آقای روحانی! تا قوزک پا بود یا بالاتر؟!
بدین ترتیب در دورۀ دوم، آبان 98 هم به دی 96 اضافه شد و داستان هواپیمای اوکراین هم مثلث را کامل کرد.
هر چند که قراین حاکی از آن است که اگر فشار و اصرار روحانی نبود اطلاعیۀ نهایی قبول خطا در پرتاب موشک صادر نمی شد ولی وعدۀ پیگیری و برخورد چنان که پیش بینی میشد تحقق نیافت.
شاید بتوان گفت روحانی در در دولت دوم، رییس جمهوری نبود. «دبیر کل جمهوری اسلامی» بود چون مدام باید با نهادهای دیگر هماهنگ میکرد.
سازمان ملل و احزاب رییس ندارند. دبیر کل دارند. چون با ارکان مختلف باید هماهنگ کند. رییس اما فرمان می دهد. آن که نمی تواند فرمان دهد یا فرمان او تیزی لازم را ندارد رییس نیست دبیر کل است اما دبیر کل هم مسلوب الختیار نیست هر چند باید برآیندی عمل کند.
مسایل و مصایب روحانی (دی 96، تحریم های فلج کننده، خروج وزرای کلیدی از دولت، آبان 98و هواپیمای اوکراین) کم بود که کرونا هم اضافه شد.
پیش تر البته ترور سردار سلیمانی ایران و آمریکا را تا آستانۀ جنگ پیش برده بود و تشییع باشکوه سردار شهید و حضور انبوه جمعیت در شهرهای مختلف، اعتماد به نفس را به اصول گرایان بازگرداند اگرچه روشن است سردار سلیمانی فراتر از گروه های سیاسی تعریف می شد و منحصر به فرد بود.
اگرچه پیدا بود مشارکت در انتخابات مجلس جدید به خاطر فضای نومیدی ناشی از مشکلات اقتصادی و سلب اعتماد در دو واقعۀ بنزین و هواپیما و رد صلاحیت ها اندک خواهد بود اما روحانی به انتخابات تن داد و بعد تر زیر بار قرنطینه کردن شهرها برای کنترل کرونا نرفت و قس علی هذا.
طبیعی بود که چنین مجلسی شمشیر را از رو خواهد بست. با این حال منتظر ماند تا ببیند تکلیف خود ترامپ در انتخابات آبان 99 چه می شود و با این که جو بایدن به پیروزی رسید اما مجلس با طرح اقدامات راهبردی ( 99.9.11) در کاسه دولت و برجام گذاشت و فرصت احیای برجام و استفاده انتخاباتی از آن را گرفتند و بعد خیال خود را راحت کردند و حتی علی لاریجانی را هم رد صلاحیت کردند تا انتخاباتی مطمئن برگزار کنند و کسی با برگ احیای برجام به میدان نیاید هر چند فایل صوتی ظریف برآیند قدرت در این زمینه را روشن کرده بود.
با این همه دربارۀ عملکرد حسن روحانی در دولت دوم می توان چند گونه قضاوت داشت:
اول این که با ترامپ و تحریم و کرونا بدآورد و عنوان بدشانس ترین رییس جمهوری ایران و شاید جهان در این چند دهه بر او مینشیند اما همین که قحطی نشد و ونزوئلا نشدهایم جای شکر دارد. تورم 40 درصدی را هم نباید با 15 درصد قبل مقایسه کرد بلکه باید با احتمال 400 درصدی مقایسه شود.
طبیعی است که خود او این تحلیل را دوستتر دارد و منصفانه میداند و یادآور میشود مملکت را با 10 میلیارد دلار اداره کرده در حالی که برای ادارۀ عادی به سالانه 50 میلیارد دلار و ادارۀ با واردات رفاهیات یا با سرمایهگذاری به 100 میلیارد دلار نیاز است و همین که درآمد، یک پنجم شده اما کیفیت یک پنجم نشده و اقتصاد فرونپاشیده و حکومت هم سرپاست ولو اقتصاد یک دوم یا یک سوم شده باید شاکر بود و اگر میگذاشتند یا فرصت می یافت جبران میکرد و نگذاشتند یا فرصت نبود.
قضاوت دوم این که مأموریت مردم به او و تخصص اصلی شیخ دیپلمات، تعامل و مذاکره بود. وقتی داستان عوض شد نباید میماند.
قضاوت سوم اما این است که می توانست در مواردی که دشمن خارجی سوء استفاده نکند واکنش نشان دهد اما نداد یا آرمان اصلاح طلبی و تحول را به مدیرانی اداری نسپارد. بوروکرات هایی که بعضا برای دولت بعد جا رزرو می کنند. وزیرانی که آدم های خوبی بودند و هستند اما برای معاونت اداری مناسب ترند تا سیاست گذاری و عملا وزیر کشور معاون اجرایی شورای نگهبان شد و وزیران علوم و آموزش و پرورش مجریان شورای عالی انقلاب فرهنگی و از وزیر ارشاد سخنی نشنیدیم هر چند که هیچ آزاری هم نرساند. در مقابل نمیتوان به مقاومت وزیر ارتباطات در قابل فشارها اشاره نکرد.
اگر روحانی میگشت و از درون ساختار امنیتی چهار تا جوان دیگر مثل آذری جهرمی پیدا میکرد شاید رضایت بیشتری جلب میکرد.
قطعا دریافتهاید این نویسنده نمیخواهد از دایرۀ انصاف خارج شود و مسایل و مصایب روحانی را فراموش و انکار کند و روشن است که هر قبول مسؤولیتی به تندادنهایی نیاز دارد و اصل تعامل و مدارا را نباید نقد و نفی کرد اما اندازۀ آن مهم است و جان کلام این نوشته در واپسین روز 8 سالی که گذشت همین است.
در مثل مناقشه نیست و نه حسن روحانی، حسن تقیزاده است نه ساختار کنونی مثل دوران رضاشاه. اما سیاست در همۀ دورانها تبعات مشترکی دارد.
تقیزاده (برپایۀ کتاب " زندگی توفانی – ایرج افشار ") برای قبول مسؤولیت در خراسان با مستوفیالممالک – سیاستمدار کارکشته وبا تجربه - مشورت میکند و مینویسد:
«با مستوفیالممالک هم مصلحت کردم. او آدم پختهای بود. گفت: حالا اوضاع این طور است. خلاف مصلحت است اگر قبول نکنید. این مثل گِل و شُل است. غیر ممکن است زیر کفشتان گِلی نشود. تا قوزک پا هم باید تحمل کنید. از قوزک به بالا را اما نباید قبول کنید. من هم قبول کردم و رفتم به مشهد.»
کاش روحانی بگوید و دیگران هم داوری کنند گِل و شُل را تا قوزک پا تحمل کرد یا از قوزک بالا زد. هر چند که اگر از قوزک بالا زده باشد هم سنجۀ داوری پایانی تنها باید بر این پایه باشد که برای ایران بوده یا آسودگی فردای ریاست جمهوری؟
اگر اولی، «خسته نباشید آقای روحانی» و و اگر دومی «آیا فراچنگ آمده و حسرتی باقی نمانده است»؟
منبع: عصرایران