سر و صورتم را تراشیدم و با برادر حنیفه تماس گرفتم که او گفت: باید با هم صحبت کنیم. من هم از رفتن به خارج از کشور منصرف شدم و به مشهد بازگشتم چرا که در پایانه مسافربری فهمیدم ماموران با دقت مدارک افراد مشکوک را بررسی میکنند.