چرا باید حریصانه این کتاب را خواند؟
دانشمندان از هر شاخه علمی به سوی آمریکا روان شدند و چندی نگذشت که این کشور، قطب علمی جهان شد. اگرچه بنیان علم اقتصاد در فرانسه و بریتانیا بنا نهاده شده بود، اما دانشمندان علوم اقتصادی نیز از این سیل مهاجرت عقب نماندند و آمریکا را به مرکز پژوهشهای آکادمیک در علم اقتصاد تبدیل کردند. ژوزف شومپیتر و فردریش فونهایک (اتریش)، واسیلی لئونتیف (شوروی) و تیبور سیتوفسکی (مجارستان) را شاید بتوان معروفترین استادان مهاجر علم اقتصاد دانست. این مهاجران علاوه بر خود، اندیشههای اروپایی را نیز به آمریکا انتقال دادند. شاید بتوان با اطمینان گفت که جز مکتب پولگرایی (Monetarism) که ریشهای اساسا آمریکایی دارد و مکتب نئوکلاسیک که اگرچه ریشهای اروپایی دارد اما بعدها به قبضه اقتصاددانان آمریکایی درآمد، باقی مکاتب اقتصادی ریشههایی کاملا اروپایی دارند. کتاب «سهم اقتصاددانان آمریکایی در تفکر اقتصادی مدرن» به دنبال این است که نشان دهد فضای علمی رشته اقتصاد بهجز فضای خشک و بیروح مکاتب پولگرایی و نئوکلاسیک، دستاوردهای دیگری نیز دارد. ازاینرو، این کتاب به معرفی هفت اقتصاددانی میپردازد که بهنوعی پدران بنیانگذار تفکرات نهادی (مکتب نهادگرایان جدید) محسوب میشوند. در این نوشتار فقط به معرفی دو اقتصاددانی میپردازم که به کارشان بیشتر از پنج اقتصاددان دیگر علاقهمندم.
تورشتاین وبلن (Thorstein Veblen) را میتوان بنیانگذار تفکر نهادگرایی (یا ساختارگرایی) دانست. مکتب قدیمی نهادگرایی پاسخی بود که در مقابل سه مکتب مارکسیسم، تاریخی (فردریش لیست) و نئوکلاسیک سر بر آورد. وبلن اگرچه در طول دوره زندگیاش چندان از سوی محافل علمی جدی گرفته نشد و همواره در حاشیه زندگی میکرد، اما آثارش پس از مرگ وی تاثیر عمیقی بر راستگرایان تجدیدنظرطلب گذاشت. مهمترین اثر وبلن کتاب «نظریه طبقه تنآسا» است که در آن با طنزی گزنده به زندگی انگلی طبقهای خاص پرداخته است. وبلن با زبان مخصوص خودش و به کنایه، پوچ بودن و بیریشگی سلایق، آموزش، پوشش و حتی فرهنگ طبقه مرفه را مورد نقد قرار میدهد. به عقیده وبلن، طبقه مرفه بهدنبال این است که نشان دهد کار نمیکند، اما میتواند بسیار بیشتر از کسانی که کار میکنند مصرف کند. وبلن این طبقه را به دو دسته تقسیم میکند: خود سرمایهداران و «طبقه تنآسای نیابتی» که شامل همسر، فرزندان و خدمتکاران سرمایهداران است. اینجاست که مساله چشم و همچشمی و فخرفروشی در میان طبقه تنآسا و بیشتر، طبقه تنآسای نیابتی بروز مییابد. با اطمینان میتوان گفت که این کتاب وبلن اگرچه یکصد و بیست سال پیش نگاشته شده است، اما کاملا نشاندهنده یکی از ویژگیهای اجتماعی در سالهای اخیر ایران است: طبقهای که امروز در ایران با ولع و حرص به دنبال مصرف تفاخری است و در این راه از اتلاف منابع هم ابایی ندارد، صرفا به این دلیل که «مرفه» و «تنآسا» بودن خود را به رخ دیگران بکشد.
جان کامونز (J. R. Commons)، اقتصاددان دیگری را که من علاقهمند به آثارش هستم، میتوان بنیانگذار مفهوم «هزینه مبادله» در اقتصاد دانست، همان مفهومی که بعدها رونالد کوز (Ronald Coase) با استفاده از آن مقاله «مساله هزینه اجتماعی» را نگاشت و موفق به دریافت جایزه نوبل شد. کامونز با پیروی از دیوید هیوم بحث خود را از «کمیابی» آغاز میکند و همچون هیوم باور دارد که کمیابی منابع مبنای همکاری، همدردی، عدالت و مالکیت است. نظریه کامونز مبتنی بر سه رکن نظم، وابستگی متقابل و تضاد منافع است. از نظر او، اقتصاد باید بتواند رابطه بشر با بشر را مطالعه کند و برخلاف سایرین که «کالا» را مبنای مطالعه قرار میدهند، «مبادله» واحدی است که مبنای این مطالعات را شکل میدهد. کامونز میگوید که همکاری میان بازیگران اقتصادی به خاطر «وجود» سازگاری و نظم نیست، بلکه از «لزوم» سازگار کردن منافع و ایجاد نظم سرچشمه میگیرد. به عقیده وی، افراد برای حل مساله تعارض منافع، یک فرآیند کنش جمعی را پیش میگیرند تا به قواعدی برای نظم بخشیدن به روابط خود دست یابند و از این طریق است که مبادلات شکل میگیرند. این کنش جمعی همان «نهاد» است که کنشهای فردی را کنترل میکند.