راز پنهان تصمیم بایدن درباره افغانستان
به گزارش اقتصادنیوز جاشوا شیفرینسون، دانشیار دانشکده روابط بینالملل دانشگاه بوستون،و استفان ورثیم، عضو ارشد برنامه استیتکرفت آمریکا در بنیاد کارنگی در مقالهای با عنوان «بایدن رئالیست» در فارن افرز، با بررسی سیر تاریخی رویکردهای سیاستخارجی جو بایدن -از مخالفت وی با جنگ خلیج فارس تا حمایت از گسترش ناتو و همچنین جنگ در عراق و در نهایت خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان- ضمن آشکار ساختن ابعاد پنهان دکترین رئیسجمهور آمریکا، استدلال میکنند که بایدن در هر شرایطی همواره امنیت ملی ایالات متحده را بر همه ملاحظات دیگر مقدم میدارد و این چشمانداز را در وضعیتهای جدید و علیرغم واقعیتهای سخت و ناخوشایند حفظ کرده است.
اقتصادنیوز این مقاله پربازدید شماره اخیر فارن افرز را در ۳ بخش مجزا منتشر میکند.
ابعاد پنهان دکترین سیاستخارجی بایدن
در بخش نخست مقاله «بایدن رئالیست» نویسندگان با ارائه یک چشمانداز کلی از رویکرد کنونی رئیسجمهور آمریکا به سیاست خارجی ارائه میدهند و معتقدند رئیس جمهور جو بایدن باید سیاست خارجی آمریکا را به مسیر قبل از ترامپ بازگرداند و کاندیداتوری ریاست جمهوری وی که نیم قرن سابقه فعالیت در سیاست ملی را داشت ، به وضوح تجسم استبلیشمنت آمریکایی (جریان اصلی یا هسته قدرتمند و پرنفوذ سیاستمداران آمریکا) بود.
اما تصمیم بایدن برای پایان جنگ آمریکا در افغانستان جنبه دیگری از چهل و ششمین رئیس جمهور ایالاتمتحده را آشکار کرد؛ چراکه در انتهای این جنگ ۲دههای، بایدن هرگونه فرضیه "لیبرال انترناسیونالیستی" این طرح را رد کرد. امری که ممکن است کسانی که «دکترین بایدن» را با هدف تقویت هژمونی آمریکا و دفاع از دموکراسی در سراسر جهان تشخیص دادهاند ، شگفت زده کند.
نویسندگان معتقدند ادراکات بایدن که منجر به تصمیم قاطعانه پایان دادن به طولانی ترین جنگ ایالاتمتحده شد، از دید مستقیم پنهان مانده است. به همین دلیل نگاهی به خط مشیهای کلی سیاستخارجی و سیر تاریخی تحول رویکردهای بایدن در طول دوران سناتوری وی داشتهاند:
«بایدن در طول دوران حرفه ای خود تلاش پراگماتیک برای امنیت ملی را بر سیاست خارجی ارتدوکسی ارجحیت داده است. و اگرچه دونالد ترامپ نیز انگیزه های مشابهی را بیان کرد، اما این بایدن است که نسخه منسجمتری از «رئالیسم پراگماتیک» (واقعگرایی عمل گرایانه) را ارائه میدهد؛ رویکردی که به پیشرفت منافع ملموس ایالاتمتحده کمک میکند، انتظار دارد که سایر دولتها منافع خود را دنبال کنند، و برای دستیابی به آنچه ایالاتمتحده در دنیای رقابتی نیاز دارد، تغییر مسیر میدهد.
اگر بایدن این چشمانداز را ادامه دهد، آمریکا از تغییر چنددهه سیاستخارجی بیرویه که زندگی و منابع را در تعقیب اهداف غیرقابلدستیابی تلف کرده است، استقبال خواهد کرد».
در ادامه بخش دوم مقاله «بایدن رئالیست» را بخوانید.
رویکرد بایدن در جایگاه معاون اوباما
جو بایدن با کولهباری از تجربه سالها حضور در کمیته روابط خارجی مجلس سنا و ادراکات حاصل از درگیری مستقیم وی با سیاستخارجی آمریکا، و همچنین رویکردهایی که به اقتضای وضعیتهای متغیر با تغییرات نسبی همراه بوده است، در کنار باراک اوباما وارد کاخ سفید شد.
مخالفت وی در قبال جنگهای بزرگ با اهداف متورم در جایگاه معاون رئیسجمهور تنها تشدید شد. او تقریباً در میان مشاوران ارشد رئیس جمهور باراک اوباما در مخالفت با تصمیم دولت مبنی بر افزایش نیروهای آمریکایی در افغانستان از سال 2009 تا 2011 تنها بود.
بایدن استدلال کرد که دولت افغانستان تحت حمایت ایالاتمتحده دارای نقایص جبرانناپذیری است که پیروزی کامل بر شورش طالبان را غیرممکن میسازد. او در عوض به یک مأموریت ضدتروریستی محدود که القاعده و گروههای مرتبط را هدف قرار میداد، مایل بود.
به احتمال زیاد بایدن می خواست فراتر از این هم برود. ریچارد هالبروک، فرستاده آمریکا در دفتر خاطرات خود گفت که بایدن میخواهد به طور کامل از افغانستان خارج شویم. هالبروک نقل می کند در یکی از مناقشههای بسیار بحثبرانگیز، بایدن فریاد زد: «من پسرم را به آنجا نمیفرستم تا جان خود را برای حقوق زنان به خطر بیاندازد!». او توضیح داد که «آن ارزشهای لیبرالی که با تهدید و زور اسلحه پیاده شود، هرگز کار نخواهد کرد، این دلیل آن نیست [که نیروهای ایالاتمتحده] آنجا هستند».
به نظر می رسد بایدن در دولت اوباما در مورد دیگر مباحث سیاستخارجی نیز احتیاط کرده است. وی با ابراز نگرانی از حمله سال ۲۰۱۱ نیروی دریایی نیروی که در نهایت باعث کشته شدن اسامه بن لادن شد، پیشنهاد کرد که ایالاتمتحده اطلاعات و اطمینان بیشتری را قبل از برداشتن اقدامی که می تواند روابط با پاکستان را به خطر بیندازد، جمعآوری کند.
بایدن همچنین در همان سال مخالف بمباران لیبی بوده است. در آن زمان او علناً از متحدان آمریکا در ناتو خواست که ماموریت را خود به جای آمریکا بر عهده بگیرند. بایدن با تأکید بر اینکه لیبی برای "منافع استراتژیک ما" در اولویت حاشیهای است، گفت: «همه این کارها را ما نمیتوانیم [و نمیخواهیم] انجام دهیم».
اصل کلیدی بایدن در سیاست خارجی
به نظر منتقدان بایدن، تغییر او در سیاستخارجی بدون شک فرصتطلبانه به نظر میرسد. در همین حال، حامیان او میتوانند آمادگی وی را برای یادگیری و عبرت از تجربه افغانستان اعلام کنند. اما مسیر بایدن از جنگ سرد و علاقهمندی به رویکرد لیبرال و تمایل به بسط هژمونی، تا شک و تردید درباره ملتسازی، شامل خط مشی عمیقی است: «او همواره امنیت ایالاتمتحده را اصلی ترین مبنای سیاست خارجی میداند و مایل بوده است تا نحوه پیشبرد منافع آمریکا را با توجه به شرایط جدید و واقعیتهای سخت بازآرایی کند».
و این واقعگرایی عملگرایانه ممکن است در حال حاضر که وی به عنوان رهبر آمریکا در کاخ سفید اقامت دارد، تغییرات گستردهتری را در سیاست خارجی آمریکا ایجاد کند.
افغانستان، مقدمه تغییرات بزرگتر
افغانستان نمایانگر بارزترین نمونه از رئالیسم عملگرایانه بایدن است. وی با توجه به ترجیح شدید عموم مردم آمریکا و مقاومت در برابر فشارهای پنتاگون و بسیاری از نخبگان سیاست خارجی برای تمدید پروژه دولت سازی ایالاتمتحده، به سرعت جنگ را پایان داد.
بایدن در توجیه تصمیم خود تاکید کرد که نیروهای آمریکایی باید فقط برای دفاع از ایالاتمتحده به جنگ اعزام شوند. همانطور که بایدن در جریان مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری خود به مصاحبه کننده گفت: «مسئولیت من این است که از منافع ملی آمریکا محافظت کنم و زنان و مردانمان را در معرض آسیب قرار ندهم به این خیال که با استفاده از قوه قهریه همه مشکلات جهان را حل کنند».
افغانستان ممکن است فقط یک آغاز باشد. بایدن به وزارت دفاع دستور داده است که "بازبینی وضعیت جهانی استقرارهای [نظامی] پیشین ایالاتمتحده" را در دستور کار قرار دهد. اگر این بازبینی بر اساس بینش ژنرال مارک میلی، رئیس ستاد مشترک ارتش باشد، مبنی بر اینکه بسیاری از استقرارهای موجود "در طول جنگ سرد" توسعه یافتهاند، این دستورالعمل میتواند تجدید ساختار قابل توجهی در ردپای ارتش ایالاتمتحده را رقم بزند.
دولت در حال حاضر قصد خود را برای "اندازه مناسب" حضور نظامی ایالاتمتحده در خاورمیانه اعلام کرده است و اخیراً این روند را با خروج سیستمهای ضد موشکی از عراق، اردن، کویت و عربستان آغاز کرده است. بایدن همچنین ممکن است اولین رئیس جمهور در سه دهه اخیر شود که از بزرگ شدن ناتو اجتناب میکند: او در مورد تمدید وضعیت ناتو در قبال اوکراین صحبتهای ملایم معناداری انجام داده است، اگرچه او همچنان به ارسال کمکهای نظامی به این کشور ادامه میدهد.
به طور حتم، بایدن اغلب وجوه روابط ایالاتمتحده با چین و روسیه را از نظر ایدئولوژیکی تنظیم کرده است. وی وعده داده است که با نشان دادن تداوم نشاط نهادهای دموکراتیک آمریکا این ایده را که "خودکامگی موج غالب در آینده است" رد کند.
با این حال سیاستهای واقعی بایدن در قبال این دو قدرت، تضاد عملی با ایده را نشان می دهد. بایدن به جای ادغام کشورها در یک چشمانداز تهدیدآمیز اقتدارگرا، رقابت با چین رو به رشد را بسیار بالاتر از روسیه ضعیف در ارجحیت قرار داده است.
وی قصد داشته است که با این دو کشور "رابطهای پایدار و قابل پیش بینی" برقرار کند، رویکردی که به دنبال محدود کردن تنش های دو جانبه است و به طور بالقوه ایالاتمتحده را قادر میسازد تا بر [رویکرد] ضدتعادل با چین تمرکز کند (مقابله با رسیدن چین به وضعیت تعادل قدرت با آمریکا).
اگر بایدن این چشم انداز را ادامه دهد، تغییر خوبی در چند دهه سیاست خارجی بیرویه ایالاتمتحده ایجاد خواهد کرد.