تنها راه آمریکا برای نباختن به چین
به گزارش اقتصادنیوز کیشور محبوبانی، سفیر سابق سنگاپور در سازمان ملل که در سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ دبیر شورای امنیت سازمان ملل بوده است، در مطلبی تفصیلی برای نشریه آمریکایی نشنالاینترست با عنوان «آیا آمریکا میتواند به چین ببازد؟» از زاویهای متفاوت رقابت میان آمریکا و چین را تحلیل و واکاوی کرده است.
رئیس دانشکده سیاست عمومی لیکوانیو در دانشگاه ملی سنگاپور معتقد است: «خطر واقعی اهریمنسازی چین این است که حتی آمریکاییهای متفکر را وادار می کند به این باور برسند که جامعهای باز مانند آمریکا دارای مزایای طبیعی بسیاری نسبت به یک سیستم مستبد بسته مانند چین است و با مبنا قراردادن این رویکرد، آمریکایی ها حتی نمیتوانند احتمال باخت به چین را تصور کنند».
این دیپلمات سنگاپوری که به عنوان یک چهره خوشنام آکادمیک در سطح بینالمللی شناخته شده است رقابت ۲ ابرقدرت غرب و شرق را متفاوت از روایتهای رایج و مفاهیم بدیهیانگاشتهشده در اغلب تحلیلهای جریان اصلی تفسیر کرده و در تصدیق رویکرد خود مصداقهای مستندی ارائه داده است تا مخاطبان مقاله را به بازنگری در تصویر رایج برساخته از تعامل چین و آمریکا دعوت میکند.
اقتصادنیوز این مقاله مفصل که تاکنون پربازدیدترین مقاله نشریه نشنالاینترست در ماه ژولای بوده است را در ۴ بخش تقدیم مخاطبان میکند. بخش سوم مقاله را در ادامه بخوانید.
بیشتر بخوانید:
بزرگترین اشتباه آمریکا در قبال چین (بخش اول)
۵گام آمریکا که چین را وحشتزده میکند (بخش دوم)
تنها راه آمریکا برای نباختن به چین (بخش سوم)
چگونه چین از آمریکا پیشی گرفت؟ (بخش چهارم)
بخش سوم: چگونه میتوان مانع شکست آمریکا مقابل چین شد؟
همانطور که چین به صعود اقتصادی خود ادامه می دهد ، موقعیت آمریکا را به عنوان قدرت اقتصادی شماره یک در جهان به چالش میکشد. در حال حاضر درآمد سرانه 1.4 میلیارد نفر مردم چین حدود 10 هزار دلار است ، در حالی که در آمد سرانه برای 380 میلیون آمریکایی، 65 هزار دلار است. اگر چینیها موفق شوند درآمد سرانه خود را به 17 هزار دلار -یک چهارم درآمد سرانه آمریکا- بهبود بخشند، اقتصاد آنها بزرگتر خواهد شد، زیرا جمعیت آنها چهار برابر است (بخش اول).
چند قدم منطقی ساده وجود دارد که آمریکا میتواند برای پیشبرد رقابت اقتصادی خود انجام دهد. مرحله اول، بودجه دفاعی متورم را به نصف کاهش دهید و هزینه صرفهجویی شده را در راستای تحقیق و توسعه سرمایهگذاری کنید. مرحله دوم، تمام نیروهای خود را از خاورمیانه خارج کنیم و پای آمریکا را از درگیریهای پس از 11 سپتامبر که بالغ بر 5 تریلیون دلار برای مودیان آمریکایی تحمیل کردهاند بیرون بکشیم. مرحله سوم، معکوس کردن تمام اقداماتی است که دولت ترامپ در جنگ تجاری با چین برداشته است. آنها اقتصاد چین را تضعیف نکردند و ممکن است در عوض به اقتصاد آمریکا آسیب برسانند. مرحله چهارم پیوستن مجدد به توافق نامه تجارت آزاد مشارکت ترنس-پاسیفیک برای ممانعت از محوریت صرف چین در اکوسیستم اقتصادی آسیای شرقی. و مرحله پنجم امضای موافقتنامههای تجارت آزاد با هر کشور یا منطقهای که چین با آنها قرارداد امضا کرده است (بخش دوم).
احتمالاً مهمترین سؤالی که برنامه ریزان استراتژیک آمریکایی باید در آن به دقت بنگرند این است که «معیار تعیین پیروز این رقابت ژئوپلتیک چیست؟». واقعیت این است که در پایان کار، نتیجه رقابت ژئوپلیتیک بین آمریکا و چین بر اساس تعداد ناوهای هواپیمابر یا کلاهکهای هستهای تعیین نخواهد شد، در عوض، اینکه کدام کشور در مراقبت از 50 درصد دست پایین خود بهتر عمل کرده، اساس قضاوت خواهد بود. از هم اکنون، چین با یک مایل فاصله، پیش است، همانطور که آمریکا در جنگ سرد با شوروی پیش بود. در حقیقت، اولین نشانه گسست اتحاد جماهیر شوروی از آمار توسعه انسانی آن برآمد: امید به زندگی پایینتر، رشد مرگ و میر نوزادان، اعتیاد به الکل و میزان خودکشی.
چگونه آمریکا از شوروی، و چین از آمریکا سبقت گرفت؟
دلیل مهم دیگری نیز وجود دارد که چرا آمریکا در جنگ سرد علیه اتحاد جماهیر شوروی پیروز شد؛ به توصیه یکی از بزرگترین متفکران استراتژیک خود، جورج اف. کِنان توجه کرد. حتی اگر کنان را بیشتر بخاطر سیاست «مهار» به خاطر آوردند، او در واقع به برادران خود توصیههای بسیار متفکرانهتری ارائه داد.
جورج فراست کنان (George F. Kennan / فوریه ۱۹۰۴ - مارس ۲۰۰۵) دیپلمات، سیاستمدار، مورخ آمریکایی و دانشمند رئالیست روابط بینالملل که به عنوان مشهورترین مدافع سیاست شوروی در طول جنگ سرد شناخته میشود. در اواخر دهه ۱۹۴۰ نوشتههای او الهام بخش دکترین ترومن و پیشبرد سیاست مهار اتحاد جماهیر شوروی بود. او در نامهای برای وزیر خارجه جیمز بیرنز از مسکو (به تاریخ ۲۲ فوریه ۱۹۴۶) که به «تلگرام طولانی» معروف است، یک استراتژی جدید برای روابط دیپلماتیک با شوروی ترسیم کرد.
کنان، معاون سفیر وقت آمریکا در شوروی، در توضیح رفتارهای شوروی، مانند اجتناب از به رسمیت شناختن صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی، «ریشه دیدگاه ناآرام و عصبی کرملین» را «حس ناامنی سنتی و غریزی روسی» خواند که پس از انقلاب روسیه این حس با «ایدئولوژی کمونیسم» و «پنهانکاری و توطئهگری شرقی» مخلوط شده است. به عقیده کنان، «رفتار بینالمللی اتحاد جماهیر شوروی عمدتاً تابع نیازهای داخلی رژیم جوزف استالین بود که به منظور مشروعیت بخشیدن به حکومت خودکامهاش، به یک جهان متخاصم احتیاج داشت» و از آن به عنوان «توجیهی برای ترس غریزی اتحاد جماهیر شوروی از دنیای بیرون» استفاده میکرد، زیرا دیکتاتوری بدون آن نمیتوانست فرمانروای مطلق باشد، خشونت روا دارد یا تقاضای فداکاری کند.
کنان نوشت: «امروز آنها [حاکمان شوروی] نمیتوانند بدون ترس از دشمن خارجی بسر برند، زیرا این برگ انجیر پوشاننده شرمی هست که آنها را از لحاظ اخلاقی و فکری قابل احترام میکند». راه حل این مشکل از دیدگاه کنان، «تقویت نهادهای غربی و مقاومسازی آنها در برابر چالشهای رژیم شوروی و صبر برای نرم شدن این رژیم» بود.
حدود یکسالونیم پس از آن، کنان در مقاله «ریشههای اقدامات شوروی» به تاریخ ژولای ۱۹۴۷ در نشریه فارنافرز، استدلال کرد که رژیم شوروی ذاتاً توسعه طلب است و برای مقابله با خطر توسعهطلبی کمونیستهای شوروی، آمریکا باید سیاست سد نفوذ را با حفظ فاصله از این کشور اجرایی، و نفوذ آن در مناطق استراتژیک مد نظر آمریکا را محدود کند. این متون پشتوانه سیاست جدید دولت ترومن در قبال شوروی شدند.
پیمانهای ناتو، سیتو و سنتو بر اساس همین راهکارهای پیشنهادی کنان به وجود آمدند.وی همچنین نقش مهمی در توسعه سازمانهای مربوط به جنگ سرد، از جمله طرح مارشال داشت. کنان باور داشت که در نتیجه چنین اقداماتی با گذشت زمان، نظام کمونیستی دچار فروپاشی خواهد شد؛ اتفاقی که ۴۵ سال پس از مقاله نخست (ریشههای اقدامات شوروی)، و تنها ۵ سال پس از مقاله دوم جورج کنان در فارن افرز (سدنفوذ؛ ۴۰ سال بعد)، به وقوع پیوست.
امروز شاخصههای اصلی شکلدهنده رفتار کمونیستهای شوروی -بالأخص شرایطی که اتحاد جماهیر شوروی را در مسیر افول منتهی به فروپاشی قرار داد- تقریباً هیچ یک درباره حکومت چین صدق نمیکند و آمریکا نخواهد توانست با چنین رویکردی به رقابت با چین بپردازد. دکترین مهار یا سد نفوذ (containment) در برابر قدرت یکپارچه بینالمللی چین و رهبران زیرک آن عملاً کارساز نخواهد بود و کارزارهایی نظیر جنگ تجاری دولت ترامپ، خود آمریکا را متحمل ضرر بیشتری میکند.
با این وجود توصیههای کنان، برای تعمیق و گسترش عمق استراتژیک و اعتبار هژمونیک ایالات متحده که امروز به شدت خدشهدار شده و برای هرگونه رقابت با چین احیای آنها حیاتی است، راهگشا خواهد بود.
وی تأکید کرد که جایگاه آمریکا در جهان، نسبت به اتحاد جماهیر شوروی، وابسته به ۴ عامل کلیدی است، عواملی که امروز هم ارتقاء جایگاه بینالمللی آمریکا همچنان در گرو آنهاست؛ «توانایی ایالات متحده در ایجاد یک تصویر کلی در میان مردم جهان از کشوری که میداند چه میخواهد(۱)، با مشکلات داخلی خود و مسئولیتهای یک قدرت جهانی بطور موفقیتآمیز هماهنگی ایجاد میکند (۲و۳) و دارای ظرفیتهای معنوی است که روحیات این کشور را در میان جریانهای اصلی ایدئولوژیک عصر، حفظ میکند(۴)».
برخلاف اتحاد جماهیر شوروی که در هر ۴ مورد مقابل آمریکا عقب ماند، امروز چین از هر ۴ منظر، از آمریکا سبقت گرفته است.
منطق متحدان در قبال چشمانداز بازگشت ترامپ
یک اشتباه که بسیاری از برنامه ریزان و اندیشمندان استراتژیک آمریکایی مرتکب می شوند، دست کم گرفتن بقیه جهان و نیز این تصور است که متحدان آمریکا بدون هیچگونه استقلال رأی، همچنان دنبالهروی بیچونوچرای سیاست آمریکا هستند. بیشتر ناظران آمریکا میدانند که ترامپ حداقل در سال 2024 شانس رئیس جمهور شدن دارد و اگر در مقابل کاملا هریس قرار بگیرد، شانس وی بیش از حد بالا است. اگر ترامپ دوباره رئیس جمهور شود ، او بار دیگر از توافقهای بینالمللی و موسسات چندجانبه خارج می شود، متحدان را تحقیر می کند یا از آنها میخواهد پول بیشتری بپردازند.
آیا هیچ آمریکایی میتواند بایستد و با چهرهای گشاده و صدای رسا صریح بگوید که ترامپ هرگز تکرار نخواهد شد؟ و اگر نمی توانند، آیا منطقی نیست که اکثر کشورهای جهان از قمار روی رقابت آمریکا و چین اجتناب کنند؟
نبرد واقعی در قلب آمریکاست
بنابراین ، رقابت واقعی بین آمریکا و چین در هیچ صحنه خارجی وجود نخواهد داشت. نبرد واقعی در قلب سرزمین آمریکا خواهد بود. اولویت اصلی بایدن باید «ریشهکن کردن سه دهه رکود اقتصادی» باشد که «دریای ناامیدی» را در میان طبقه کارگر سفیدپوست ایجاد کرده است.
موفقیت در این هدف، تنها راهکار مؤثر و مطمئنی است که میتواند از بازگشت شخص ترامپ (یا شخصیتی مانند ترامپ) و اوجگیری ترامپیسم، که نسبت به «نبرد واهی با چین» آسیبهای به مراتب بیشتری برای آمریکا و جامعهجهانی به دنبال دارد، جلوگیری کند. و این میتواند زمینه واقعی برای اعتماد بلندمدت به ادعای بایدن مبنی بر اینکه «آمریکا بازگشته است» ایجاد کند.
پارادوکس نهایی؛ مسیر رشد اقتصاد آمریکا از چین می گذرد
همه اینها به یک پارادوکس نهایی منجر میشود؛ اگر سیاستگذاری آمریکا توسط افراد و گروههای متبحر و واقعبین، و متفکران منطقی و عملگرا انجام شود، راه حل منطقی و در واقع مبتنی بر عقل متعارف برای کاستن از قطبش داخلی جدی در آمریکا را میتوان اینگونه عنوان کرد: «بهترین راه برای شروع سریع اقتصاد آمریکا، همکاری نزدیک با سایر اقتصادهای قدرتمند و پویای جهان، به ویژه یا کشوری که بیشترین جمعیت طبقه متوسط را در جهان دارد، یعنی چین است».
با این وجود به نظر میرسد، این راه حل منطقی در فضای سیاسی-اجتماعی فعلی در آمریکا که به شدت قطبشیافته است، امکانپذیر نیست. در جریان مبارزات انتخاباتی، جو بایدن صریحاً گفت که «جنگ تجاری علیه چین نتیجهای نداشته است». بایدن گفت که جنگ تجاری ترامپ علیه چین «یک فاجعه تسکینناپذیر» بود که پول و شغل را برای آمریکاییها تباه کرد.
فرید زکریا میگوید «بایدن وقتی این حرف را زد درست بود. با این حال، اگر بایدن تحریمهای تجاری علیه چین که به مشاغل و کشاورزان آمریکایی آسیب زده است را لغو کند، به صلیب کشیده می شود».
بایدن چگونه بر این پارادوکس غلبه کند؟
بنابراین دولت بایدن در صورت تمایل به ایجاد تعادل در روابط با چین و تلاش برای دستیابی به روابط عادیتر با پکن که عاری از تعرفهها و تحریمهای خودشکن است، به یک «پوشش سیاسی قوی» نیاز خواهد داشت. منبعی وجود دارد که دولت بایدن می تواند از آن استفاده کند: نظرات بقیه جهان.
در واقع ، در اعلامیه استقلال ایالات متحده صریحاً گفته شده که ایالات متحده آمریکا باید «نسبت به عقاید بشر احترام شایسته ای قائل شود». توصیه های خردمندانه کِنان که پیشتر ذکر شد، همچنین تأکید دارد که «آمریکا باید مراقب احساسی باشد که در میان مردم جهان ایجاد میکند».
مراقب احساس مردم جهان به آمریکا باشید
در واقع ، یک دلیل اصلی پیروزی آمریکا در جنگ سرد علیه اتحاد جماهیر شوروی این بود که به ویژه در صحنه بین المللی، از حمایت گسترده مردم جهان برخوردار بود. من خودم شاهد این موضوع بودم. پس از حمله ویتنام به کامبوج در دسامبر ۱۹۷۸ با حمایت شوروی و پس از حمله شوروی به افغانستان در دسامبر ۱۹۷۹، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، تنها نهاد در جهان که نماینده 7.8 میلیارد نفر از جمعیت آن زمان جهان بود، به طور مداوم به محکوم کردن و رد این حمله رأی میداد.
در دورهای که من بین سالهای ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۹ به عنوان سفیر سنگاپور در سازمان ملل خدمت میکردم، با سفیران برجسته آمریکایی مانند «ورنون والترز» و «جین جی. کرکپاتریک» همکاری نزدیک داشتیم تا اطمینان حاصل کنیم که از 193 کشور عضو سازمان ملل ، تقریبا 150 کشور عضو درکنار آمریکا، از قطعنامهها علیه اتحاد جماهیر شوروی حمایت میکنند . این امر از نظر تجربی ثابت کرد که «اکثر مردم جهان» در مقابل اتحاد جماهیر شوروی، از آمریکا حمایت می کنند.
اکنون آمریکا می تواند از همان آزمون تجربی استفاده کند تا ببیند «آیا اکثر مردم جهان در مقابل چین، از آمریکا حمایت میکنند یا خیر؟». متأسفانه، برخلاف اتحاد جماهیر شوروی، چین به هیچ یک از کشورهای همسایه حمله نکرده و آنها را اشغال نکرده است. در واقع ، در میان تمام قدرت های بزرگ، چین تنها کشوری است که بیش از چهل سال است که در یک جنگ بزرگ شرکت نکرده است. با این وجود ، آمریکا چین را به «رفتار تهاجمی» در سه منطقه هنگ کنگ، سین کیانگ و تایوان متهم کرده است. این تا حدودی میتواند درست باشد، اما مسائل مربوط به هر یک از این سه مورد متفاوت است. در واقع، موضوع آنها بسیار پیچیده است.
در ادامه کیشور محبوبانی به تفصیل این ۳ مورد را شرح داده و سپس به چگونگی سبقت چین از آمریکا پرداخته است که در بخش چهارم مقاله منتشر خواهد شد.
بیشتر بخوانید:
بزرگترین اشتباه آمریکا در قبال چین (بخش اول)
۵گام آمریکا که چین را وحشتزده میکند (بخش دوم)
تنها راه آمریکا برای نباختن به چین (بخش سوم)
چگونه چین از آمریکا پیشی گرفت؟ (بخش چهارم)