یادداشت عباس آخوندی برای داریوش شایگان
شایگان ایرانی و حکیمِ فرزانهی بود که ایران را با دامن گشوده میدید و هویت را در میان جمع و در دادوستد با دیگران جستجو میکرد. او در رویارویی با جهان تجدد که یک ویژگی آن بریدگی از زمان ومکان است، از فرزانگان دلیری بود که حلقهی ارتباط تاریخی و مکانی خویش را از یاد نبرد. در عین حالیکه، هیچگاه دریچهی ذهن خود را بر دنیای جدید نبست.
چه بسیار کسانی که دعوی هویتِ غیر غربی دارند لیک، راهکار را در بستن دروازهها وغرّهشدن به خود در تنهایی و حصارِ بسته میبینند. شهامت اندیشگی شایگان در پذیرش خطر رویارویی با ساحتهای گوناگون تفکر و سبکهای زندگی در عینِ حرمتِ به خویش و فراموش نکردنِ خود به عنوان یک طرفِ گفتگو است.
بهگمانِ من این مفهومِ اصیل ایرانیبودن است. فرهنگ و تمدن ایرانشهری، بر ویژگی چهارراه بودن آن استوار است. آنکه در میانهی چهارراه اقامت گزیده و مسئولیت ایمنی کاروانیانِ مسافر را پذیرفتهاست باید راهها را گشوده و موانع را از میان بردارد. و آنکه با توهم حفظ خویشتنِ خویش بر اطراف دژ میکشد، بهواقع، دچار هزیمت شده و جانمایهی تمدن ایرانشهری را در نیافتهاست.
از اینرو، شایگان هم به شبهقاره توجه دارد و از اینکه عمر خویش را صرف شناخت لایههای ژرف مبانی شناخت و عرفان آن کردهاست خشنود است. او همزمان غرب را نیز وجدان کردهاست و میداند که از رویارویی با آن گریزی نیست.
ولی نکتهی مهم آنکه او ایران را زندگی کردهاست. افسون جدید هم غرب است و هم در هراس از آن، شرقزدگی بیمعنی است. هرچند با واژگان هویت چهلتکه راحت نیستم و در جستجوی مایهی چسبندگی این تکهها هستم، آن را روی دیگر فرهنگ و تمدن ایرانشهری میدانم که همواره پذیرای اقوام و زبانهای گوناگون بوده بدون آنکه هیچیک را بر دیگری برتری دهد.
آنچه، مهم است با معنیبودن زندگیِ مدنیِ انسانی در این روزگار فشردگی زمان و مکان است. و برای ما ایرانیان ترجمان این معنی، یافتن راهی در حوزهی تمدنی ایرانشهری برای بالندگی و سازواری در جهان متجدد امروزی است.