پیشگیری از فاجعه بزرگ قرن
به گزارش اقتصادنیوز ؛ مارک گرین، پزشک، کهنهسرباز جنگ و نماینده جمهوریخواه ایالت تنسی در کنگره در مقالهای برای نشریه آمریکایی نشنال اینترست با عنوان «تثبیت یک جهان تقسیم شده» با تأکید بر «ضرورت یافتن راهی جهت به حداقل رساندن ریسکهای رقابت آمریکا و چین» نوشت: تمرکز چین و ایالات متحده بر روی یک هدف مشترک، در گذشته جواب داده و این بهترین امید ما برای جلوگیری از جنگ سرد جدید در آینده نزدیک است.
پدر من در یخبندانیترین برهه جنگ سرد – یعنی سال 1958 در نیروی هوایی ثبت نام کرد. در این دوره، جهان در ترس دائمی زندگی می کرد و احتمال جنگ هسته ای هر تصمیم ژئوپلیتیکی را تحتالشعاع قرار می داد. من به یاد می آورم که از کودکی در مدرسه در مورد تمریناتی آموزش میدیدیم که برای احتمال حمله هسته ای آماده شویم. با یادآوری این فصل تاریک در تاریخ ما روشن می شود که ما باید همه تلاش خود را برای جلوگیری از یک جنگ سرد جدید - این بار بین ایالات متحده و چین - انجام دهیم.
چرخه قطبیدگی
از زمان پایان جنگ سرد، جهان از آرامش نسبی یک جهان تک قطبی برخوردار بوده است - جهانی که ایالات متحده رهبری یک نظم بین المللی مبتنی بر قوانین را بر عهده داشته است. ظهور چین ، این آرامش تک قطبی را منع کرده است. ما در حال بازگشت به یک سیستم دو قطبی هستیم، جایی که کل جهان مجبور به انتخاب یکی از دو سوی مخاصمه است. اگر این اتفاق بیفتد، یک اشتباه فاحش است، کل نظم بینالمللی ما را به هرجومرج میکشاند، و منابع بسیاری از ملتها را کاملاً تلف میکند. رهمانطور که ریچارد هاس و چارلز کاپچن در مقالهای به تفصیل شرح دادهاند، بهترین کاری که می توانیم برای ارتقاء ثبات آمریکا و جهان انجام دهیم، پرورش یک نظم جهانی چند قطبی و دعوت چین به یک نظام بین المللی جدید مبتنی بر قوانین است که توسط این چند قطبی جدید کشورها ایجاد شده است.
ما باید از ایجاد یک سیستم دو قطبی دیگر و گرفتار شدن در دام آنچه من «چرخه قطبیدگی» مینامم، اجتناب کنیم. چرخه قطبیدگی (قطبش یا قطبی شدن) زمانی اتفاق می افتد که پس از یک جنگ طولانی ، دشمنان خسته از طریق معاهدات و مذاکرات به دنبال صلح هستند. مدتی این معاهدات صلح را حفظ می کنند. با اقتباس از تعریف هنری کیسینجر ، من انتشار معاهدات را به تنهایی «مرحله مشروعیت» مینامم.
با این حال، به ناچار، طرفین به «فاز توازن قدرت» می روند، جایی که ملت ها بیش از معاهدات برای حفظ صلح به قدرت خود اعتماد می کنند. این تغییر در نهایت منجر به رقابت تسلیحاتی می شود. رقابت تسلیحاتی کشورها را از نظر اقتصادی تخلیه میکند، بنابراین آنها شروع به جستجو برای ایجاد اتحاد نظامی می کنند. «فاز اتحاد» روند انتقال از یک نظم بین المللی چند قطبی به یک نظم دو قطبی را آغاز می کند و این سیستم دو قطبی است که جنگ را تسریع می کند و چرخه را از نو آغاز می کند.
فاجعه بزرگ: بازگشت شتابان به نظام بینالمللی دوقطبی
من با مطالعه تاریخ دریافتم که سیستم های دو قطبی به طور مداوم به جنگ منجر می شوند در حالی که سیستم های چند قطبی منجر به ثبات میشوند. از جنگ جانشینی اسپانیا تا جنگ سرد، پیشروی در ساختار جهانی دو قطبی منجر به فجایع بزرگی شده است که تکرار آن در قرن ۲۱ احتمالاً مقیاس بزرگتری از فاجعه را رقم خواهد زد. اگرچه برخی از متخصصان روابط بین الملل معتقدند دو قطبی بودن در دوران جنگ سرد، مانع از بروز جنگ هستهای شده و نشان داده است که بهترین ساختار است. اما چنین دانشگاهیانی باید قبل از اینکه به یک کهنه سرباز جنگ ویتنام یا یک جانباز جنگ کره بگویند، این جنگها جنگ سرد بودهاند، زبان خود را گاز بگیرند. (نویسنده کهنهسرباز ارتش آمریکاست.)
اختلاف بین چین و ایالات متحده نسبت به دو قطبی میان آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به مراتب بدتر خواهد بود. ایالات متحده و چین زنجیره های تأمین کاملاً بهم آمیختهای دارند و درگیری بین دو کشور میتواند برای بخشهای مهم اقتصاد ما مانند صنایع پزشکی و اتومبیل ویرانگر باشد.
چین همچنین به سرعت در حال ساخت ارتش خود است و در حال حاضر در ساخت کشتیهای نیروی دریایی از ایالات متحده پیشی گرفته و فقط در ماه آوریل سه ناو جنگی را سفارش داده است. اگرچه جنگ های نیابتی بین ایالات متحده و چین در خشکی ممکن است کمتر از آنچه جنگ ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی میتوانست، خطر و آسیب به همراه داشته باشد، اما در یک سیستم دو قطبی درگیریهای دریایی در دریای چین جنوبی بسیار محتمل است. هزینه چنین درگیری فاجعهباری، غیر قابل محاسبه است.
اگر ایالات متحده می خواهد از خطرات دنیای دو قطبی جلوگیری کند ، ما باید یک استراتژی جدید برای مقابله با ظهور چین تدوین کنیم. واضح است که چین در صحنه جهانی به طور فزاینده ای پرخاشگر می شود. چینی ها حملات سایبری بی شماری علیه ایالات متحده انجام داده اند و زیرساخت های حیاتی و مالکیت معنوی شرکت های آمریکایی را به سرقت برده اند. چین با دیپلماسی «تله بدهی» خود مناطق و منابع زیادی را هدف قرار داده و در دریاهای شرق و جنوب چین روز به روز تهاجمی تر شده و علیه اقلیت مسلمان خود ، اقدام به نسل کشی می کند. این تحریکات همراه با قصد چین برای بازآفرینی نظم بین المللی بر اساس نظم مورد نظر خودش، تهدیدی برای آزادی در همه جای جهان است.
نیاز به بازآفرینی توافق شانگهای
امروز ، ما به یک توافق نامه جدید شانگهای نیاز داریم که در آن بار دیگر در مورد اختلافات و خط قرمزهای خود صادق باشیم. این البته نیاز به صداقت دولت چین دارد که خود میتواند یک مانع باشد. هنگامی که همه چیز روی میز قرار گرفت، میتوانیم پیش برویم و مناطق و مسائلی را پیدا کنیم که بتوانیم در آن با یکدیگر همکاری کنیم؛ خواه این موارد مختص بهداشت عمومی جهانی یا محافظت از محیط زیست و کره زمین باشد، خواه گسترش تعریف نظم بین المللی جدید مبتنی بر قوانین که در آن چین بعضی جاها دست بالا را دارد. تمرکز چین و ایالات متحده در گذشته بر روی یک هدف مشترک جواب داده است. بهترین امید ما برای آینده این است که از جنگ سرد جدید جلوگیری کنیم.
چنانچه در ادامه آمده است، ریچارد هاس و چارلز کاپچن، نظریهپردازان برجسته روابط بینالملل در مقاله مشترک یادشده (به تاریخ مارس 2021 در فارنافرز) نوشتند که نظام بینالمللی در یک نقطه عطف تاریخی قرار گرفته و در سیستم قطبی جدید، تنها اقدام کارآمد برای ممانعت از بروز فاجعه و افزایش ثبات، ایجاد کنسرت جهانی قدرتها است.
در واقع بهترین فرصت برای صلح و ثبات و حفظ کلیت نظام بینالمللی، یک سیستم چند قطبی است. هر مکانیزمی چه کنسرت مورد نظر ریچارد هاس و چه سازوکاری دیگر، ایالات متحده باید همه تلاش خود را برای تقویت چنین سیستمی به کار ببندد و نسبت به تشدید تقابل دوقطبی با چین - که میتواند برای هر دو کشور ویرانگر باشد- مقاومت نشان دهد. این روند بهتر است با یک توافق نامه جدید شانگهای آغاز شود که مواضع و اهداف هر کشور را به وضوح مشخص کند.
کنسرت جدید قدرتها
ریچارد هاس (Richard N. Haass)، نظریهپرداز سرشناس روابط بینالملل و رئیس شورای روابط خارجی آمریکا، به همراه چالز کاپچن (Charles A. Kupchan)، عضو ارشد شورای روابط خارجی و استاد برجسته امور بینالملل در دانشگاه جرج تاون، در مطلبی برای نشریه معتبر فارن افرز در مارس ۲۰۲۱ با عنوان «کنسرت جدید قدرتها» ضمن تحلیل و تبیین شرایط کنونی نظام بینالمللی، این پرسش که «چگونه میتوان در جهان چندقطبی مانع بروز فاجعه و موجب ارتقاء ثبات شد؟» را به بررسی گذاشتهاند.
به گفته آنها، بهترین وسیله برای ارتقا ثبات در قرن بیستویکم کنسرت جهانی قدرتهای بزرگ است. همانطور که تاریخ کنسرت اروپا در قرن نوزدهم -که اعضای آن شامل انگلستان، فرانسه، روسیه، پروس و اتریش بودند- نشان داد که یک گروه هدایتگر از کشورهای پیشرو میتوانند رقابت ژئوپلیتیک و ایدئولوژیکی را که معمولاً با چند قطبی همراه است، مهار کنند. کنسرت ها دارای دو ویژگی هستند که آنها را به خوبی با فضای در حال ظهور جهانی متناسب میکند: نخست، به لحاظ سیاسی فراگیر هستند و دوم، به لحاظ رویهای غیررسمی تلقی میشوند.
نقطه عطف تاریخی در نظام بینالمللی
ریچارد هاس و کاپچن، تحلیلگران برجسته مسائل بینالملل در این مقاله مهم فارن افرز نوشتهاند:
نظام بین الملل در یک نقطه عطف تاریخی قرار دارد؛ به موازات تداوم صعود اقتصادی آسیا، دو قرن سلطه غرب بر جهان -ابتدا ذیل صلح بریتانیایی (*Pax Britannica) و سپس تحت صلح آمریکایی (*Pax Americana)- در حال افول است. غرب نه تنها سلطه مادی بلکه نفوذ ایدئولوژیک خود را نیز از دست میدهد. در سراسر جهان، دموکراسیها طُعمه ضدلیبرالیسم و نفاق پوپولیستی میشوند، و در همین حال یک چینِ در حال ظهور، با همراهی یک روسیه ستیزهجو، در تلاش هستند اعتبار و نفوذ غرب و رویکردهای جمهوریخواهانه را در هر دو بخش حاکمیت داخلی و بین المللی به چالش بکشند.
*صلح بریتانیایی یا Pax Britannica، به دوران ثبات و آرامش نسبی نظام بینالمللی با محوریت هژمونیک امپراطوری بریتانیا بین سالهای ۱۸۱۴ تا ۱۹۱۵ میلادی اشاره دارد. همچنین منظور از صلح آمریکایی یا Pax Americana دوران صلح نسبی است که با پایان یافتن جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ آغاز شد، با رهبری هژمونیک و سلطه فزاینده اقتصادی و نظامی ایالات متحده -بالأخص با پایان یافتن جنگ سرد و فروپاشی اتحادجماهیرشوروی در ابتدای دهه ۹۰- همراه شد.
جو بایدن ، رئیس جمهور ایالات متحده ، متعهد است که دموکراسی آمریکایی را بازسازی کند، آمریکا را به جایگاه رهبری در جهان بازگرداند و روند پاندمیای که عواقب انسانی و اقتصادی ویرانگری داشته است ، تعدیل کند. اما پیروزی بایدن بسیار لبمرزی بود و خطر از بیخ گوش دموکراسی آمریکا گذشت. در هیچ سوی اقیانوس اطلس، پوپولیسم خشمگین یا فریبهای غیرلیبرالی به راحتی فروکش نخواهند کرد. علاوه بر این، حتی اگر دموکراسیهای غربی بتوانند بر جامعه دوقطبیشده غلبه کنند، ضدلیبرالیسم را عقب برانند و یک بازگشت اقتصادی را رقم بزنند، آنها از ظهور یک جهان جدید که هم چندقطبی و هم از نظر ایدئولوژی متنوع است، پیشگیری نخواهند کرد.
به گواه تاریخ، دورههای تغییر پرهرجومرج اینچنینی، بسیار خطرناک هستند. در واقع، رقابتهای میان ابرقدرتها در زمینه سلسله مراتب و ایدئولوژی به طور معمول به جنگ های بزرگی منجر میشوند. ممانعت از این پیامد فاجعهبار، مستلزم تأیید هوشیارانه این است که نظم لیبرالیستی به رهبری غرب که پس از جنگ جهانی دوم بوجود آمد، نمیتواند لنگر ثبات جهانی را در قرن بیستو یکم بیاندازد. جستجو برای راهی مناسب و موثر در پیش است.
بهترین راهکار برای ارتقا ثبات در قرن ۲۱
بهترین وسیله برای ارتقا ثبات در قرن بیستویکم کنسرت جهانی قدرتهای بزرگ است. همانطور که تاریخ کنسرت اروپا در قرن نوزدهم -که اعضای آن شامل انگلستان، فرانسه، روسیه، پروس و اتریش بودند- نشان داد که یک گروه هدایتگر از کشورهای پیشرو میتوانند رقابت ژئوپلیتیک و ایدئولوژیکی را که معمولاً با چند قطبی همراه است، مهار کنند.
کنسرت ها دارای دو ویژگی هستند که آنها را به خوبی با فضای در حال ظهور جهانی متناسب میکند: نخست، به لحاظ سیاسی فراگیر هستند و دوم، به لحاظ رویهای غیررسمی تلقی میشوند.
- فراگیری یک کنسرت به معنای آن است که فارغ از نوع رژیم، کشورهای دارای نفوذ و ژئوپلیتیک قدرتمندی را که نیاز به حضورشان است، در روند وارد میکند. با این کار ، اختلافات ایدئولوژیک در مورد حاکمیت داخلی را تا حد زیادی از موارد همکاری بین المللی جدا میکند.
- غیررسمی بودن یک کنسرت به معنای فرار از رویهها و توافقنامههای لازم الاجرا و قابل اجرا است و آن را به وضوح از شورای امنیت سازمان ملل متمایز می کند. شورای امنیت غالباً به عنوان یک مجمع عمومی برای بزرگنمایی فعالیت میکند و راهحلها به طور معمول با اختلافات میان اعضای دائم خود که دارای حق وتو هستند، عقیم میمانند. در مقابل، یک کنسرت یک فضای خصوصی را ارائه میکند که در آن اجماعسازی با رقابت و فریب ترکیب میشود؛ چراکه این یک ضرورت اجتنابناپذیر است که ابرقدرتها، هم منافع مشترک و هم رقابت خواهند داشت.
بنابراین یک کنسرت جهانی با فراهم آوردن بستری برای گفتوگوی استراتژیک واقعی و پایدار میتواند اختلافات ژئوپلیتیک و ایدئولوژیک گریزناپذیر را واقعاً خاموش و مدیریت کند.
یک کنسرت جهانی، یک نهاد مشورتی و نه تصمیمگیرنده خواهد بود. این نهاد بحرانهای در حال ظهور را برطرف میکند و در عین حال اطمینان حاصل می کند که مسائل فوری، موارد مهم را به حاشیه نمیبرد و در مورد اصلاح هنجارها و نهادهای موجود تدبیر میکند.
این گروه راهنما به ابداع قوانین و دستورالعملهای جدید کمک میکند و پشتیبانی از ابتکارات جمعی را شکل میدهد. اما امور عملیاتی مانند استقرار ماموریتهای حفظ صلح، تحویل کمکهای مربوط به همهگیری و انعقاد معاملات جدید آب و هوایی را به سازمان ملل و سایر ارگانهای موجود واگذار میکند. یه این ترتیب، کنسرت ابرقدرتها، تصمیماتی را تهیه و تدوین میکند که میتوانند بعدتر در جاهای دیگر اتخاذ و اجرا شوند. این امر با حفظ گفتگویی که اکنون وجود ندارد، نه به عنوان جایگزین معماری بینالمللی کنونی، بلکه در بالا [به مثابه ناظر] و در پشت پرده [به مثابه پوششدهنده] ساختار حاضر ایفای نقش میکند. سازمان ملل متحد، بیش از حد بزرگ، بیش از حد بوروکراتیک و بیش از حد رسمی است.
اجلاسهای پروازی گروههای جی-۷ یا جی-۲۰ میتوانند مفید باشند، اما حتی در بهترین حالت نیز به طرز ناخوشایندی ناکافی هستند؛ تا حدی به این دلیل که تلاش گزافی برای چانهزنی در مورد صدور بیانیههای مفصل، اما غالباً آنودین* صورت میگیرد. همینطور تماسهای تلفنی بین سران کشورها ، وزرای خارجه و مشاوران امنیت ملی بسیار اپیزودیک**، و دامنه آنها اغلب محدود است.
*آنودین یا آنوداین/anodyne به معنای تسکیندهنده و آرامبخش اما موقت و ناپایدار بودن بیانیههای یاد شده است.
**اپیزودیک/episodic به معنای منقطع و غیرمستمر بودن، و نیز محدودیت زمانی و موضوعی این گفتوگوها است.
اجماعسازی ابرقدرتها در مورد هنجارهای بینالمللی که راهنمای حکمرانی است، هر دو نوع دولت های لیبرال و غیرلیبرال را به عنوان دولتهای مشروع و مقتدر برای پیشبرد رویکردهای مشترک در قبال بحرانها میپذیرد. کنسرت اروپا برای حفظ صلح در جهانی چند قطبی به این نوآوریهای مهم متکی بود. با بهرهگیری از درسهای قرن نوزدهم، یک کنسرت جهانی قرن بیست و یکم می تواند همین کار را انجام دهد.
کنسرتها در واقع بودن همان اتحادها و سایر میثاقهای رسمی هستند که از اعتبار، پیشبینیپذیری و لازمالاجرایی بودن برخوردار نیستند. اما در طراحی سازوکارهایی برای حفظ صلح در میان شار ژئوپلیتیکی، سیاستگذاران باید برای یافتن راهکارهای عملی و قابل دستیابی تلاش کنند، نه راهحلهای مطلوب اما غیرممکن.
یک کنسرت جهانی برای قرن بیستویکم
یک کنسرت جهانی شش عضو دارد: چین، اتحادیه اروپا، هند، ژاپن، روسیه و ایالات متحده. دموکراسیها و غیردموکراسیها از موقعیت برابر برخوردار خواهند بود، و شمولیت، تابعی از قدرت و نفوذ خواهد بود، نه ارزش ها یا نوع رژیم. اعضای کنسرت تقریباً 70 درصد از تولید ناخالص داخلی جهانی و هزینه های نظامی جهانی را تشکیل میدهند. گنجاندن این شش دولت سنگین وزن در رنکیگ کنسرت به آن نفوذ ژئوپلیتیکی میبخشد و در عین حال از تبدیل شدن آن به یک فروشگاه گفتگوهای سنگین و گزاف جلوگیری می کند.
اعضا، نمایندگان دائمی با بالاترین درجه دیپلماتیک را به مقر دائمی کنسرت جهانی میفرستند. ۴ سازمان منطقهای شامل اتحادیه آفریقا، اتحادیه عرب، اتحادیه کشورهای جنوب شرقی آسیا (آسهآن/ASEAN) و سازمان کشورهای آمریکایی (OAS) اگرچه اعضای رسمی کنسرت نخواهند بود، اما میتوانند هیئتهای دائمی خود را در مقر کنسرت حفظ کنند. این سازمانها نمایندگی و توانایی کمک به شکل گیری دستورکارهای کنسرت را برای مناطق خود فراهم می کنند. هنگام بحث در مورد موضوعات تأثیرگذار بر این مناطق، اعضای کنسرت از نمایندگان این ارگانها و همچنین کشورهای عضو را برای شرکت در جلسات دعوت می کنند. به عنوان مثال ، اگر اعضای کنسرت در حال رسیدگی به اختلافات در خاورمیانه بودند، میتوانند درخواست مشارکت اتحادیه عرب، اعضای مربوطه و سایر طرفهای درگیر مانند ایران، اسرائیل و ترکیه را داشته باشند.
یک کنسرت جهانی از قوانین مدون اجتناب میکند، در عوض به ایجاد فضای گفتگو برای ایجاد اجماع متکی است. این کنسرت مانند کنسرت اروپا پشتیبان وضعیت موجود ارضی و حاکمیتی خواهد بود، که مخالف استفاده از نیروی نظامی یا سایر ابزارهای اجباری برای تغییر مرزهای موجود یا سرنگونی رژیمها، به جز در موارد دارای اجماع فراگیر بین المللی است. این مبنای نسبتاً محافظه کارانه نگاه خریدار همه اعضا را جلب می کند. در همین زمان ، این کنسرت به یک مکان ایده آل برای بحث در مورد تأثیر جهانی شدن بر حاکمیت و نیاز احتمالی به اجماع در راستای سلب مصونیت حاکمیت برای کشورهایی است که به برخی از فعالیتهای فاحش مشغول هستند، تبدیل خواهد شد. این فعالیت ها ممکن است شامل ارتکاب به نسل کشی، پناه دادن به یا حمایت از تروریستها، یا تشدید شدید تغییرات اقلیمی با تخریب جنگلهای بارانی باشد.
سیاست گذاران باید برای راهحلهای عملی و اهداف قابل دستیابی تلاش کنند، نه موارد مطلوب اما غیرممکن.
بنابراین یک کنسرت جهانی می تواند به گفتوگو و اتفاق نظر اهمیت بالایی دهد. با این حال، گروه راهنما اذعان میکند که قدرتهای بزرگ در یک جهان چند قطبی تحت تأثیر نگرانیهای واقع گرایانه در مورد سلسله مراتب، امنیت و تداوم رژیم قرار خواهند گرفت که اختلافات را گریزناپذیر می کند. اعضای کنسرت حق اقدام یک جانبه را به تنهایی یا از طریق ائتلاف، هنگامی که منافع حیاتی خود را در معرض خطر میدانند، برای خود محفوظ میدارند. گفتوگوی استراتژیک مستقیم باعث میشود که حرکات غافلگیرانه، کمتر متداول باشند و در حالت ایده آل اقدامات یکجانبه کمتر شود. به عنوان مثال، رایزنی منظم و آشکار بین مسکو و واشنگتن ممکن است در مورد گسترش ناتو اصطکاک کمتری ایجاد کند. چین و ایالات متحده بهتر است به طور مستقیم با یکدیگر درمورد تایوان ارتباط برقرار کنند تا اینکه موضوع را کنار بگذارند و در تنگه تایوان با خطر مواجه شوند یا با تحریکاتی تنشها را تشدید کنند.
همچنین یک کنسرت جهانی میتواند حرکات یک جانبه را کمتر مختل کند. تعارضات منافع به سختی از بین می رود ، اما وسیله نقلیه جدیدی که منحصراً به دیپلماسی قدرتهای بزرگ اختصاص داده شده است، میتواند به کنترل بیشتر این درگیریها کمک کند. اگرچه در اصل، اعضا نظم بینالمللی حاکم بر هنجارها را تأیید میکنند، اما انتظارات واقع بینانه درباره حدود همکاری را نیز باید بپذیرند و اختلافات خود را تفکیک کنند. در جریان کنسرت قرن نوزدهم، اعضای آن غالباً با اختلاف نظرهای سرسختانه درمورد نحوه پاسخ به شورشهای لیبرال در یونان، ناپل و اسپانیا روبرو میشدند. اما تنها پس از انقلابهای 1848 و به تبع آن رشد جریانهای ملیگرای بیثباتکننده، آنها اختلافات خود را از طریق گفتگو و سازش کنار گذاشتند و در جنگ کریمه در سال 1853 در کنار هم به میدان جنگ بازگشتند.
یک کنسرت جهانی در مورد حاکمیت داخلی به اعضای خود آزادی عمل می دهد. آنها به اتفاق موافقت خواهند کرد که اگر در مورد دموکراسی و حقوق سیاسی اختلاف نظر داشته باشند ، اطمینان حاصل کنند که چنین اختلافاتی مانع همکاری بین المللی نیست. ایالات متحده و متحدان دموکراتیک آن از انتقاد از عدم لیبرالیسم در چین ، روسیه یا هر جای دیگر دست نخواهند کشید ، و همچنین تلاش خود را برای گسترش ارزشها و روشهای دموکراتیک کنار نخواهند گذاشت. برعکس ، آنها همچنان به بلند کردن صدا و نفوذ خود برای دفاع از حقوق سیاسی و جهانی شدن ادامه می دهند. در همان زمان ، چین و روسیه در انتقاد از سیاست های داخلی اعضای دموکرات کنسرت آزاد هستند و دیدگاه خود را در مورد حکومت دولتی تبلیغ می کنند. اما این کنسرت همچنین به منظور درک مشترک آنچه دخالت غیرقابل قبول در امور داخلی کشورهای دیگر است و در نتیجه باید از آنها اجتناب شود ، کار خواهد کرد.
عقبنشینی صریح از رویای نظم جهانی لیبرال
تأسیس یک کنسرت جهانی بطور صریح به منزله یک عقبنشینی از پروژه آزادسازی و لیبرالیزاسیون که توسط دموکراسیهای جهان پس از جنگ جهانی دوم آغاز شد تلقی میشود. آرزوهای گروه راهبری پیشنهادی در مقایسه با هدف دیرینه غرب از گسترش حاکمیت جمهوری و جهانیسازی نظم بینالمللی لیبرالی، نوعی تعدیل ایجاد میکند. با این وجود، با توجه به واقعیتهای ژئوپلیتیک قرن بیستویکم، این تعدیل انتظارات اجتناب ناپذیر است.
برای مثال ، سیستم بین المللی ویژگی های دو قطبی و چندقطبی را به نمایش میگذارد. دو رقیب همتا وجود خواهد داشت - ایالات متحده و چین. اما برخلاف جنگ سرد، رقابت ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی بین آنها جهان را در بر نخواهد گرفت. برعکس، اتحادیه اروپا، روسیه و هند، و همچنین سایر کشورهای بزرگ مانند برزیل، اندونزی، نیجریه، ترکیه و آفریقای جنوبی، احتمالاً دو ابرقدرت را با یکدیگر بازی خواهند داد و به دنبال حفظ میزان قابل توجهی از خودمختاری و استقلال هستند.
چین و ایالات متحده نیز احتمالاً مشارکت خود را در مناطق ناپایدار با منافع کمتر استراتژیک محدود می کنند و مدیریت درگیریهای احتمالی را به عهده دیگران -یا هیچکس- وامیگذارند. چین مدتهاست که به اندازه کافی هوشمند است و میتواند فاصله سیاسی خود را از مناطق درگیری دور نگه دارد، در حالی که ایالات متحده، که در حال حاضر از خاورمیانه و آفریقا عقب نشینی میکند، در خال آموختن این راه سخت است.
بنابراین سیستم بین المللی قرن بیست و یکم شبیه سیستم قرن نوزدهم اروپا خواهد بود که دارای دو قدرت بزرگ - پادشاهی متحده و روسیه- و سه قدرت با درجه کمتر - فرانسه ، پروس و اتریش بود. هدف اصلی کنسرت اروپا حفظ صلح در میان اعضای آن از طریق تعهد متقابل برای حمایت از توافق ارضی در کنگره وین در سال 1815 بود. این پیمان بر اساس حسن نیت و احساس تعهد مشترک بود، نه یک نه یک توافقنامه معاهدهای. اعضای کنسرت منافع رقیب خود را به رسمیت شناختند، به ویژه هنگامی که به حاشیه اروپا می رسید، سعی در مدیریت اختلافات و جلوگیری از به خطر افتادن همبستگی گروهی داشتند. به عنوان مثال، انگلستان با مداخله پیشنهادی اتریش برای سرنگون کردن یک شورش لیبرالی که در ناپل در سال 1820 اتفاق افتاده بود، ابتدا مخالفت کرد. با این وجود، لرد کسلر، وزیر خارجه انگلیس سرانجام با برنامههای اتریش موافقت کرد مشروط بر اینکه "آنها آماده باشند هر اطمینان معقولی را ارائه دهند که رویکردهایشان به سوی اهداف خرابکارانه علیه سیستم ارضی اروپا هدایت نمیشوند"
یک کنسرت جهانی، مانند کنسرت اروپا، برای ارتقا ثبات در فضای چندقطبی مناسب است. کنسرتها عضویت خود را به اندازه قابل مدیریت، محدود میکنند. غیررسمی بودن به آنها اجازه میدهد تا خود را با شرایط متغیر سازگار کنند و مانع ترسیدن قدرتهای مخالف نسبت به اجباری بودن تعهدات شود. در شرایط رشد پوپولیسم (عوامگرایی) و ناسیونالیسم (ملیگرایی) که مانند قرن نوزدهم، امروز هم دوباره گسترش یافته است، کشورهای قدرتمند گروهبندی آزادتر و انعطافپذیری دیپلماتیک را به قالب ها و تعهدات ثابت ترجیح میدهند. تصادفی نیست که کشورهای بزرگ برای مقابله با چالشهای سخت به گروههای مشابه کنسرت یا اصطلاحاً «گروههای تماس» روی آورده اند. مثلاً مذاکرات شش جانبهای که به برنامه هستهای کره شمالی رسیدگی میکند، یا ائتلاف 1 + 5 که در مورد توافق هستهای 2015 ایران مذاکره کرد و گروه نرماندی که به دنبال حل دیپلماتیک درگیری در شرق اوکراین بوده است.
این کنسرت را می توان به عنوان یک گروه تماس دائمی با منشأ جهانی درک کرد. به طور جداگانه، قرن بیست و یکم از نظر سیاسی و عقیدتی متنوع خواهد بود. بسته به سیر شورشهای پوپولیستی که غرب را آزار میدهد ، دموکراسیهای لیبرال ممکن است به خوبی قادر به ادامه روند خود باشند. رژیمهای غیر لیبرال نیز همینطور. مسکو و پکن در داخل سختگیرتر میشوند ، نه اینکه باز شوند. دموکراسی پایدار در خاورمیانه و آفریقا به سختی یافت می شود. در واقع، دموکراسی در سراسر جهان در حال عقبگرد است، نه پیشرفت -روندی که میتواند به همین منوال ادامه یابد.
نظم بینالمللی بعدی که میآی ، باید جایی برای تنوع ایدئولوژیک ایجاد کند. یک کنسرت غیررسمی، انعطافپذیری لازم را برای انجام این کار دارد. این امر مسائل مربوط به حاکمیت داخلی را از کارهای تیمی بینالمللی جدا میکند. در طول قرن نوزدهم، دقیقاً همین رویکرد عملی نسبت به نوع رژیمها بود که به دو قدرت آزادکننده -انگلیس و فرانسه- امکان همکاری با سه کشور مصمم به دفاع از سلطنت مطلق -روسیه، پروس و اتریش- را داد.