فراتر از خانواده، تجربه کردن ملت
آیا شما این گونه مشارکتها در تلاش جمعی برای پیش بردن یک مطالبه را مؤثر میدانید؟ بگذارید یک نگاه جامعهشناختی مهم به کارزارها را مختصر توضیح بدهم.
ادوارد بَنفیلد در کتاب مبانی اخلاقی یک جامعه عقبمانده برای توصیف یک جماعت روستایی جنوب ایتالیا از مفهوم «خانوادهگرایی غیراخلاقی» استفاده میکند. بَنفیلد فهمید که مردم این منطقه علائقشان فقط محدود به خانوادهشان است و بیرون از دایره تنگ خانواده، افراد به هم اعتماد نمیکنند و حسی از مسئولیت نسبت به گروههای بزرگتر ندارند، خواه محله، کلیسا، روستا یا ملت باشد. (فوکویاما، کتاب اعتماد، ص. ۸٠)
آلکسی دو توکویل متفکر فرانسوی قرن نوزدهم در کتاب رژیم قدیم و انقلاب فرانسه مینویسد «زمانی که انقلاب آغاز شد در اغلب مناطق فرانسه یافتن حتی دَه مرد که عادت به عمل هماهنگ و دفاع از منافعشان بدون یاری جستن از قدرت متمرکز داشته باشند، ناممکن بود.» (همان)
جامعهای که نخواهد عقبمانده باشد بین خانواده (عرصه روابط و علائق محدود گرم و عاطفی) و حکومت (حیطه روابط سرد و مبتنی بر قدرت متمرکز و اغلب منفعتطلبانه) به عرصه واسط و میانی نیاز دارد. جایی که شهروندان در کنار هم:
مسائلشان را طرح میکنند.
درباره منافعشان با یکدیگر گفتوگو میکنند.
به اختلافات و تفاوتهایشان با دیگران میپردازند.
احساس عاطفی با هم بودن و فراتر رفتن از خانواده را تجربه میکنند.
احساس ملت بودن و نیروی جمعی برای حل کردن مسائلشان و ایستادن در برابر اقدامات مخالف منافعشان را به دست میآورند.
اگر از این منظر به «فراتر رفتن از خانواده و احساس ملت بودن» به عنوان یکی از پیششرطهای توسعه و گریز از عقبماندگی نگاه کنیم، آنگاه مشارکت در کارزارها برای مخالفت با آنچه نمیپسندیم و احساس میکنیم به زیان منافع مردم و ملت است، و حتی تلاش برای تعریف کارزارها و مطالبهگری مدنی، راهی برای گریز از عقبماندگی است.
مشارکت در کارزارها، تمرین کار جمعی کردن است، بیرون آمدن از تنهایی و احساس خفگی بدون اکسیژن حیات اجتماعی، و زیستن در فضایی است که احساس میکنیم دیگران را در کنار خودمان داریم.
مشارکت در هر امر اجتماعی، چیزی از جنس کارزارها که به ما حس «ما بودن» بدهد، یا تشکیل انجمن و سازمان جمعی، به خودی خود امری مثبت، سازنده و از شروط ملت شدن؛ و قدرت یافتن برای خلق اعتماد و کار جمعی کردن برای توسعه است.
منبع: کانال تلگرامی نویسنده