حاجآقا تواضع: مواظب بودم روسها دزدی نکنند!
به گزارش اقتصادنیوز حاجآقا جلیل تواضع میگوید:« ۱۲۷ سال پیش، پدرم نام تواضع را در تبریز برای اولین بار روی مغازهاش گذاشت. به همین دلیل هم ما با همین نام کارمان را پیش بردیم. پدرم آجیل فروش بود. اما آن زمان مثل الان این اندازه اقلام مختلف و متنوع وجود نداشت. تنوع اقلام آجیل در این دوره و زمانه خیلی زیاد است؛ ولی در زمان پدرم، بهترین اقلام آجیل، کشمش نخود، شاهدانه نخود، برگه زردآلو، پسته، بادام، فندق و تخمه بود.من متولد سال ۱۳۱۵ هستم. در تبریز به دنیا آمدم. نام محلهمان هم احراب بود؛ یکی از محلههای قدیمی شهر. به یاد دارم از وقتی هفت ساله بودم کنار پدرم کار میکردم. زمانی بود که جنگ آلمانها و روسها تمام شده بود و روسها به آذربایجان آمده بودند. من هم درس میخواندم و هم در مغازه به پدرم کمک میکردم. البته ۳ خواهر و ۳ برادر دیگر هم داشتم. برادرهایم هم در مغازه بودند. من پسر دوم خانواده بودم. از چهار سالگی به مکتب میرفتم. درس خواندن را دوست داشتم؛ ولی همیشه دیکته و انشایم ضعیف بود. در عوض، حساب و هندسهام خوب بود.پدرم مرا تشویق به کار کردن میکرد. من در مغازه پدرم مینشستم و مواظب بودم که روسها دزدی نکنند. آن زمان کارم این بود. بعد از جنگ که روسها وارد آذربایجان شدند، چندان وضعیت خوبی نداشتند. به همین دلیل هم مرا گذاشته بود که فقط مراقب مشتریها باشم. بزرگتر که شدم، در کار بو دادن آجیل هم از من کمک میگرفت. از ساعت ۴ صبح بیدار میشدم و به مغازه میرفتم و آنجا را مرتب میکردم. در حساب و کتاب هم به او کمک میکردم؛ چون پدرم سواد نداشت. پدر بزرگم یکی از باغدارهای بزرگ تبریز بود. میوههای مختلف میکاشت؛ ولی پدرم شیوه دیگری را برای زندگی اش انتخاب کرد. او میخواست پیشرفت کند. در واقع آینده خود را در پیشه دیگری جستوجو میکرد. ریسک کشاورزی بالاتر بود. اما به هرحال وارد شغلی شد که مرتبط با محصولات کشاورزی بود. به همین دلیل هم مغازه خشکبارش را اولین بار در سال ۱۲۷۰ در چهارراه شهناز تبریز راه انداخت.توضع در بخش دیگری از این گفتوگو به کسب وکار پدری اشاره و روایت میکند: «پدرم شخصا از بازار خرید میکرد. از مراغه و آذرشهر، ارومیه و تهران آجیل و خشکبار میخرید و در تبریز میفروخت. البته در ابتدای کارشان خودشان محصولات کشاورزی را فرآوری میکردند مثلا انگور را خودشان خشک میکردند و نخود را هم در خانه بو میدادند. به تدریج به سمت محصولات دیگر رفتند.»
او ادامه میدهد:« از همان هفت سالگی شوق و ذوق کار کردن داشتم. تا کلاس چهارم ابتدایی درس خواندم و بعد از آن درس را رها کردم و تمام وقتم را در مغازه پدرم میگذراندم. رفتار با فروشنده و خریدار را در همان زمان که سن و سال زیادی نداشتم، از پدر یاد گرفتم. الان ۷۵ سال است که کار میکنم. البته برادرهایم هم که نزد پدر بودند، کارش را مثل من ادامه دادند. پس آنها در تبریز ماندند. پیشرفت کار من هم بیشتر از برادرهایم بود. آنها در تبریز با همان برند تواضع مشغول به کار هستند؛ اما آن تواضعی که خیلی رشد و پیشرفت کرد و برندش جهانی شد، من بودم.من ۳۸ سال با پدر و برادرهایم کار کردم. در واقع تا زمانی که پدرم زنده بود همگی با هم بودیم. بعد از فوت پدرم، هر کدام از ما چهار برادر، بهصورت مستقل کارمان را ادامه دادیم. من هم مغازه بزرگی سر چهارراه آبرسان خریدم و کار کردم. تا اینکه دخترم ازدواج کرد و به تهران آمد. دختر اولم بود. به همین دلیل هم همسرم نتوانست دوری از او را طاقت بیاورد. این شد که همسرم با دو فرزند دیگرم راهی تهران شدند؛ ولی من در تبریز تنها ماندم و کار کردم. مدتی اینطور گذشت. اما من هم نتوانستم دوری از خانوادهام را تحمل کنم. به همین دلیل منزل تبریز را فروختم و همین مغازهای را که الان میبینید. توانستم در تهران بخرم. یعنی زیر پل پارک وی. البته اینجا به این بزرگی نبود. کم کم توانستم آن را توسعه بدهم.مغازه من خیلی جا افتاده بود. طوری بود که هر هواپیما، قطار، اتوبوس و ماشین سواری که به تبریز میآمد و میخواست آجیل بخرد، به مغازه من میآمد. همیشه مغازه پر از مشتری بود. اما با برادرها رقابتی نداشتیم و همیشه با هم رفاقتی کار میکردیم.»
جلیل تواضع در ادامه به مشکلات کار پرداخته و میگوید:«ما هم مثل هر کسب و کار دیگری، در ابتدا مورد سوء استفادههایی قرار گرفتیم. به همین دلیل نام آجیل و خشکبار «تواضع اصل» را برای خود انتخاب کردیم. ما ۵ شعبه اصلی در تهران داریم. یکی در سعادت آباد، یکی نیاوران، یکی فرشته، یکی کرج و یکی هم که شعبه مرکزی است و زیر پل پارک وی. اما در مورد سایر فروشگاههایی که اسم تواضع را بر سر درشان نصب میکنند باید بگویم که قبل از اینکه این کار را کنند، از من اجازه میگیرند. البته من هم به هر کسی این اجازه را نمیدهم که نام تواضع را بر فروشگاهش بگذارد. فقط کسانی که خوب کار میکنند و کاربلد هستند میتوانند از این عنوان استفاده کنند. در غیر اینصورت اجازه نمیدهم کسی از برند ما استفاده کند. حتی پیش آمده که فروشگاهی اسم ما را بر سردرش گذاشته بود؛ اما نه رفتار مناسبی با مشتری داشت و نه جنس خوب به مشتری میداد. ما هم آن عنوان را از او گرفتیم و اجازه ندادیم از نام تواضع استفاده کند.
او به تجارت خارجی برند خودنیز اشارهای کرد وگفت: رفتن به سمت صادرات تنها فکر من نبود. پسرم هم در این باره خیلی ایدههای خوبی داشته و دارد. او خیلی فعال است و هر وقت هم جایی سر دو راهی قرار میگیرد از من میپرسد که چکار کنیم و مشورت میکند. آن زمان که ما به فکر صادرات افتادیم به این دلیل بود که توریستهای زیادی برای خرید آجیل به مغازه ما میآمدند که بیشتر اروپاییها و اعراب بودند. همین آمد و رفت خارجیها به مغازهمان ما را به فکر صادرات انداخت. الان هم صادراتمان به چین و آلمان و در کل اروپا خوب است.از زمانی که به تهران آمدم، یک یا دو سال بعد از آن مشغول به صادرات شدم. اولین جایی هم که به آنجا صادرات داشتم، عربستان بود. آنها آجیل را خیلی دوست دارند. من هم برای بازاریابی آنجا نرفتم. خودشان آمدند و از ما جنس خریدند.»
حاجآقا تواضع در پایان به شب یلدای امسال نیز پرداخته و میگوید:«امسال شب یلدا مثل سالهای قبل نبود. به دلیل اینکه قیمتها بالا رفته بود، مشتری کم بود. من هم چارهای ندارم. کالایی را که گران میفروشم، گران میخرم. دلیل گرانی این بود که محصول امسال کم شد. خیلی از محصولات گردو و بادام و پسته به دلیل سرما از بین رفت. این یکی از دلایلش بود. دلیل دیگر آن هم صادرات بود. دلار گران بود و برای صادرات موقعیت خوبی به وجود آمد. این بود که صادرات این اقلام هم جذاب شد و حجم زیادی صادر شد. بنابراین مقصر من فروشنده نبودم و نیستم. این روزها خشکبار و آجیل جزو کالاهای لوکس محسوب میشود. به همین دلیل هم چندان مشتری ندارد؛ اما به نظر من سال آینده وضعیت بهتر میشود. چون بارندگی به نسبت خوب بوده و فکر میکنم محصولات بیشتری برداشت میشود.»