شاهکلید دستیابی به توافق بین ایران و آمریکا
به گزارش اقتصادنیوز؛ سینا طوسی، عضو ارشد شورای ملی ایرانیان آمریکا (NIAC) در مطلبی برای نشنال اینترست با تأکید بر اینکه «تیم بایدن برای بازسازی توافق هستهای باید ایران را درک کند» نوشته است: درحالیکه دولت بایدن مذاکرات جدیدی را با ایران پیگیری میکند، لازم است با درک دقیق از تصمیمسازی استراتژیک ایران و آنچه انعطافپذیری و سرسختی ایران را برمیانگیزد، این کار را انجام دهد.
وزیر امور خارجه تونی بلینکن، در جلسات استماع در کمیته روابط خارجی سنا گفت که اگر ایران به انطباق کامل با مفاد برجام برگردد، ایالات متحده نیز همین کار را خواهد کرد. بلینکن اضافه کرد که دولت بایدن قصد دارد از برجام به عنوان بستری برای "رسیدن به توافق طولانیتر و مستحکمتر" که فعالیتهای منطقهای و موشکی ایران را هم در بر بگیرد، استفاده کند.
از آنجا که دولت بایدن مذاکرات جدیدی را با ایران دنبال می کند ، باید این کار را با درک دقیق از نحوه تصمیمسازی استراتژیک ایران و آنچه باعث انعطاف پذیری ایران می شود، انجام دهد. کلید هر معامله گسترده تر یافتن حوزههایی است که از یک سو نگرانی های امنیت ملی ایالات متحده را برطرف کند و در عین حال تناقضی با آنچه مقامات ایرانی برای بقای کشورشان حیاتی تلقی میکنند نداشته باشد.
دو واقعه مهم پس از انقلاب 1979 را میتوان به عنوان الگوی رفتاری ایران در واکنش به فشارهای گسترده خارجی بررسی کرد: پایان جنگ ایران و عراق در سال 1988 و مذاکرات برجام در سال 2015.
چرا تهران آتشبس در جنگ ایران و عراق را پذیرفت؟
جنگ ایران و عراق از 22 سپتامبر 1980 و در بحبوحه فضای پساانقلابی در ایران آغاز شد. چند روز پس از اعلام ابطال قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر که تقسیمبندی کنترل بر آبراه راهبردی شط العرب بین دو کشور را تقسیم میکرد، صدام حسین رهبر عراق حمله هوایی غافلگیرانهای به ۱۰ فرودگاه هوایی ایران آغاز کرد. صدام ادعای تسلط بر کل رودخانه را کرد و درصدد فتح قلمرو اضافی در جنوب غربی ایران و خلیج فارس بود. در نتیجه آن یک جنگ ویرانگر هشت ساله به وقوع پیوست که به تلفات صدها هزار نفری و خسارت صدها میلیارد دلاری در هر دو طرف انجامید و صدام با استفاده از سلاحهای شیمیایی مرتکب جنایت جنگی علیه سربازان ایرانی، غیرنظامیان و کردهای عراقی شد.
جمهوری اسلامی نوپا از حمایت بین المللی کمی برخوردار بود ، و بخشی از این امر به دلیل اشغال سفارت آمریکا و بازداشت دیپلمات های آمریکایی بود. انزوای این کشور با قطعنامه 479 شورای امنیت سازمان ملل تشدید شد، چراکه این قطعنامه به سادگی از عراق می خواست "بلافاصله از هرگونه اقدام قهرآمیز خودداری کند". این قطعنامه خواستار آتش بس و نه عقب نشینی نیروهای عراقی بود؛ حتی اگر بخشی از خاک ایران را به اشغال درآورده بودند. تنها پس از تغییر روند جنگ در سال 1982 و عقب نشینی نیروهای عراقی بود که شورای امنیت قطعنامه جدید 514 را تصویب کرد و خواستار عقب نشینی نیروها به مرزهای شناخته شده بین المللی شد. عراق که تا آن زمان خواستار به رسمیت شناختن حاکمیت عراق بر بخش ایرانی آبراه شط العرب بود ، از این قطعنامه استقبال کرد.
با این حال، در ایران ، یک اختلاف نظر در بالاترین ردههای دولت انقلابی درگرفت. گروهی به رهبری هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس و فرمانده کل نیروهای مسلح، در راستای ادامه جنگ و هدایت آن به سوی خاک عراق استدلال میکردند. علیرغم مخالفت گروه دیگر، در نهایت رهبران ایران تصمیم به ادامه جنگ با حمله به عراق گرفتند. هدف از این تصمیم، تصرف یک قلمرو استراتژیک در عراق برای ایجاد اهرم فشار در راستای یک توافق صلح مطلوبتر بود که شامل گرفتن غرامت از عراق نیز باشد.
جنگ برای شش سال خونین دیگر ادامه یافت تا اینکه در سال 1987 ایالات متحده مستقیماً وارد درگیری شد و در آنچه به جنگ نفتکشها معروف است، نیمی از کشتیهای جنگی سطحی ایران را تخریب کرد.
در تاریخ 20 ژوئیه 1987 ، شورای امنیت به اتفاق آرا قطعنامه 598 را تصویب کرد که بر اساس مواد 39 و 40 منشور سازمان ملل خواستار عقب نشینی نیروها و آتش بس شد و آن را لازم الاجرا دانست. همچنین با درج بیانیهای مبنی بر اینکه شورای امنیت "برای بررسی مراحل بعدی و اطمینان از انطباق طرفین با مفاد این قطعنامه" مجدداً نشست برگزار میکند و امکان اقدامات تنبیهی در صورت عدم پایبندی را باز گذاشت. اعتقاد بر این بود که تحریم تسلیحاتی سازمان ملل متحد، اهرم تهدید آمریکا علیه ایران است.
قطعنامه 598 پایان جنگ ایران و عراق را تسریع کرد و آیتالله خمینی علیرغم میل برخی در تهران که میخواستند جنگ را ادامه دهند، شرایط قطعنامه را پذیرفت، هرچند آن را "تلختر از نوشیدن جام زهر" توصیف کرد.
از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران گاهی بعنوان نمونهای از نتیجه فشارهای گسترده یاد میشود. با این حال، واقعیت این است که اگرچه ایران مصالحه و سازش کرد، اما این تسامح را تنها زمانی بروز داد که از تأمین کف مطالبات خود در راستای منافع حیاتی امنیتی کشور اطمینان حاصل کرد؛ ایران هیچ بخشی از شطالعرب یا نواحی دیگر خاک سرزمینش را به صدام تسلیم نکرد و تنها پس از شش سال پافشاری برای کسب امتیاز، قطعنامه ۵۹۸ را را پذیرفت.
جنگ ایران و عراق همچنین سیاست امنیت ملی جمهوری اسلامی در دهههای بعدی را، به ویژه با راهاندازی و اجرای برنامههای توسعه موشکی بالستیک و کروز، شکل داد. ایران به دلیل عدم برخورداری از ابزارهای کافی برای مقابلهبهمثل با موشکهای اسکاد عراقی در طول جنگ، توسعه تسلیحات موشکی را به عنوان اصلیترین ابزار بازدارندگی در برابر متجاوزان احتمالی دنبال کرده است.
اگر دولت بایدن میخواهد موشکهای ایران را محدود کند، باید ابتدا نقشی را که این موشکها در امنیت ملی ایران بازی میکنند، در نظر بگیرد.
امروز هیچیک از طیفهای سیاسی ایران ایده امتیاز دادن در حوزه تواناییهای موشکی کشور را نمیپذیرد. حداکثر، همانطور که یکی از تحلیلگران در روزنامه اصلاحطلب شرق در سال 2018 نوشت، ایران می تواند با برخی محدودیت های موشکی موافقت کند، اگر غرب در ازای آن هواپیماهای پیشرفته نظامی را به عنوان سلاح بازدارندگی جانشین در دسترس ایران قرار دهد.
سردار حسین سلامی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با جمعبندی مواضع اجماعی در ایران درباره مسئله موشکی اظهار داشت: "موشک ها داراییهای دفاعی و عنصر اصلی قدرت بازدارندگی ما هستند و ما هرگز نمیتوانیم خود را از توانایی بازدارندگی خلع سلاح کنیم."
درسهای برجام
به همین ترتیب چرخه تشدید تنش و سپس مذاکره که منجر به برجام در ژوئیه 2015 شد نیز به لحاظ نتایج فشار تحمیل شده بر ایران و پیامدهای آن آموزنده است. در طول بحران هستهای، که در سال 2002 با خبرهای مربوط به تاسیسات هستهای ایران که قبلاً اعلام نشده بود آغاز شد، مقامات ایرانی سریعاً اعلام کردند که هدف اصلی آنها اجرای یک برنامه هستهای غیرنظامی محدود و صلحآمیز در خاک ایران است که شامل غنی سازی اورانیوم و زیرساخت چرخه سوخت هستهای است.
ایران برای اولین بار در سال 2005 آمادگی خود برای توافقی مانند برجام را اعلام کرد. در مارس همان سال ، مذاکرهکنندگان هستهای ایران پیشنهادی را به ۳ کشور اروپایی (انگلیس ، فرانسه و آلمان) ارائه دادند که میتوانست راههای اورانیوم و پلوتونیوم ایران به تسلیحات را مهر و موم کند. در این پیشنهاد، مانند برجام، ایران متعهد شده بود که غنی سازی اورانیوم را حداکثر تا پنج درصد افزایش دهد، ذخایر اورانیوم غنی شده خود را به فرمهایی تبدیل کند که سطح غنی سازی بیشتر را غیرممکن سازد و اقدامات لازم را انجام دهد تا اطمینان حاصل شود که قابلیت جداسازی یا بازپردازش پلوتونیوم از سوخت هسته ای مصرف شده در راکتور آب سنگین اراک، وجود ندارد.
با این حال ، پیشنهاد ایران در سال 2005 به دستور دولت جورج دبلیو بوش ، که اصرار داشت ایران باید غنی سازی اورانیوم را به طور کامل متوقف کند، رد شد. جک استراو ، وزیر خارجه وقت انگلیس ، بعداً در مورد این غفلت بوش گفت: "اگر مشکلات عمدهای در دولت ایالات متحده در زمان ریاستجمهوری بوش نبود ، ما میتوانستیم کل پرونده هستهای ایران را در سال 2005 حل و فصل کنیم."
آنچه در پی این غفلت آمد، هشت سال افزایش چشمگیر تنشها بود. ایران حجم برنامه هسته ای خود را به طور گسترده ارتقا داد ، در حالی که ایالات متحده یک رژیم تحریمی چند جانبه بیسابقه را علیه ایران ایجاد کرد. حتی تا سال 2012 ، بحث گسترده ای در مورد شروع جنگ وجود داشت. نقطه عطف تنها در سال 2013 اتفاق افتاد، یعنی زمانی که دولت اوباما تمایل خود به پذیرش حق غنی سازی محدود در ایران را به ازای نظارت و بازرسی شدید و محدودیت در حجم و خلوص غنیسازی اعلام کرد. و اینگونه روند دیپلماتیک که منجر به برجام شد، کلید خورد.
رئیس جمهور بایدن اکنون نمی تواند انتظار داشته باشد که ایران در برابر توافق نامهای بدتر از برجام تسلیم شود. به همین ترتیب ، ایالات متحده نمیتواند انتظار داشته باشد که ایران موشکهای خود یا سایر اقدامات حیاتی برای امنیتش را دو دستی تسلیم کند. نزدیک شدن به موضوعات خارج از برجام در یک لنز منطقهای متمرکز بر نتایج برد-برد قابل تحقق است.
در موضوع موشکی ، تلاش برای محدود کردن میزان بُرد موشکها یا اطمینان از عدم انتقال آنها به گروههای شیعه متحد، بیشتر از تلاشهای متمرکز بر توقف برنامه موشکی، قابل دستیابی است. در سراسر منطقه، حل معضل یمن نسبتاً آسان است - سعودی ها خود را از باتلاق خارج می کنند، و بمباران یمن با کمکهای بشردوستانه جهانی و با همکاری ایران خاتمه مییابد. دولت بایدن می تواند مذاکرات منطقهای را در این نقطه -یمن- آغاز کند و آنها را توسعه دهد.