جنگ چین و آمریکا محتمل است؟/تنش در دل اوراسیا
به گزارش اقتصادنیوز، بلومبرگ با انتشار یادداشتی به سیاست های جو بایدن برای مهار رقبای این کشور، بالاخص بازیگرانی چون روسیه و چین پرداخته و این سوال را مطرح کرده است که دولت بایدن قادر است با رقبای خود مقابله نماید؟
این خبرگزاری در یادداشتی در پاسخ پرسش مذکور نوشته سناریویی را تصور کنید که در آن دو یا سه سال دیگر، جهان به واسطه جنگ در اروپا تا اقیانوس آرام درگیر تنش شود. این ایده آنقدرها هم که تصور میکنید، دور از ذهن و پوچ نیست. حمله پوتین به اوکراین، نبرد بی سابقه ای را در اروپا شعله ور کرده و زمینه ساز جنگ نیابتی میان قدرت های بزرگ شده است.
علاوه بر این در شرق آسیا نیز همانگونه که تنش های ناشی از سفر نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان در ماه اوت، نشان داد، احتمال وقوع جنگ نه تنها دور از ذهن نیست بلکه محتمل تر از همیشه است.در خاورمیانه هم آنگونه که بلومبرگ مدعی است، ایالات متحده، در حالی که شرکایش دچار بدبینی بیسابقهای به این کشور شدهاند، ممکن است مناقشات و درگیریهای غیرقابل کنترلی رخ دهد.
تنش در دل اوراسیا
به نوشته هال برند، حال همه این بحران ها را کنار هم قرار دهید آنچه از دلش بیرون می آید وقوع تنش و آتش در اوراسیا است. البته همه سناریوهای تعریف شده در این کابوس محقق نمی شوند. این امکان وجود دارد که هیچ یک از این موقعیت ها آمریکا را درگیر جنگ نکند. با این همه بازی فکر نشان می دهد که خطر وقوع جنگ تا چه اندازه فراگیر شده است. این وضعیت همچنین یادآوری می کند که بحران های امروز عمیق تر از آن چیزی هستند که به نظر می رسد، بحران هایی که به نوعی به یکدیگر مرتبط اند.
مخالفان آمریکا ممکن است به شکل رسمی متحد نباشند اما همه آنها در یک منطقه حساس- قلب سرزمین اوراسیا- و در مسیرهای حساس هم سو هستند. از همین رو ایالات متحده تحت فشار، نمی تواند به یک مشکل بدون لحاظ کردن تاثیرش بر توانایی خود در برخورد با دیگران واکنش نشان دهد. مطالبات از دولت آمریکا زیاد است با این همه واشنگتن با مجموعه ای از چالش ها روبرو است که قادر نیست به راحتی از کنارشان عبور کند و مطمئنا نمی تواند یکباره به رویکردی تهاجمی متوسل گردد.از برخی جهات، چالشی که امروز آمریکا با ان روبرو است شبیه به دوره قبل از جنگ جهانی دوم است.
نبردی که یادآور گذشته است!
این حقیقت را هم لحاظ کنید که هیچکدام از رقبای آمریکا فعلا مرتکب اقدامی مغایر با اصول قدرت های محور نشده اند- اگرچه سرکوب اویغورها توسط چین و حمله پوتین به اوکراین-پژواک هایی از گذشته را نشان می دهد. حمله پوتین به اوکراین را می توان به رویکرد موسولینی تشبیه کرد یا سیاست های آدولف هیتلر. از طرفی دیگر الگوهای اساسی ژئوپلتیک به شکل دردناکی اشنا به نظر می رسند.در زمان جنگ جهانی دوم نیز به سان امروز، نظام بین الملل از جهات مختلف ضربه خورد. در آن بازه زمانی، ژاپن به دنبال تسلط بر خاور دور بود، آلمان هیتلری از برتری در اروپا و فراتر از این جغرافیا می گفت و ایتالیای موسولینی در تلاش برای تعریف یک امپراتوری در مدیترانه و آفریقا بود. همزمان اتحاد جماهیر شوروی هم بعد از همکاری با هیتلر در نابود کردن شرق اروپا، در نهایت رویاروی این دیکتاتور قرار گرفت. ان زمان صمیمت کمی در میان دولت های تجدید نظر طلب وجود داشت.
ایدئولوژی های نژادپرستانه متفاوتی که انگیزه آلمان نازی و امپراتوری ژاپن را برانگیخت، اساسا ناسازگار بودند.
هر چند برلین، رم و توکیو پیمان سه جانبه شان را در سال 1940 امضا کردند اما بی اعتمادی همه جانبه میانشان تضمین می کرد که آنچه امضا شده چیزی بیش از یک توافق سست برای از میان برداشتن نظم موجود و ساختن و احیای امپراتوری های جداگانه بر روی آواره ها نیست.
در آن تاریخ نیز به سان امروز، یک قدرت بزرگ دموکراتیک که در همه جا با چالش روبرو بود، تلاش کرد تا در جایی قاطعانه عمل کند. اواخر دهه 1930 بریتانیا در ترسیم موضع سخت خود علیه آلمان در حالی که با تهدیدهای همزمان ایتالیا و ژاپن روبرو بود، تردید داشت. در میانه تشدید بحران ها در اروپا و اسیا، ایالات متحده نیز با مشکلات مشابهی دست به گریبان بود. فرانکلین روزولت،رئیس جمهوری آمریکا در سال 1941 گفته بود من به اندازه کافی نیروی دریایی برای دور زدن ندارم. حتی بسیج نیروها در زمان جنگ هم این مشکل را حل نکرد.
جنگ نیابتی در میدان اوکراین
آنچه امروز می توان گفت آن است که برای مقابله با تمامی چالش هایی که امنیت جهانی با آن روبرو شده، نیازی به اتحاد کاملا یکپارچه دشمنان و رقبا نیست. در دهه 1930، رهبران غربی در تلاش بودند تا پیش بینی کنند که بحران های منطقه ای یا چه سرعتی می توانند به فروپاشی های جهانی منجر شوند. به شکلی مشابه، اکثر سیاستگذاران پس از جنگ سرد نیز تصور نمی کردند که زمان تک قطبی شدن آمریکا بدین شکل پایان یابد.
امروز اروپای شرقی به واسطه حمله پوتین به اوکراین با هدف مبارزه برای بازگردان برتری روسیه از آسیای مرکزی تا دریای بالتیک، درگیر تنش است. طبیعتا در چنین شرایطی حمله رعدآسا و در عین حال موفقیت آمیز مسکو ممکن است به روسیه فرصت دهد تا در موقعیتی برتر در شرق اروپا قرار بگیرد . بدینگونه روسیه می تواند سازمان پیمان آتلانتیک شمالی را به انجام گزاره هایی ناچار کند. اشتباه های روسیه و مقاومت اوکراین فعلا مانع از تحقق این سناریو شده اما حتی روسیه ضعیف نیز توانایی زیادی برای ایجاد مشکل خواهد داشت بالاخص حالا که درگیری در اوکراین ادامه دارد. اوکراین و روسیه هر دو اهداف بلندپروازانه دارند. کی یف به دنبال ازاد سازی تمامی سرزمین هایی است که در اختیار مسکو است، از جمله شبه جزیره کریمه. در مقابل روسیه خواهان آن است که اوکراین را به کشوری فقیر و دست نشانده تبدیل کند.
این جنگ همچنین رقابت های وحشیانه ای میان قدرت های بزرگ کلید زده است. واشنگتن و متحدانش پول، سلاح واطلاعات در اختیار نظامیان اوکراین قرار می دهند تا ارتش پوتین را در موضع ضعف بگذارند. آنها همچنین هم صدا با اعمال تحریم ها علیه روسیه، می خواهند کرملین را از نفس بیاندازند. در مقابل روسیه نیز به اهرم انرژی متوسل شده و تلاش دارد تا هزینه این تحریم ها و فشارها را برای اروپا دردناک تر کند به امید آن که خسارت ها را کاهش داده و در میدان نبرد محاسبات را به نفع خود تغییر دهد.
دهه سرنوشت ساز پکن و واشنگتن
امروز شمارش معکوس برای آغاز درگیری در تنگه تایوان آغاز شده است. پکن از سفر پلوسی به تایوان به عنوان بهانه ای برای توجیه مانورهای نظامی تهاجمی اش بهره برداری می کند. طبیعتا پکن ترجیح می دهد بدون توسل به قدرت سخت و نظامی گری، اهدافش در تنگه تایوان را محقق کرده و زمینه را برای خروج ایالات متحده از غرب اقیانوس آرام هموار کند. با این همه این احتمال بالا است که آشفتگی های پوتین در میدان نبرد اوکراین،«شی» را در استفاده از روز برای نیل به اهدافش محتاط تر کرده باشد.
با این حال، چین بعد از سه دهه تلاش جهت تقویت ساختار نظامی اش، برای تسلیم کردن تایوان در موقعیت بهتری قرار دارد. از همین رو این احتمال بالا است که «شی» ناچار شود برای رسیدن به اهدافش به زور متوسل گردد بالاخص زمانی که احتمال تسلیم مسالمت آمیز تایپه در برابر چین نئوتوتالیتر هر سال کاهش پیدا می کند. این رخداد همزمانی دارد با هدف واشنگتن مبنی برپایان دادن به تسلط پکن بر منطقه شرق آسیا. بی دلیل نیست که جیک سالیوان اخیرا گفته که ایالات متحده در رقابت با پکن در دهه ای سرنوشت ساز قرار دارد.
هراس از برهم خوردن موازنه شکننده
امروز در واشنگتن در باب خطر تجاوز نظامی چین به تایوان بحث ها اوج گرفته است. با این همه نگران ترین ناظران نیز وقوع جنگ در آینده نزدیک را بعید می دانند. اما عزم چین برای برهم زدن موازنه قدرت در اسیای شرقی و عزم رقبا برای حراست از ساختار حاکم به تنش ها دامن خواهد زد. در چنین چارچوبی می توان گفت که جنگ میان ایالات متحده و رقبایش در هیچکدام از سکانس ها، اعم از میدان نبرد اوکراین یا تنگه تایوان، اجتناب ناپذیر نیست. در تمامی این سناریوها یک گزینه احتمالی وجود دارد.سیستم های منطقه ای سالم، زیربنای سیستم های جهانی سالم هستند.
هنگامی که چندین منطقه به طور همزمان درگیر تنش می شوند، پتانسیل برای بر هم خوردن نظم جهانی افزایش می یابد. اروپا و آسیای شرقی در مجموع هسته استراتژیک این تاتر بزرگ تر- اوراسیا- را تشکیل می دهند که نقطه کانونی سیاست جهانی در دوران مدرن بوده است. رویزیونیست ها نیز با ایجاد آشوب در مناطق خود، چندین ستون نظام حاکم را به یکباره به لرزه در آوردند. آنها صرفا به دنبال تحقق برنامه های خود هستند و در این میان فرصت هایی را برای بهره برداری دیگران از فرصت ها ایجاد خواهند کرد.
رقابت در خفا
تنش های شدید چین و روسیه، واشنگتن را وادار می کند تا با رقیب دیگر محتاطانه برخورد کند. بی دلیل نیست که امروز بایدن برای تحریک«شی» از رویکرد محتاطانه ای پیروی می کند چرا که درگیر آتش تنش در اوکراین است.پوتین هم به نوبه خود قماری که با آمریکا کرد را باخت. او امیدوار بود که تمرکز آمریکا بر فعل و انفعال های پکن موجب شود تا واشنگتن در ارتباط با نبرد در اوکراین واکنشی ضعیف نشان دهد.
مطمئنا رقبای آمریکا دوستانی دوگانه هستند.«شی» پوتین را از باتلاق اوکراین نجات نداده، از همین رو ناظران می گویند اگر چین و روسیه می توانستند آمریکا را از اوراسیا بیرون برانند، پتانسیل رویارویی با یکدیگر را داشتند. ممکن است آمریکایی ها روابط چین و روسیه را در قالب اتحاد تبیین نکنند، اما این مقوله بیش از همه به این دلیل است که ضمانت های دفاع متقابل صریح که مشخصه ائتلاف های آمریکا از زمان جنگ جهانی دوم بوده است، وجود ندارد.
با این حال این روابط دارای بسیاری از ویژگی های یک اتحاد و تعریف یک پیمان عدم تجاوز ضمنی است که به واسطه اش به پکن و مسکو این فرصت داده می شود تا به جای نگرانی در باب فعل و انفعال های یکدیگر، بر کنش های آمریکایی متمرکر شوند.
ناتوانی برای حضور در دو میدان
دلیل اصلی که به واسطه اش می توان گفت که خطر جنگ در هر دو سوی اوراسیا در حال افزایش است این است که دو دشمن بزرگ آمریکا امروز پشت به پشت هم رویاروی ایالات متحده قرار گرفته اند.دولت ایالات متحده غالبا برای مدیریت بیش از یک بحران در زمان تلاش می کند. علاوه بر این، این بازیگر در حال حاضر توانایی کم تری برای مقابله با چالش های نظامی متعدد نسبت به هر زمان دیگر بعد از جنگ سرد را دارد.طبیعتا پتانسیل های نظامی آمریکا نشان دهنده درک دیرهنگام این واقعیت است که جنگ بزرگ با رقیب قدرتمند-بالاخص چین- بیشترین مالیات را بر ارتش ایالات متحده تحمیل خواهد کرد. با این همه این بدین معنا است که پنتاگون برای رویارویی با خشونت های متوالی فاقد امکانات لازم است.
برمبنای استراتژی های تعریف شده در کتب آموزشی، کشوری با تعهدات بیشتر از ظرفیت، باید تعهدات اولی را کاهش داده یا دومی را افزایش دهد. این توصیه بلندمدتی خوبی است اما اجرایش در شرایط کنونی چندان مفید نخواهد بود.
طبیعتا تنش زدایی با روسیه در میدان اوکراین به پوتین فرصت مانور بیشتری را می دهد و حامل این پیام خواهد بود که در جریان حمله ای نامتعارف، اگر کشور حمله کننده به سلاح هسته ای متوسل شود و تهدید کند می تواند میدان را از آن خود نماید.پس آنچه باقی می ماند استراتژی توالی است- استراتژی که به دنبال مدیریت چندین بحران بدون عقب نشینی چشم گیر است.
استراتژی توالی از این واقعیت بهره می برد که واشنگتن ممکن است در یک منطقه زمان بیشتری را نسبت به منطقه ای دیگر صرف کند.توالی سازی برای استفاده حداکثری از شکاف ها طراحی شده آن هم با حل سریع مسائل خاص و در عین حال به تاخیر انداختن رویارویی در سرزمین های دیگر.
جنگ جهانی سوم در گرو محاسبات آمریکا
نحوه پایان دادن به جنگ اوکراین مشخص نیست، پوتین هیچ انگیزه ای برای مذاکره در باب شرایطی که اوکراین بر آن تاکید دارد، نشان نداده است. همزمان تهدیدهای هسته ای پوتین به واسطه شکست های پی در پی اش در میدان، هراس از گسترش گسترده نبرد را افزایش داده است؛ در چنین شرایطی جنگ در اوکراین می تواند به یکی از درگیری های متناقض تبدیل شود؛ به سان جنگ کره؛ نبردی که نزدیک شدن به پیروزی می توانست به فاجعه ای ختم شود.
با این همه هنوز راهبرد « تشدید تنش برای کاهش تنش» در اوکراین وجود دارد با این فرض که پنتاگون به درستی محاسبه کرده باشد که چین حداقل برای دو یا سه سال به تایوان حمله نخواهد کرد. بنابراین در شرق آسیا، سیاست درست را می توان « فوریت آرام» قلمداد کرد که به معنای به تعویق انداختن رویارویی و در عین حال تقویت توان دفاعی ایالات متحده است.
بنابراین استراتژی توالی شامل بازی برای زمان، با به تعویق انداختن انتخاب میان رویارویی و تسلیم.آمریکا ممکن است به سادگی قادر به کنترل زمان و مکان وقوع بحران در یک سیستم به تدریج کم ثبات نباشد.اما رقبای آمریکا ناچار نیستند از خط آمریکایی پیروی کنند. چین قادر است قمار کند که بهتر است قبل از پایان نبرد اوکراین به تایوان حمله نماید.روسیه که به شدت هدف قرار گرفته، در چنین شرایطی می تواند امیدوار باشد که به واسطه آغاز درگیری نظامی در شرق آسیا، قدرت مانور بیشتری پیدا کند. با این همه این فرض نیز محتمل تر است که ایالات متحده تا چند سال اینده هم جنگ مستقیم با رقبا را تجربه نکند.