چین یک ملت تاجر A trading nation
یکم، در امر اقتصاد، چینی ها خودشان را یک ملت تاجر معرفی می کنند. در مقدمه خاطره ای را بگویم. بیش از بیست سال پیش برای شرکت در یک سمینار حرفه ای با چند همکار به چین رفته بودیم. در آن سمینار دویست نفری از کشور های مختلف شرکت کرده بودند. از برنامه های سیاحتی یکی این بود که روزی میزبان این گروه را به بازدید از یک معبد بودایی مهم برد. در آنجا یک سالن بزرگ طولانی بود که در دو طرف مجسمه های متعدد بودا با ارتفاع شاید بیش از ده متر قرار داشت. چیزی که توجه من را جلب کرد این بود که در پای مجسمه ها تعدادی تسبیح عقیق قرار داشت. از راهنما پرسیدم آیا این تسبیح ها برای فروش است؟ او گفت نمی داند و می پرسد و به من اطلاع می دهد ( البته بعداً فهمیدم مانند نذورات ما افرادی آن ها را به مجسمه مورد علاقه خود اهدا کرده اند).
آن معبد از این گروه پرجمعیت در سالن ناهار خوری بزرگ و با شکوهی برای نهار با غذا های گیاهی شگفت انگیز پذیرایی کرد. من هم با همکاران در انتهای سالن دور یک میز نشسته بودیم. نا گهان فردی آمد و به من گفت دم در با شما کار دارند. با تعجب به بیرون سالن رفتم خانم جوان آراسته و با لباس منظم اداری ایستاده بود با یک سینی در دست. در داخل سینی جعبه های کوچک با رنگ و روی جالب قرار داشت. به انگلیسی از او پرسیدم با من چکار دارد. انگلیسی نمی دانست همچنان در سکوت سینی را به طرف من نگه داشته بود. با تردید یکی از جعبه ها را بر داشتم و باز کردم . یک تسبیح عقیق نفیس در آن بود. بلا فاصله خانم به زبان آمد twenty dollars جعبه دیگری را بر داشتم باز کردم یک تسبیح بزرگتر بود و خانم گفت thirty dollars جعبه دیگر تسبیح عقیق کبود بود و خانم گفت fifty dollars فهمیدم برای فروش تسبیح آمده. به ناچار دو تسبیح خریدم یکی برای خودم دیگری برای دوستی به عنوان سوغات. هنوز بعد از بیش از بیست سال بند تسبیح پاره نشده. علت نوشتن این متن هم این بود که چند روز پیش تسبیح را مجدداً دیدم.
در آن روز به حیرت بودم که از یک فرصت برای فروش تسبیح به یک ره گذر در یک معبد هم نمی گذرند! فهمیدم trading nation به چه معنی است. از سر هیچ نوع منافعی نمی گذرند، درست هم عمل می کنند کارشان هم منطقی است.
دوم، فرض کنید شما فردی هستید در محلی زندگی می کنید که روابط خودتان را با همه مغازه داران محل، به جز دو مغازه، به شدت تیره کرده اید به نحوی که به جز همین دو تا دُکان بقیه با شما معامله نمی کنند. استراتژی بهینه معقول این دو دکان در ارتباط با شما چیست؟ چون شما را در تنگنا می بینند بنجل ترین کالا ها را برای شما کنار می گذارند و به بالا ترین قیمت هم می فروشند، با بی ادبانه ترین شکل هم بر خورد می کنند. در تجارت رفاقت معنی ندارد. از قدیم گفته اند “برادری به جای خود قیمت بُزَ ک سیصنار”. یک ملت کاسب چنین عمل می کند( به جز قسمت بی ادبی که ممکن است آن هم باشد). درست هم عمل می کنند کارشان هم منطقی است.
سوم، وارد قرار داد یا تفاهم یا موافقت نامه با یکی از این دو دکان می شوید، بلند مدت. چشم بسته اگر کسانی بگویند یحتمل این قرار داد به چه طرف خمیده تعجب نکنید. اقتصاد دانان می گویند در هر معامله داوطلبانه منافعی وجود دارد که بین دو طرف تقسیم می شود. و تحت شرایط خاصی هر تخصیصی بر روی کانون این بده بستان، بهینه پارتو است. نظریه بازی ها هم می گوید آن طرفی که قدرت چانه زنی کمتری دارد( که طرف مقابل را از رقابت بی خیال کرده و خود را در گوشه قرار داده) از این تجارت کمتر از طرف دیگر بهرمند می شود، تا حد صفر.
چهارم، بزرگوار مقامی گفتند که طرف قرار داد یا تفاهمنامه نمی خواهد متن آن منتشر شود. اخلاق شکاک می گوید که چیزی برای پنهان کردن وجود دارد. وقتی دو طرف قدرت چانه زنی متوازن ندارند این پنهان کاری به نفع کدام طرف است؟ البته این امور فی امور حکومت است به مردم مربوط نیست! ما فقط امید واریم روزی که پرده بر افتاد برای این توافق دست بزنیم.
منبع: کانال تلگرامی نویسنده