بند نافی که جدا نشده است

رمزگشایی از دومینوی کودتاها در قاره سیاه؛ رد پای آمریکا و فرانسه در شبکه قاچاق مواد مخدر و انسان

کدخبر: ۶۹۷۰۸۹
اقتصادنیوز: گروهی از ناظران با اشاره به آشفتگی‌های سیاسی حاکم بر قاره سیاه، درگیری‌های کنونی را دستاورد استعمار غرب، بالاخص فرانسه و آمریکا می‌دانند؛ کشورهایی که تلاش دارند با پرداخت حداقل‌ها، زمینه را برای بهره‌برداری از منابع معدنی غنی قاره سیاه هموار کرده و همزمان با حمایت‌های مالی از گروه‌های تروریستی، به تنش‌ها در این سرزمین‌ها دامن بزنند.
رمزگشایی از دومینوی کودتاها در قاره سیاه؛ رد پای آمریکا و فرانسه در شبکه قاچاق مواد مخدر و انسان

به گزارش اقتصادنیوز، The Cardle  با انتشار یادداشتی نوشت: با پیوستن دو کشور جدید آفریقایی به فهرست ژوهانسبورگ که منادی گسترش بریکس بود، این واقعیت عریان شد که ادغام اوراسیا به طور جدایی ناپذیری با ادغام آفریقا-اوراسیا مرتبط است.

بلاروس اکنون پیشنهاد برگزاری نشست مشترک بین بریکس 11، سازمان همکاری شانگهای (SCO) و اتحادیه اقتصادی اوراسیا (EAEU) را مطرح کرده است. چشم‌انداز ترسیمی الکساندر لوکاشنکو برای همگرایی این سازمان‌های چندجانبه ممکن است در زمان مناسب به شکل گیری اجلاس مادر چند قطبی منجر شود.

اما ادغام آفریقا-اوراسیا پیشنهاد پیچیده‌تری است. آفریقا هنوز در مسیر شکستن قید و بندهای استعمار نو از پسرعموهای اوراسیایی خود عقب است. این قاره امروز در مبارزه با نهادهای مالی و سیاسی عمیقاً ریشه‌دار استعمار، با چالش‌های وحشتناکی روبرو است، به‌ویژه وقتی صحبت از شکست هژمونی پولی فرانسه در قالب فرانک می‌شود.

با این حال، دومینو یکی پس از دیگری در حال سقوط است؛ چاد، گینه، مالی، بورکینافاسو، نیجر و اکنون گابن. این روند قبلاً رئیس جمهور بورکینافاسو، کاپیتان ابراهیم ترائوره ​​را به یک قهرمان جدید دنیای چندقطبی تبدیل کرده است؛ زیرا یک غرب جمعی گیج و سردرگم نمی‌تواند 8 کودتا در غرب و مرکز آفریقا در مدت زمان کمتر از 3 سال را درک کند.

جای پای شکننده و در عین حال پرهزینه غرب در آفریقا

این وبگاه در ادامه یادداشت خود آورد: افسران نظامی در گابن تصمیم گرفتند قدرت را در دست بگیرند، پس از آن که علی بونگو، رئیس‌جمهور حامی فرانسه، در انتخاباتی مبهم و «بدون اعتبار» پیروز شد، نظامیان طغیان کردند، همزمان مرزهای کامرون، گینه استوایی و جمهوری کنگو بسته و تمام قراردادهای امنیتی با فرانسه لغو شد. هیچ کس نمی‌داند برای پایگاه نظامی این کشور چه اتفاقی خواهد افتاد.

بونگو و پدرش که پیش از او قدرت را در اختیار داشت، از سال 1967 بر گابن حکومت کردند. او در یک مدرسه خصوصی فرانسوی تحصیل کرد و از دانشگاه سوربن فارغ التحصیل شد. گابن یک کشور کوچک 2.4 میلیون نفری با ارتش کوچک 5 هزار نفری است که می‌تواند در پنت هاوس دونالد ترامپ جای بگیرد. بیش از 30 درصد از جمعیت با کمتر از 1 دلار در روز زندگی می‌کنند و در بیش از 60 درصد مناطق دسترسی به مراقبت‌های بهداشتی و آب آشامیدنی صفر است.

ارتش حکومت 14 ساله بونگو را عامل "تخریب انسجام اجتماعی" توصیف کرده است؛ گزاره‌ای که نظامی‌های کشور را در "هرج و مرج" فرو برد. شرکت معدنی فرانسوی Eramet پس از کودتا، فعالیت خود را به حالت تعلیق درآورد. با این حال، گابن هنوز ثروت معدنی فراوانی دارد، از طلا، الماس، منگنز گرفته تا اورانیوم، نیوبیم، سنگ آهن. از همین رو، کل اقتصاد این کشور حول منابع معدنی تعریف شده است.

موضوع نیجر حتی پیچیده‌تر است. فرانسه از اورانیوم و بنزین با خلوص بالا و همچنین انواع دیگر ثروت معدنی این کشور بهره‌برداری می‌کند. همزمان آمریکایی‌های مستقر در این کشور با داشتن سه پایگاه و حداکثر 4 هزار پرسنل نظامی این کشور آفریقایی را اداره می‌کنند. گره راهبردی کلیدی در «امپراتوری پایگاه‌ها» تأسیسات پهپادی در آگادز است که به عنوان پایگاه هوایی نیجر 201 شناخته می‌شود و دومین پایگاه بزرگ آفریقا پس از جیبوتی است.

با این حال، وقتی صحبت از حماسه بر سر خط لوله گاز ترانس صحرا به میان می‌آید، منافع فرانسه و آمریکا رویاروی هم قرار می‌گیرد. پس از آنکه واشنگتن با بمباران نورد استریم بند ناف بین روسیه و اروپا را شکست، اتحادیه اروپا و به ویژه آلمان به شدت به منابعی جایگزین نیاز پیدا کردند. عرضه گاز الجزایر به سختی می‌تواند جنوب اروپا را پوشش دهد و گاز آمریکا به طرز وحشتناکی گران است. راه‌حل ایده‌آل برای اروپایی‌ها عبور گاز نیجریه از صحرا و سپس اعماق دریای مدیترانه است.

download

وقتی روسیه به رقیبی جدی تبدیل می‌شود

نیجریه با 5.7 تریلیون متر مکعب، حتی بیشتر از الجزایر و احتمالا ونزوئلا گاز دارد. اما مشکل نیجریه این است که چگونه گاز خود را به مشتریان دور پمپاژ کند؛ بنابراین نیجر به یک کشور ترانزیت ضروری تبدیل می‌شود. وقتی صحبت از نقش نیجر به میان می‌آید، انرژی در واقع یک بازی بسیار بزرگتر از اورانیومی است که اغلب بر آن مانور داده می‌شود؛ ماده ای که در واقع برای فرانسه یا اتحادیه اروپا آنقدر استراتژیک نیست، زیرا نیجر پس از قزاقستان و کانادا پنجمین تامین‌کننده بزرگ جهان است.

با این حال، کابوس نهایی فرانسه از دست دادن معاملات آبدار اورانیوم به اضافه یک ریکس مالی است؛ روسیه برای ورود به نیجر و پایان دادن به حضور نظامیان این کشور خیز برداشته است .افزودن گابن فقط باعث می‌شود همه چیز پیچیده‌تر شود. نفوذ روسیه می‌تواند زمینه را برای تقویت خطوط تدارکاتی شورشیان در کامرون و نیجریه و دسترسی ممتاز به جمهوری آفریقای مرکزی، جایی که حضور روسیه در حال حاضر قوی است، را هموار کند.

جای تعجب نیست که پل بیای فرانسوی‌دوست، که به مدت 41 سال در کامرون در قدرت بود، پس از کودتای گابن، پاکسازی نیروهای مسلح را در اولویت قرار داد. کامرون ممکن است دومینوی بعدی باشد که سقوط می‌کند.

در این میان، آمریکایی‌ها درگیر بازی خود هستند و تاکنون هیچ مدرکی مبنی بر اینکه ارتش نیجر خواهان تعطیلی پایگاه آگادز باشد وجود ندارد. پنتاگون سرمایه‌گذاری زیادی در پایگاه‌های خود برای جاسوسی از بخش زیادی از ساحل و مهم‌تر از همه لیبی انجام داده است.

با این حال، در مورد تنها چیزی که پاریس و واشنگتن بر سر آن توافق دارند حمایت از ECOWAS (جامعه اقتصادی کشورهای غرب آفریقا) و سخت‌ترین تحریم‌هایی است که احتمال دارد علیه یکی از فقیرترین کشورهای جهان -که تنها 21 درصد از جمعیت را دارد- اعمال شود. پس از آن خطر جنگ وجود دارد. تصور بیهودگی حمله ECOWAS به کشوری را تصور کنید که در حال حاضر در دو جبهه جداگانه با تروریسم می‌جنگد؛ بوکوحرام در جنوب شرقی و داعش در منطقه سه مرزی.

این در حالی است که خود جامعه اقتصادی کشورهای غرب آسیا، یکی از 8 اتحادیه سیاسی و اقتصادی آفریقا، درگیر آشفتگی است. این نهاد دارای 15 کشور عضو -فرانکوفون، انگلیسی و یک لوزوفون- در مرکز و غرب آفریقاست و مملو از اختلافات داخلی است.

فرانسوی‌ها و آمریکایی‌ها ابتدا می‌خواستند این نهاد به نیجر حمله کند. اما این کار به دلیل فشار مردم کارساز نشد. بنابراین، آن‌ها به نوعی از دیپلماسی روی آوردند. با این حال، نیروها در حالت آماده‌باش باقی می‌مانند تا روز موعود فرا رسد.

نقش اتحادیه آفریقا (AU) حتی تیره‌تر است. آن‌ها در ابتدا در مقابل کودتا ایستادند و عضویت نیجر را به حالت تعلیق درآوردند. سپس برگشتند و تهاجم احتمالی مورد حمایت غرب را محکوم کردند. جامعه اقتصادی کشورهای غرب آفریقا بدون حمایت ایالات متحده، فرانسه و ناتو از بین خواهد رفت. این نهاد فعلا به سان موجودی بی‌دندان است؛ به ویژه پس از اینکه روسیه و چین از طریق اجلاس بریکس قدرت نرم خود را در سراسر آفریقا نشان دادند.

AP23243424817862

بند نافی که هنوز جدا نشده

این وبگاه در ادامه نوشته است: پنتاگون عمیقاً در آفریقا ریشه دوانده و به ۵۳ کشور متصل است. هدف اصلی ایالات‌متحده از اوایل دهه ۲۰۰۰ همیشه نظامی‌کردن قارهٔ سیاه و تبدیل آن به علوفهٔ جنگ علیه ترور بود. همان‌طور که دیک چنی در سال ۲۰۰۲ گفت: «آفریقا یک اولویت استراتژیک در مبارزه با تروریسم است.» این مبنای فرماندهی نظامی ایالات‌متحده است که در توافق‌های دوجانبه بر آن تأکید شده است.

از همین‌رو، AFRICOM از سال ۲۰۰۷ مناطق وسیعی از آفریقا را اشغال کرده است. برای هر کسی در سراسر جنوب جهانی، اکثریت جهانی، یا «گلوبال گلوب» تحلیل آشفتگی کنونی آفریقا بدون درک پیچ‌و‌مهره‌های نواستعمار فرانسه سخت است. البته نکتهٔ کلیدی، فرانک CFA است، «فرانک استعماری» که در سال ۱۹۴۵ در آفریقای فرانسه معرفی شد و هنوز هم پس از اینکه CFA - با یک پیچش اصطلاحی خوب - به معنای «جامعهٔ مالی آفریقا» به کار گرفته شد، همچنان پابرجاست.

تمام دنیا به خاطر دارند که پس از بحران مالی جهانی در سال ۲۰۰۸، معمر قذافی، رهبر لیبی، خواستار ایجاد یک ارز پان‌آفریقایی متصل به طلا شد. در آن زمان لیبی حدود ۱۵۰ تن طلا داشت که در خانه نگهداری می‌شد و نه در بانک‌های لندن، پاریس یا نیویورک. برای تعداد زیادی از کشورهای آفریقایی، این طرح پلن «بی» برای دور زدن سیستم مالی غرب بود.

تمام جهان اتفاقات سال ۲۰۱۱ را به یاد دارند. اولین حملهٔ هوایی به لیبی توسط یک جت جنگندهٔ میراژ فرانسوی انجام شد. کمپین بمباران فرانسه حتی قبل از پایان مذاکرات اضطراری در پاریس بین رهبران غربی کلید خورد. مارس ۲۰۱۱، فرانسه اولین کشور در جهان بود که شورای ملی انتقالی شورشی را به‌عنوان دولت قانونی لیبی به رسمیت شناخت.

در سال ۲۰۱۵، ایمیل‌های هک‌شدهٔ هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجهٔ سابق آمریکا، نشان داد که فرانسه در لیبی چه می‌خواهد: «میل به دستیابی به سهم بیشتر در تولید نفت، افزایش نفوذ فرانسه در شمال آفریقا و پایان‌دادن به قدرت قذافی».

قذافی همان کسی بود که قصد داشت یک ارز پان‌آفریقایی ایجاد کند که جایگزین فرانک CFA چاپ‌شده در فرانسه شود. جای تعجب نیست که غرب از روسیه در آفریقا وحشت دارد؛ نه‌فقط به دلیل تغییر نگهبانان در چاد، مالی، بورکینافاسو، نیجر و اکنون گابن. مسکو هرگز به‌دنبال غارت یا بردگی آفریقا نبوده است.

روسیه با آفریقایی‌ها به‌عنوان مردمی مستقل رفتار می‌کند، در جنگ‌های ابدی شرکت ندارد، مسکو همچنین آفریقا را از منابع خود خالی نمی‌کند، درحالی‌که برای آن‌ها هزینه‌ای ناچیز می‌پردازد. در همین‌حال، اطلاعات فرانسه و «سیاست خارجی» سیا به فاسد کردن رهبران آفریقایی تعریف‌شده در هستهٔ قدرت و خنثی‌کردن آن‌هایی که فساد ناپذیر هستند، می‌پردازد.

001e8550-500

دعوا بر سر سکه آفریقا

به ادعای این وبگاه، سیاست پولی چندین کشور مستقل آفریقایی توسط خزانه‌داری فرانسه در پاریس کنترل می‌شود. بانک مرکزی هر کشور آفریقایی ابتدا موظف بود حداقل ۶۵ درصد از ذخایر ارزی سالانهٔ خود را در یک «حساب عملیاتی» که در خزانه‌داری فرانسه نگهداری می‌شود، به‌اضافهٔ ۲۰ درصد دیگر برای پوشش «بدهی» مالی، نگه دارد.

حتی پس از اجرای برخی «اصلاحات» خفیف از سپتامبر ۲۰۰۵، این کشورها همچنان ملزم به انتقال ۵۰ درصد ارز خارجی خود به پاریس، به‌اضافهٔ ۲۰ درصد V.A.T بودند. بانک‌های مرکزی برای هر کشور عضو، سقفی برای اعتبار وضع می‌کنند. خزانه‌داری فرانسه این ذخایر خارجی آفریقا را به نام خود در بورس پاریس سرمایه‌گذاری کرده و سود کلانی را از سکهٔ آفریقا به دست می‌آورد.

واقعیت سخت این است که بیش از ۸۰ درصد ذخایر خارجی کشورهای آفریقایی از سال ۱۹۶۱ در «حساب‌های عملیاتی» تحت کنترل خزانه‌داری فرانسه قرار داشته است. به‌طور خلاصه، هیچ‌یک از این کشورها بر سیاست پولی خود حاکمیت ندارند. اما دزدی‌ها به همین‌جا ختم نمی‌شود. خزانه‌داری فرانسه از ذخایر آفریقا به‌گونه‌ای استفاده می‌کند که گویی سرمایهٔ فرانسه است. پاریس از این مبالغ به‌عنوان وثیقه در باب پرداخت‌های فرانسه به اتحادیهٔ اروپا و بانک مرکزی اروپا استفاده می‌کند. در سراسر فرانسه هنوز ارز، ذخایر خارجی، نخبگان کمپرادور و تجارت تجاری را کنترل می‌کند.

پاریس به‌طور کامل بر ترور توماس سانکارا، رهبر ضد استعماری بورکینافاسو در سال ۱۹۸۷، نظارت داشت. سانکارا از طریق کودتای مردمی در سال ۱۹۸۳ به قدرت رسید، اما چهار سال بعد سرنگون و ترور شد. در مورد «جنگ با ترور» واقعی در ساحل آفریقا، آنچه از سوی غرب گفته می‌شود، تطابقی با واقعیت ندارد.

تروریست‌ها غالباً مردم محلی هستند که به‌صورت آنلاین به سلفی‌گری گرویده‌اند و قصد دارند یک دولت رادیکال برای کنترل بهتر مسیرهای قاچاق در سراسر ساحل ایجاد کنند. آن کاروان‌های نمک باستانی افسانه‌ای که در ساحل از مالی تا جنوب اروپا و غرب آسیا حرکت می‌کردند، اکنون کاروان‌هایی از مواد مخدر، الماس و طلا هستند.

به‌عنوان مثال، این همان چیزی است که القاعده در مغرب اسلامی (AQIM) را تأمین مالی کرد و سپس توسط دیوانگان وهابی در عربستان سعودی و خلیج‌فارس مورد حمایت قرار گرفت. پس از نابودی لیبی توسط ناتو در اوایل سال ۲۰۱۱، دیگر «دیوار حفاظتی» وجود نداشت، بنابراین سلفی‌های مورد حمایت غرب که علیه قذافی می‌جنگیدند، برای قاچاقچیان ساحل هم سلاح تأمین کردند و هم محافظ.

در این میان، قبایل مختلف مالی به قاچاق هر چیزی که دوست دارند، ادامه می‌دهند و همچنان به شکل غیرقانونی مالیات به دست می‌آورند. از همین‌رو داعش در لیبی درگیر قاچاق انسان و مواد مخدر است و بوکوحرام در بازار کوکائین و هروئین غوطه‌ور.

999

معنای کودتاها در قاره سیاه

فرانسه برای چندین دهه اطمینان حاصل کرده است که تجارت درون‌آفریقایی با چالش‌هایی روبه‌رو باشد. کشورهای محصور در خشکی به‌شدت به همسایگان برای ترانزیت نیاز دارند. آن‌ها بیشتر مواد اولیه را برای صادرات تولید می‌کنند. تقریباً هیچ تأسیسات ذخیره‌سازی مناسب، تأمین انرژی قوی و زیرساخت‌های حمل‌ونقل درون‌آفریقایی وجود ندارد؛ این همان چیزی است که پروژه‌های ابتکار کمربند و جادهٔ چین (BRI) در آفریقا به دنبال حل آن هستند.

در مارس ۲۰۱۸، ۴۴ رئیس دولت، منطقهٔ تجارت آزاد قارهٔ آفریقا (ACFTA) را مطرح کردند؛ بزرگ‌ترین منطقه از نظر جمعیت (۱.۳ میلیارد نفر) و گسترهٔ جغرافیایی. در ژانویهٔ ۲۰۲۲، آن‌ها سیستم پرداخت و تسویهٔ پان‌آفریقایی (PAPSS) را تعریف کردند؛ سیستمی متمرکز بر پرداخت برای شرکت‌ها در آفریقا به ارزهای محلی. بنابراین، به‌ناچار، آن‌ها در ادامهٔ راه به‌دنبال یک ارز مشترک خواهند بود. حدس بزنید چه چیزی سر راه آن‌هاست؛ ارز تحمیلی پاریس.

منابع مالی بسیاری از کشورهای آفریقایی هنوز هم تحت کنترل مستقیم خزانه‌داری فرانسه قرار دارد و شرکت‌های آفریقایی ترجیح می‌دهند در فرآیندهای مناقصه، انحصارات و تأمین منابع، وابسته به این کشور باشند. با این‌حال، کودتا در نیجر نشان داد که برخی از کشورهای آفریقایی دیگر فرانسه و سیاست‌هایش را تاب نمی‌آورند. تمام موارد فوق، همان چیزی را نشان می‌دهد که مایکل هادسون، اقتصاددان، در تمامی آثارش به تفصیل بیان کرده است؛ قدرت مدل استخراج‌گرایانه.

هادسون توضیح داده که کنترل منابع جهان چگونه یک قدرت جهانی را تعریف می‌کند. در مورد فرانسه، ما از یک قدرت متوسط جهانی صحبت می‌کنیم. فرانسه نشان داده است که کنترل منابع، از طریق سلطه بر سیاست‌های پولی و ایجاد انحصارات در کشورهای غنی از منابع، چقدر آسان است؛ آن‌هم با استفاده از نیروی کار ارزان و نبود مقررات زیست‌محیطی یا بهداشتی سخت‌گیرانه.

همچنین، برای استعمار نو و استثمارگر، ضروری است که آن کشورهای غنی از منابع را از استفادهٔ مستقل از منابع خود برای رشد اقتصادی بازدارد. اما حالا، کودتاهای دومینوی‌وار آفریقا بالاخره می‌گویند: «بازی تمام شد.» آیا سرانجام استعمارزدایی واقعی همین است؟

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید