منازعات آتی در خاورمیانه
به گزارش اقتصادنیوز ، دولت بایدن در شرایطی بر سر کارآمده که وعده خاتمه دادن به جنگهای بیپایان در خاورمیانه را داده است. به همین بهانه ولینصر در پایگاه تحلیلی فارنپالیسی مقالهای با عنوان «منازعات آتی در خاورمیانه میان کشورهای عربی و ایران روی نخواهد داد» به تحلیل این مسئله پرداخته و دولت بایدن را دعوت به حل این مسئله از طریق صرف فرصت و توان دیپلماتیک بیشتری کرده است.
ولیرضا نصر -فرزند سیدحسین نصر-، اسلامشناس، استاد دانشگاه، متفکر سیاسی و مفسر مسائل بینالمللی و از استادان شناختهشده مسائل خاورمیانه در غرب است. او مدیر مدرسه مطالعات بینالمللی پیشرفته در دانشگاه جان هاپکینز و عضو پیوسته ارشد موسسه بروکینگز است. نصر کسوت مشاور ریچارد هولبرک در کابینه باراک اوباما را در سابقه خود دارد.
غفلت از شکاف میان قدرتهای غیرعربی
در طول بیش از دو دهه، ایالاتمتحده سیاست در خاورمیانه را به منزله جنگی میان اعتدال و رادیکالیسم - اعراب علیه ایران– تصور میکرد. اما در طی چهار سال ریاستجمهوری دونالدترامپ، آمریکاییها نسبت به شکافهای مختلف و عمیق میان سه قدرت غیرعربی منطقه -ایران ، اسرائیل و ترکیه- که پیوسته در حال رشد بودند، کور بوده است.
تا دو دهه پس از بحران سوئز در سال 1956، ایران ، اسرائیل و ترکیه برای کمک به حفظ تعادل در برابر کشورهای عربی، به یاری ایالات متحده آمدند. اما در حال حاضر و از زمان حمله آمریکا به عراق در سال 2003 و به دنبال آن ناکامی بهار عربی –که گسلهای جدیدی را در این جوامع پدید آورد- کشورهای عربی هر چه بیشتر شرایط فلجکننده و هرجومرج را تجربه میکنند. بدین ترتیب، به احتمال زیاد رقابت برای شکل دادن به خاورمیانه در آینده دیگر بین کشورهای عربی و اسرائیل یا سنیها و شیعیان نیست: این رقابت میان سه رقیب غیرعرب است که آینده خاورمیانه را می سازد.
قلب سیاسی خاورمیانه
رقابتهای نوظهور بر سر دستیابی به قدرت و نفوذ در منطقه به حدی شدید شده که نظم پس از جنگ جهانی اول در خاورمیانه را دچار اختلال کرده است -زمانی که امپراتوری عثمانی فروپاشیده و به قطعاتی تقسیم شد که قدرتهای اروپایی در تلاش برای کنترل منطقه بودند. جهان عرب اگرچه از هم گسسته و زیر نگین اروپا، ولی قلب سیاسی خاورمیانه بود. حاکمیت اروپاییان شکافهای قومی و فرقهای را تعمیق بخشید و رقابتها و جبهههای نبردی را آفرید که تا به امروز باقی مانده است. از جمله، تجربه استعمار ملیگرایی عربی را پدید آورد که پس از جنگ جهانی دوم در منطقه فراگیر شد و جهان عرب را در مرکز استراتژی خاورمیانهای ایالات متحده قرار داد.
اکنون همه اینها تغییر کرده است. زمانه اعراب گذشته است. اکنون این قدرتهای غیرعربیاند که در حال برآمدن هستند. دولتهای عربی با گسترش دامنه نفوذ ایران در منطقه و کاهش تعهدات ایالات متحده نسبت به منطقه احساس خطر میکنند. سال گذشته، پس از اینکه ادعا شد ایران در حملات به نفتکشها و تاسیسات نفتی عربستان سعودی و امارات متحده عربی نقش داشته، ابوظبی دلیل ایجاد توافق صلح ابراهیم با اسرائیل را تهدید ایران عنوان کرد.
توافقی علیه ایران و ترکیه
اما این توافق صلح به همان میزان که ضدایرانی است، علیه ترکیه هم محسوب میشود. به رغم ادعای دولت ترامپ مبنی بر اینکه این توافق منطقه را در مسیر جدید صلح قرار میدهد، توافق مذکور نشانه تشدید رقابت بین اعراب، ایرانیان، اسرائیلیها و ترکهاست که دولت پیشین قادر نبود به درستی مورد توجه قرار دهد. در حقیقت، این میتواند به رقابت تسلیحاتی و نظامی بزرگتر و خطرناکتری منجر شود. وضعیتی که ایالات متحده نه تمایلی به آن دارد و نه توانایی پرداختن به آن را دارد. بنابراین، سیاست خارجی ایالات متحده باید مبتنی بر این باشد که به جای تحریک این رقابت جدید قدرت در منطقه، آن را مهار کند.
تلاش ایران برای توسعه توانایی هستهای و افزایش نفوذ در منطقه برای تاثیرگذاشتن بر جهان عرب و ضربه منافع ایالات متحده و اسرائیل امری شناخته شده است. آن چیزی که جدید است ظهور ترکیه در مقام بازیگری است که مخل ثبات در منطقهای غیرقابل پیشبینی است. ترکیه دیگر آیندهای با غرب را برای خود متصور نیست، در حال مغازله با گذشته اسلامی خود است و چشم طمع به مرزهای گذشتهاش دارد. ادعای این کشور پیرامون نفوذی که در گذشته در امپراتوری عثمانی داشته را دیگر نمیتوان به مثابه نوعی لفاظی صرف محسوب کرد. اکنون جاهطلبی ترکیه را باید جدی گرفت.
توسعهطلبی به سبک عثمانیها
به عنوان نمونه، ترکیه اکنون مناطقی از سوریه را اشغال کرده، در عراق نفوذ دارد و توان خود را علیه نفوذ ایران در دمشق و بغداد متمرکز کرده است. ترکیه عملیات نظامی علیه کردها در عراق را افزایش داده و ایران را به پناه دادن به کردهای معارض ترکیه متهم کرده است.
ترکیه خود را دخیل در جنگ داخلی لیبی کرده و اخیراً در منازعات قفقاز میان ارمنستان و آذربایجان بر سر قره باغ قاطعانه مداخله کرده است. مقامات در آنکارا همچنین به دنبال گسترش نفوذ خود در شاخ آفریقا و لبنان هستند، و این در حالی است که حاکمان عرب نگران حمایت ترکیه از اخوانالمسلمین و اظهارنظرهای مداوم آن درباره سیاستهای عربی هستند.
هر یک از این سه کشور غیرعربی حضور منطقهایشان را برای امنیت خود ضروری فرض میکنند، اما در این میان انگیزههای اقتصادی نیز وجود دارد - به عنوان مثال دسترسی به بازار عراق برای ایران و یا تلاش اسرائیل و ترکیه در دسترسی به میادین غنی گاز در بستر مدیترانه.
قابل پیشبینی است که توسعهطلبی ترکیه بر خلاف منافع منطقهای ایران در شام و قفقاز، تداعیکنندهی گذشته امپراتوری عثمانی است. قرائت ابیاتی توسط اردوغان که اشاره به جدایی تاریخی آذربایجان داشت در طی سفر پیروزمندانهاش به باکو، ، انتقاد شدید رهبران ایران را در پی داشت. این یک حرکت ناخواسته نبود.
حتی اردوغان اظهار کرده که مصطفی کمالآتاتورک اشتباه کرد که سرزمینهایِ عربیِ عثمانی را تا جنوب موصل رها کرد. اردوغان در احیای منافع ترکیه در آن سرزمینها، مدعای وطنپرستی بیشتری نسبت به بنیانگذار ترکیه مدرن از خود نشان میدهد و نشان می دهد که در جستجوی منافع ترکیه در خاورمیانه از میراث کمالیستها در حال گسستن است.
در قفقاز، مانند سوریه، منافع ترکیه و ایران با منافع روسیه تلاقی پیدا میکند. علاقه کرملین به خاورمیانه ، نه تنها در درگیریها در لیبی، سوریه و قرهباغ، بلکه در صحنه دیپلماتیک از اوپک تا افغانستان در حال گسترش است. مسکو با تمام بازیگران اصلی منطقه ارتباط نزدیک دارد، به گونهای که گاهی اوقات به سوی یکی و سپس به سمت دیگری متمایل میشود و از این طریق برای ایجاد تعادلی که به گسترش منافعش منجر میشود استفاده می کند. روسیه تلاش میکند تا نقشش درخاورمیانه ناشناخته بماند، اما با توجه به حساسیت ایالات متحده، شبکههای پیچیده مسکو آماده است تا نقشی بیش از حد مورد انتظار در شکلگیری آینده منطقه داشته باشد.
عصای دست در بازی بزرگ منطقه
اسرائیل نیز در حال سفت کردن جای پای خود در جهان عرب است. در سال 2019 ، ترامپ ادعای نیم قرن گذشته اسرائیل در مورد بلندیهای جولان را که در سال 1967 اشغال کرد، به رسمیت شناخت و اکنون رهبران اسرائیل با قصد دارند مرزهای خود را با الحاق رسمی بخشهایی از کرانه باختری گسترش دهند. اما توافق ابراهیم نشان میدهد اعراب به گذشته صرفا از زاویه حفظ موقعیت کنونی خود مینگرند. آنها با برقراری اتحاد با اسرائیل علیه ایران و ترکیه، در پی جبران کاهش منافع و حضور آمریکا در خاورمیانه هستند. آنها را اسرائیل را به منزله عصای دست خود تلقی میکنند که آنها را در بازی بزرگ نفوذ منطقه نگه دارد.
تنش ها میان ایران و اسرائیل طی سالهای اخیر به طور قابل توجهی افزایش یافته، چرا که ایران از کشورهای عربی دورتر شده است. آنها در سوریه و در فضای مجازی درگیر جنگی فرسایشی هستند. اسرائیل همچنین برنامههای هستهای و موشکی ایران را هدف قرار داده و اخیرا در ترور دانشمند برتر هستهای ایران دست داشته است.
اما درگیریها در خاورمیانه تنها به ایران ختم نمیشود. روابط ترکیه با اسرائیل، عربستان سعودی ، امارات و مصر در این یک دهه رو به زوال بوده است. همانطور که ایران از حماس در برابر اسرائیل حمایت میکند، ترکیه نیز از این الگو پیروی کرده و با حمایت از اخوانالمسلمین خشم حاکمان عرب را نیز برانگیخته است. وضعیت منطقهای فعلی ترکیه -که در عراق، لبنان، سوریه و شاخ آفریقا در حال گستردن حضورش است و در جنگ داخلی لیبی سرسختانه از دولت طرابلس دفاع میکند- با سیاستهای عربستان سعودی ، امارات و مصر در تعارض مستقیم است.
دیپلماسی واقعگرایانه: دینامیسم سیاست در خاورمیانه جدید
تمام اینها حکایت از آن میکند که نیروی محرکه و دینامیسم سیاست در خاورمیانه دیگر ایدئولوژیهای مذهبی و مشابه آن نیست، بلکه سیاست واقعگرایانه قدیمی (رئالپولتیک) است. اگر اسرائیل باعث تقویت موقعیت سعودی و امارات شود، میتوان انتظار داشت کسانی که از آن احساس خطر میکنند، مانند قطر یا عمان، برای حفظ موقعیت خود به ایران و ترکیه تکیه کنند. اما اگر همسویی اسرائیلی-عربی اهداف مشترکی برای ایران و ترکیه ایجاد میکند، وضعیت تهاجمی ترکیه در قفقاز و عراق میتواند برای ایران نگران کننده باشد. از سوی دیگر پشتیبانی نظامی ترکیه از آذربایجان اکنون با حمایت اسرائیل از باکو همراستا شده و ایران، عربستان سعودی و امارات متحده عربی را در این مسئله همسو کرده و نگرانی آنها را نسبت به مانور موفقیتآمیز ترکیه در آن درگیری برانگیخته است.
از آنجا که چنین صورتهایی از رقابت در منطقه شکل گرفته، وضعیت به شدت شکننده شده و الگوی اتحادهای تاکتیکی نیز غیرقابل پیشبینی خواهد بود. به نوبه خود، این ممکن است زمینه مداخله روسیهای را هم فراهم کند که قبلا ثابت کرده در استفاده از شکافهای منطقهای به نفع خود تبحر دارد. حتی ممکن است چین هم از این الگو پیروی کند. ممکن است حضور در توافق هستهای ایران و مشارکت استراتژیک با عربستان سعودی، تنها گامهای اولیه باشد. نگاه ایالات متحده به چین از منظر اقیانوس آرام است، اما چین در پی تسخیر مرزهای غربی در خاورمیانه است و از طریق این دروازه است که پکن چشم انداز خود را برای منطقه نفوذ اوراسیا دنبال میکند.
تغییر دولت در واشنگتن: آمادگی آتشبس نزد دشمنان متخاصم
دولت بایدن میتواند با تشویق گفتگوهای منطقهای نقشی اساسی در کاهش تنشها داشته باشد و -در صورت امکان- از نفوذ خود برای پایان دادن به درگیریها و ترمیم روابط خود استفاده کند. با تغییر دولت در واشینگتن، دشمنان متخاصم نشان دادهاند که آماده آتشبس هستند و این فرصتی را برای دولت جدید فراهم میکند.
اگرچه روابط آمریکا با ترکیه به شدت آسیب دیده، اما این کشور همچنان متحد ایالات متحده در ناتو است. واشینگتن نباید فقط مسئله روابط اسرائیل و ترکیه را پیگیری کند، بلکه باید بر بهبود ر.ابط میان ترکیه و عربستان سعودی و امارات متحده عربی تمرکز کند -و این به معنای فشار آوردن به ریاض و ابوظبی برای ترمیم روابط با قطر است. رقبای خلیج فارس اعلام آتشبس کردهاند، اما موضوعات اساسی که آنها را جدا کرده همچنان پابرجاست و تا زمانی که این مشکلات به طور کامل حل نشود، اختلافات آنها میتواند باعث بحران دیگری شود.
اما ایران مشکل بزرگتری است. مقامات آمریکایی ابتدا باید فکری به حال آینده توافق هستهای کنند، اما تهران و واشنگتن باید درباره نفوذ منطقهای ایران و موشکهای بالستیک نیز گفتوگو کنند. واشینگتن باید متحدان عرب خود را ترغیب کند تا از این رویکرد استقبال کرده و روابط ایران با آن ها را تسهیل کند. در این شرایط است که دغدغهها پیرامون مسئله نفوذ منطقهای و قدرت تسلیحاتی ایران رفع و معماری امنیتی منطقهای حاصل میشود. ایالات متحده باید این روند را تسهیل و پشتیبانی کند، اما بازیگران منطقهای باید از آن استقبال کنند.
خاورمیانه در لبه پرتگاه
خاورمیانه در لبه پرتگاه قرار دارد و اینکه این آینده مسالمتآمیز خواهد بود یا خیر، بستگی به راهی دارد که آمریکا انتخاب میکند. اگر دولت بایدن می خواهد به جنگهای بیپایان ایالات متحده در خاورمیانه خاتمه دهد، اکنون باید بیش از حالت عادی وقت و منابع دیپلماتیکش را در منطقه صرف کند. اگر واشینگتن میخواهد در آینده کمتر دلمشغول خاورمیانه باشد، ابتدا باید برای دستیابی به ثبات در منطقه تلاش بیشتری انجام دهد. این مسئله تنها با چشمانداز وسیعتری به پویاییهای منطقهای و توجه به رقابتهای جدید قدرت منطقهای امکانپذیر میشود.