آمریکا در آستانه شروع جنگی جدید
به گزارش اقتصادنیوز او خطاب به افکار عمومی آمریکا با اشاره به جنگ های قبلی و زمینه سازی های رسانه ای افکار نوشت: وقتی تندروها از این کلید واژه ها استفاده می کنند بدنبال ایجاد یک جنگ جدید هستند.
آیا ایالات متحده در مسیر شروع یک جنگ جدید است؟ تعداد افرادی که به این پرسش، پاسخ مثبت می دهند در هفتههای اخیر و به ویژه با انتخاب مایک پمپئو به عنوان وزیر خارجه آمریکا و جان بولتون به عنوان مشاور امنیت ملی آمریکا افزایش یافته است. اکنون افراد عاقل تری مانند تیلرسون و مک مستر از دولت ترامپ کنار گذاشته شدهاند و به جای آنها افرادی بر سر کار آمدهاند که با بدترین ایدههای ترامپ همراهی می کنند. آن گونه که رابرت ورث در مجله نیویورک تایمز نوشته، از عقلای دولت ترامپ فقط ژنرال متیس وزیر دفاع این کشور باقی مانده و ترامپ یه کابینه جنگی تشمیل داده که ریسک درگیری نظامی با ایران، کره شمالی و احتمالا چند کشور دیگر را افزایش می دهد. چقدر باید نگران جنگ افروزی تیم ترامپ بود، توجه به پنج نشانه را مهم دانسته است.باید به خاطر داشت که رهبران کشورها جنگی را که فکر کنند طولانی خواهد شد، پرهزینه خواهد بود و یا این که احتمال شکست در آن وجود داشته باشد، به راه نخواهند انداخت. البته جنگ های بسیاری در تاریخ این گونه بودهاند ولی نکته مهم این است که رهبرانی که این جنگ ها را به راه انداختهاند خودشان را فریب دادهاند که جنگ سریع، ارزان و موفق خواهد بود . پیش از جنگ جهانی اول، رهبران آلمان تصور میکردند که طرحی که آماده کردهاند به پیروزی بر فرانسه و روسیه در عرض چند ماه منجر خواهد شد. هیتلر نیز در شروع جنگ جهانی دوم چنین تصوری داشت. ژاپنیها هم وقتی به نیروی دریایی آمریکا در پرل هاربر حمله کردند، می دانستند که در یک جنگ طولانی مدت توانایی مقابله با آمریکا را ندارند و حمله آنها به پرل هاربر، قماری بسیار خطرناک به این امید بود که ضربه سخت وارده بر آمریکا باعث خواهد شد که این کشور روحیه مقابله با ژاپن در آسیا را از دست بدهد. صدام حسین هم تصور نمی کرد که کسی با اشغال کویت توسط رژیم بعث مقابله کند. جورج بوش و نومحافظه کارهای همراه وی که جان بولتون هم در میان آنها بود، تصور می کردند که جنگ با عراق در سال 2003، آسان و کوتاه خواهد بود و از نظر اقتصادی نیز قابل توجیه است. در نظامهای دموکراتیک، رهبران کشور نیاز دارند که مردم خود را قانع کنند که توسل به جنگ ضروری و عقلانی است. کنگره آمریکا مدت هاست که نقش خود مطابق قانون اساسی برای اعلام جنگ را رها کردهد است و روسای جمهور برای عملیاتهای نظامی محدود دستشان باز است ولی اگر تصور کنند که افکار عمومی به شدت با یک جنگ بزرگ مخالف است، از دست زدن به چنین جنگی اکراه خواهند داشت. بنابراین رئیس جمهور و اطرافیانش اگر تصور کنند که باید به جنگ با کشوری بروند، در ابتدا تلاش خواهند کرد این جنگ را برای افکار عمومی توجیه کنند. سوال این است که اگر رئیس جمهور قصد قالب کردن یک جنگ به مردم را داشته باشند، چگونه این کار را انجام خواهند داد؟ جنگ طلبها معمولا جنگ را به پنج روش توجیه می کنند:
۱) خطر جدی و در حال افزایش است: منطق اصلی توسل به جنگ پیشگیرانه این فرض است که جنگ اتفاق خواهد افتاد و بنابراین بهتر است که همین حالا و پیش از این که دیر شود، جنگ آغاز شود. آلمانها در سال 1914 به این دلیل جنگ را آغاز کردند که تصور می کردند قدرت روسیه به سرعت در حال افزایش است و به زودی از قدرت آنها فراتر خواهد رفت. بوش نیز در سال 2003 مدعی بود که صدام حسین با جدیت به دنبال به دست آوردن سلاح کشتار جمعی است و اگر این اتفاق بیفتد وضعیت غیرقابل تحمل خواهد بود. بنابراین اگر مقامات آمریکایی بخواهند جنگ را توجیه کنند مدعی خواهند شد که روندهای نامطلوبی به ضرر آمریکا در جریان است و تنها راه حل موجود توسل به زور است. درسی که باید گرفت این است که باید مواظب عباراتی مانند «عقبماندگی زمانی»، «خطوط قرمز»، «نقطه بدون بازگشت» و «زمان در حال از دست رفتن است» بود که وقتی از سوی مقامات به کار برده شود به این معنا است که آمریکا باید قبل از این که خیلی دیر شود دست به اقدام بزند.
بنابراین وقتی که دولت ترامپ اصرار دارد که ارتقای تواناییهای هستهای و موشکی کره شمالی «تهدیدی موجودیتی» است که نباید آن را تحمل کرد و یا وقتی که جنگ طلبهای دولت درباره «امپراطوری فارسی که باید قبل از گرفتن همه منطقه شکست داده شود» حرف می زنند، باید نگران بود. هر دو این ادعاها، امنیت آمریکا را به شنهای یک ساعت شنی تشبیه و جنگ را غیرقابل اجتناب می کند.
۲) اگر همین حالا به جنگ دست بزنیم، آسان و ارزان خواهد بود: همان گونه که در بالا اشاره شد، هیچ کس جنگی را که بداند طولانی، پرهزینه و احتمالا منجر به شکست است، آغاز نخواهد کرد. بنابراین هر کسی که بخواهد مردم را با جنگ همراه کند، باید به خودش و مردم بقبولاند که جنگ آسان خواهد بود و پیروزی به سرعت و با هزینهای محدود به دست خواهد آمد. در عمل این بدان معنا خواهد بود که به مردم القا شود که هزینه جنگ برای آمریکا محدود است، ریسک گسترش جنگ قابل مدیریت و پیشبینی نتیجه جنگ آسان است. بنابراین، اگر اظهارات مقامات درباره گزینه حمله محدود (به ایران و یا کره شمالی)، قدرت فراوان نیروی هوایی آمریکا، حملات دقیق بدون خسارات جانبی و یا سناریوهای مربوط به جنگ قابل مدیریت افزایش یافت، باید نگران شد. وقتی باید بیشتر نگران بود که طرفداران جنگ، مدعی شوند که طرف مقابل نیز دقیقا مطابق پیش بینی آنها رفتار خواهد کرد. واقعیت این است که جنگ طلبها معمولا گزینههای مختلف طرف مقابل برای پاسخ به حمله را در نظر نمی گیرند.
۳) جنگ همه و یا حداقل بیشتر مشکلات را حل خواهد کرد: حامیان جنگ اغلب مدعی می شوند که پیروزی در جنگ به یکباره مشکلات زیادی را حل خواهد کرد. صدام وقتی به کویت حمله کرد تصور میکرد که اشغال این کشور، بخش مهمی از بدهیهای این کشور را پاک خواهد کرد، یک شبه میلیاردها دلار به تولید ناخالص داخلی عراق اضافه خواهد کرد، موقعیت این کشور را در برابر عربستان تقویت میکند، نارضایتیهای داخلی را از بین خواهد برد و به عراق توانایی به مراتب بیشتری برای رقابت با ایران خواهد داد. به طور مشابه، بوش و نومحافظه کاران دولتش تصور می کردند که سرنگونی صدام یکی از قدرتهای متجاوز در منطقه را از بین خواهد برد، پیام سختی را به دیگر کشور هایی که به دنبال سلاح هستهای هستند ارسال خواهد کرد، به بازگرداندن اعتبار آمریکا پس از حوادث 11 سپتامبر کمک خواهد کرد و فرایند دموکراسیسازی در منطقه خاورمیانه را به راه خواهد انداخت که در نهایت خطر تروریسم اسلامی را از بین خواهد برد. استدلال حامیان جنگ روی دومی هم دارند. آنها مدعی می شوند که حمله نکردن در شرایط فعلی، عواقب وخیمی هم دارد که به هم ریختن توازن قوا و گسترش این تصور که آمریکا اراده کافی برای مقابله با دشمنان خود را ندارد از جمله این عواقب نامطلوب خواهد بود. به عبارت دیگر، حامیان جنگ مدعی می شوند که اگر آمریکا از نیروی نظامی استفاده کند، سایر کشورها به این کشور احترام خواهند گذاشت، بازدارندگی تقویت خواهد شد و صلح در دنیا فراگیر خواهد شد، ولی اگر آمریکا دست به حمله نزند، دشمنان این کشور تقویت خواهند شد، متحدان آمریکا روحیه خود را از دست خواهند داد و همه دنیا به سوی تاریکی خواهد رفت.
نکته مهم درباره این ادعاها این است که همین ادعا به طور مکرر مورد استفاده مقامات قرار می گیرد. ایالات متحده در دو دهه گذشته بارها به زور متوسل شده و جنگ به راه انداخته است ولی مخالفتها با جنگ و تلاش برای جلوگیری از تکرار اشتباهات جنگی تنها چند ماه دوام می آورد. . ۴) دشمن، شیطانی و یا دیوانه است! و یا هر دو! :اگر قصد سوق دادن کشور به جنگ را دارید، نباید هیولاسازی از طرف مقابل را فراموش کنید. نشان دادن جنگ به عنوان صحنه تعارض منافع ملی کافی نیست زیرا در این صورت می توان از ابزارهایی مانند دیپلماسی نیز برای حل مشکل استفاده کرد. بنابراین، تندروهای حامی جنگ همه تلاش خود را به خرج میدهند تا طرف مقابل را تجسم همه بدیها نشان داده و به مردم بباورانند که دشمن به لحاظ اخلاقی پست تر است و تغییر هم نمی کند. به زبان دیگر، اگر از یک دولت خارجی کارهای بدی سر می زند و دشمنی این کشور با آمریکا نیز غیر قابل تغییر است، بنابراین تنها راه دائمی برای حل مشکل، خلاص شدن از دست این کشور است. دیک چنی، معاون جورج بوش، این ایده را در جملاتی کوتاه خلاصه کرده است: «ما با شیطان مذاکره نمی کنیم، او را شکست می دهیم».جنبه دیگری از این استدلال برای توجیه جنگ، طرح این ادعا است که طرف مقابل آمریکا، غیرعقلانی رفتار می کند و به عبارت دیگر متعصبینی با رفتار تهاجمی هستند که ابزارهای معمول برای مدیریت رفتار آنها فایدهای ندارد. در همین چارچوب است که رهبران ایران متعصبینی مذهبی تصویر می شوند که از کشته شدن ترسی ندارند و یا این رهبران گذشته و فعلی کره شمالی، دیوانه هایی در نظر گرفته می شوند که با ابزارهای معمول قابل مدیریت نیستند. این استدلال حامیان جنگ با یک دورویی هم همراه است. آنها از سویی طرف مقابل را غیرمنطقی و متعصب نشان می دهند ولی از سوی دیگر مدعی هستند که همین دشمنان هم این قدر منطقی هستند که بدانند اگر به حملات آمریکا پاسخ دهند، آینده بدتری در انتظار آنها خواهد بود. بنابراین وقتی از این استدلالهای متناقض استفاده می کند باید بداند که یکی از توجیه گران کور جنگ است و نه یک تحلیلگر واقعی.
۵) صلح طلبی میهن دوستانه نیست! :آخرین نشانه تمایل یک دولت به جنگ افروزی وقتی است که دولت به نحو افراطی از نمادهای ملی استفاده میکند و بدبینی به توسل به زور را به ضعف در میهندوستی منتسب میکند. در زمان جنگ ویتنام، لیندون جانسون و ریچارد نیکسون، فعالان مخالف جنگ را به کمک به دشمن متهم می کردند. دولتی که قصد قالب کردن جنگ به مردم را داشته باشد، مخالفان جنگ را ساده لوح، ضعیفالنفس، و بیتفاوت به میهن و امنیت آن تصویر می کند. اگر دولت ترامپ یکی از پنج ادعای فوق برای توجیه جنگ را در دستور کار قرار داد باید مواظب بود. البته در این میان یک ظرافت هم وجود دارد و آن وقتی است که یک دولت واقعا قصد شروع جنگ را ندارد ولی از این رفتارها برای ترساندن طرف مقابل و امتیازگیری از آن استفاده می کند. ولی این یک قمار خطرناک است زیرا گاهی دولتها مجبور می شوند بلوفی را که زدهاند عملی کنند و یا این که دولت تبلیغات خودش را باور کند و جنگ را سریع، ارزان و پیروز تصور کند.