مدیران سنتی میترسند اسرارشان فاش شود
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از شرق، «عباس عبدی» فعال سیاسی درباره انتصابهای فامیلی گفت: یکی از مواردی که در عزل و نصبهای اداری و نهادهای عمومی در ایران به وفور شنیده و دیده میشود، منصوب نمودن نزدیکان و فامیل، قوم و خویش یا همولایتی و همایل و طایفه به عنوان مدیران زیر دست از سوی مدیران بالا است.
این پژوهشگر اجتماعی گفت: این مسأله در دولت اخیر نیز مشهود است، حتی برخی از وزرا مهمترین پست نظارتی و کنترلی را که حراست باشد به نحوی میان نزدیکان و اقوام خود تقسیم کردهاند. این پست خیلی حساس است، گر چه نام فرد مسئول حراست چندان شنیده نمیشود، ولی به لحاظ تفوق واحد حراست در ساختارهای اداری امنیتی و ایدئولوژیکی، از نقش و اقتدار روزافزونی برخوردار است و اهمیت آن برای مدیر عالی یا وزیر بیش از سایر معاونان است.
وی اظهار کرد: یکی دیگر از نمونههای این نوع مدیریت در بخش عمومی غیر دولتی، دانشگاه امام صادق است که بیشتر منصوبین به نحوی رابطه سببی یا نسبی با مرحوم مهدوی کنی داشتهاند و دارند، بطوری که گویی دانشگاه واحدی خانوادگی محسوب میشود.
پیشتر نیز یادداشتی در باره منصوبین قوم و خویش و علت آن نوشته بودم، بویژه روسای جمهور سعی میکردند روسای دفاتر خود را از اقوام نزدیک مثل برادر یا پسر انتخاب کنند، زیرا اعتماد میان آنان بیشتر است.
در حقیقت روابط میان افراد یا طبیعی و نسبی است یا مدنی و انتخابی و سببی. روابط طبیعی و نسبی مثل پدر و فرزندی و برادری، سپس قوم و خویشهای درجه اول و دوم، سپس ایل و تبار و طایفه و همشهری بودن و... در حالی که روابط مدنی و انتخابی یا سببی مثل عضویت در احزاب و انجمنهای صنفی و مدنی از خلال اهداف مدنی و انتخابی است.
در یک جامعه مدرن روابط طبیعی و سببی نقش اصیلی را در جایگاه فرد در جامعه ایفا نمیکند، بلکه وضعیت اکتسابی و مدنی فرد است که اهمیت دارد. البته در همه جا حدی از روابط انتسابی اهمیت دارد ولی مهم اندازه و عمق آن است. در جامعهای چون ایران سهم این روابط در کسب جایگاههای شغلی و مدیریتی بالاست. چرا؟
علت اصلی را باید در ضعف نهادهای مدنی جستجو کرد. سپس به ضعف نظارت رسانهای و فقدان حاکمیت قانون و نیز نبودن شفافیت اشاره کرد. افراد بیش از آنکه با دیگران در امور فکری و مدنی اتحاد یا افتراق داشته و یا آشنا باشند، برحسب تعلقات خانوادگی و فامیلی و قومی و قبیلهای اتحاد دارند. اعتماد اجتماعی آنان براساس این روابط شکل میگیرد و روابط مدنی و قراردادی منشاء اعتماد نیست.
این مشخصه جامعه عقبمانده و توسعهنیافته است. بویژه در اموری چون حراست، بیش از پیش نیازمند اعتماد فامیلی و خانوادگی هستند. مدیران توسعهنیافته و سنتی میترسند که مبادا از سوی غیر اقوام و غیر فامیل مورد خیانت واقع شوند و اسرار آنان افشا شود. رابطه مدیر با زیردست، براساس ضوابط قانونی و ملاکهای اداری نیست، بلکه براساس پیوندهای خانوادگی و قومی است. پیوندهایی که ظاهراً نباید در هیچ شرایطی شکسته یا مخدوش شود.
مشکل این مدیران از آنجا آغاز میشود که این نوع رابطه مدیریتی به شدت فسادزا است و به سرعت دچار مشکل میشود، زیرا مدیر منصوب مجبور است برخلاف ضوابط، منویات مقام مافوق خود را لحاظ کند و یا خود را در جایگاه امن میبیند، و اقدام به فساد میکند، در نتیجه طولی نمیکشد که فسادش آشکار میشود و خود و مدیر بالادست را با هم به گرداب میبرد.
به نظرم لازم است که دولت جدید کارگروهی را تعیین کند تا رابطه خانوادگی و قومی و قبیلهای مسئولین را با انتصابشدگان در هر سازمان بررسی کند. ممکن نیست که این افراد شایستهترین افراد برای تصدی مدیریتها باشند، بلکه هدف از نصب آنان امور دیگری است که بر کسی پوشیده نیست.