کمال تبریزی: احمدینژاد و ضرغامی مخالف اشغال سفارت آمریکا بودند/ اصلا بنا نبود دانشجویان در سفارت بمانند
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از خبرآنلاین، کمال تبریزی را همه با برند سینمایی اش می شناسند، حضور او اما در ماجرای اشغال سفارت آمریکا این ذهنیت را ایجاد کرده که از فعالان سیاسی ابتدای انقلاب بوده است. با این حال او هرگونه گرایش به فعالیت سیاسی را حتی در روزهای ابتدایی انقلاب رد کرده و می گوید: به هیچ وجه روحیه سیاسی نداشته و ندارم.
تبریزی اما درباره علت حضورش در بین دانشجویان خط امام و ماجرای اشغال سفارت آمریکا در سال ۵۸، این حضور را کاملا اتفاقی می داند و می گوید: آقای محمد هاشمی همسر خانم ابتکار به بنده گفت روز ۱۳ آبان راس هفت صبح در دانشگاه باش که من هم پذیرفتم، من تا صبح روز ۱۳ آبان اصلا خبر نداشتم قرار است چه اتفاقی بیفتد.
تبریزی با بیان اینکه حضورش بین دانشجویان خط امام فقط به عنوان عکاس و فیلمبردار بوده است، می افزاید: حضورم در این ماجرا بابت انعکاس تصویری رویداد در قالب فیلم و عکس بود و جنبه سیاسی نداشت و گردانندگان اصلی هم در همین حد از ما انتظار داشتند و نقشی بیش از این برای گروه فیلم و عکس قائل نبودند.
تبریزی در یادآوری خاطرات آن دوره با بیان اینکه به دلیل وظیفه ای که بر دوشمان بود به همه نقاط سفارت سرک می کشیدیم، سفارت آمریکا را دخمه ای عجیب و غریب توصیف می کند و درباره روابط دانشجویان و گروگان ها می گوید: به هیچ وجه گروگانگیری واقعی در کار نبود به طوریکه در داخل سفارت دانشجویان و گروگان ها با هم تخته نرد بازی می کردند.
او درباره انتقادات وارد به اشغال سفارت هم می گوید: در آن زمان فقط دو نفر یعنی محمود احمدی نژاد و عزت الله ضرغامی با اشغال سفارت مخالف بودند اما بقیه گروه ها اقدام دانشجویان خط امام را تایید میکردند.
متن کامل گفت و گوی خبرآنلاین با کمال تبریزی درباره رویداد اشغال سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۵۸ را در ادامه می خوانید.
*******
آقای تبریزی! شما به عنوان یکی از شاهدان عینی اشغال سفارت آمریکا در روز ۱۳ آبان ۵۸ حضور داشتید، این سوال در ذهنها مطرح است که نقش کمال تبریزی هنرمند در جمع سیاسیون و دانشجویان خط امام در ماجرای تسخیر سفارت چه بوده است؟ چطور شد در این ماجرا حضور پیدا کردید؟ روحیه سیاسی داشتید؟
من که روحیه سیاسی ندارم، ببینید ماجرا از این قرار بود که در آن دوره که شاه به آمریکا رفته بود و آمریکاییها او را پس نمی دادند و همه دارایی های ایران را هم بلوکه کرده بودند عصبانیت و حرص و جوش عجیبی در جامعه ایجاد شده بود به طوری مردم این رفتار آمریکا را نوعی دهن کجی به خود تلقی می کردند در در چنین شرایطی بود که عدهای از دانشجویان دانشگاههای مختلف اعم از صنعتی، پلی تکنیک، تهران، بسیاری از دانشگاههای معروف در قالب انجمن های اسلامی ایده ای را طراحی کردند که در روز ۱۳ آبان سفارت آمریکا را اشغال کنند.
احمدی نژاد و ضرغامی مخالف اشغال سفارت آمریکا بودند
البته در این ماجرا تنها دانشگاهی که همراهی نکرد دانشگاه علم و صنعت بود که آقای احمدی نژاد در انجمن اسلامی آن دانشگاه بود زیرا آنها بر این باور بودند که باید از سفارت شوروی شروع کنیم.البته آقای عزتالله ضرغامی هم با اینکه جزو بچه های پلی تکنیک بود مخالف این حرکت بود، می گفت این کار درست نیست و حاضر به شرکت در ماجرای اشغال سفارت نشد.
اما ماجرای تصمیم دانشجویان در زمینه اشغال سفارت آمریکا از این قرار بود که طبق برنامهریزی قبلی صبح زود روز ۱۳ آبان همه دانشجویان به دانشگاه پلی تکنیک آمده بودند، دانشگاه پلی تکنیک سلف سرویسی داشت که در قسمت بالای آن محوطه بزرگی بود که همه دانشجویان آنجا تجمع کرده بودند و توضیحاتی از سوی اعضای شورای مرکزی دانشگاههای مختلف شامل آقای میردامادی از پلی تکنیک، آقای سیف از صنعتی شریف و بیطرف از دانشگاه تهران و... به دانشجویان ارایه می شد با این مضمون که "برای اشغال سفارت از خیابان طالقانی حرکت و به سمت سفارت می رویم به آنجا که رسیدیم از دیوار بالا می رویم، قفل و زنجیر سفارت را با قفل شکن می شکنیم، وارد سفارت می شویم، احتمالا به دلیل مقاومتها درگیریهایی می شود زیرا تفنگداران دریایی آنجا مستقر هستند که احتمالا شلیک و تیراندازی می کنند، یک عده ای از بچه ها شهید می شوند و ما شهدا را روی دست بر می داریم و می گوییم این سند جنایت آمریکا است و از سفارت بیرون میآییم و تمام".
اصلا بنا نبود دانشجویان در سفارت بمانند
اصلا بنا نبود دانشجویان در سفارت بمانند چون این ذهنیت در دانشجویان وجود داشت که "ما با دست خالی در مقابل تفنگداران آمریکایی کاری از پیش نخواهیم برد ضمن اینکه سفارت بخشی از خاک آمریکا است و امکان ورود به آن وجود ندارد"؛ این تمام برنامه و طراحی دانشجویان برای اشغال سفارت آمریکا بود.
دانشجویان به دنبال اشغال سفارت نبودند ماجرا یک دفعه تبدیل به گروگانگیری شد
پای شما چطور به ماجرای اشغال سفارت باز شد؟
اما اینکه چطور پای بنده به ماجرای اشغال سفارت باز شد، در آن زمان من با یکسری از دوستان از جمله ایرج تقی پور، مجید مسچی و سعید حاجمیری همگی در گروه هنری فیلم و عکس چند دانشگاه بودیم که وظیفه عکاسی و فیلمبرداری و برگزاری نمایشگاه عکس در دانشگاه ها را بر عهده داشتیم، خب در آن مقطع طبیعی بود که انجمن اسلامی به شخص دیگری برای فیلمبرداری و عکاسی از اتفاقات روز ۱۳ آبان اطمینان نکند بنابراین به ما مراجعه کردند تا بتوانیم وظیفه رسانه ای در ماجرای سفارت آمریکا را بر عهده بگیریم.
روزی آقای محمد هاشمی همسر خانم دکتر ابتکار که البته در آن زمان هنوز ازدواج نکرده بودند و در ماجرای سفارت با هم آشنا شدند و از بچه های شیمی پلی تکنیک بود و من هم آنجا مهندسی راه و ساختمان می خواندم به من گفت در روز ۱۳ آبان با دوربین عکاسی و فیلمبرداری در دانشگاه حاضر باش؛ تا روز ۱۳ آبان من از ماجرا هیچ اطلاعی نداشتم؛ بر اساس قرار قبلی من ساعت ۷ صبح روز ۱۳ آبان در دانشگاه پلی تکنیک حاضر شدم و با جمعیت زیادی از دانشجویان دختر و پسر روبرو شدم که در محوطه بالای سلف تجمع کرده بودند و فردی پای تخته نقشه سفارت را کشیده و جزئیاتی را درباره اشغال سفارت توضیح می داد، من آنجا تازه متوجه شدم که دانشجویان در جریان راه پیمایی ۱۳ آبان قصد ورود به سفارت آمریکا را دارند و وظیفه فیلم و عکس هم بر عهده ما است.
تصمیم ابتدایی دانشجویان این بود که فقط به عنوان حرکت اعتراضی در حد ۲ الی ۳ ساعت به سمت سفارت بروند و در همان ابتدای ورود بازگردند، دانشجویان اصلا فکر نمی کردند بتوانند سفارت را در اختیار بگیرند.
وقتی دانشجوها وارد سفارت شدند و در حالیکه شعار میدادند، ناگهان بعد از ورود، به سمت در داخلی سفارت پیچیدند، بعد از آن بود که همه جمعیت به سمت در ساختمان داخلی هدایت شدند و پلیسها و نیروهای نظامی مستقر هم صحنه را ترک کردند، در این شرایط بود که دانشجوها با یک آهن بر قفل و زنجیر در ورودی را شکستند و در را باز کردند و یکسری هم از دیوار رفتند و بقیه هم با باز شدن در وارد شدند و ما هم از همه صحنهها فیلم و عکس میگرفتیم.
از واشنگتن به آمریکایی ها گفته شده بود که اصلا مقاومت نکنند، فقط مدرک و سند از بین ببرند
وقتی دانشجویان وارد سفارت شدند با اتفاقی روبرو شدند که خیلی عجیب بود چون آمریکاییها از داخل سفارت با واشنگتن در تماس بودند و به آنها گفته شده بود که اصلا مقاومت نکنید، فقط هر چه مدرک و سند وجود دارد از بین ببرید که آنها هم همه اسناد را داخل دستگاه خردکن ریخته بودند بعد از آن تسلیم شدند، البته این موضوع را وقتی با گروگان ها صحبت کردند متوجه شدند.
دانشجویان اصلا فکر نمی کردند که تفنگداران سفارت مقاومت نکنند، آمریکایی ها بعد از اینکه همه چیز را از بین بردند و تقریبا همه اسناد را خرد کردند، درهای بسته ای را که دانشجوها نمیتوانستند باز کنند باز کردند. نکته جالب این بود که تفنگدارن دریایی با جثههای ورزیده وتفنگ هایی که داشتند بیرون آمدند، در آن زمان یکی از عکس های جالبی که گرفته شد عکسی بود از یکی از دانشجویان به نام شهید علی صبوری که قد بسیار کوتاهی داشت در کنار یکی از تفنگداران آمریکایی که دستگیر کرده بود که در واقع قدش تا کمر تنفگدار آمریکایی بود که در یکی از مجلات امریکایی، احتمالا مجله نیوزویک هم چاپ شد.
باز هم تاکید می کنم که دانشجویان به دنبال اشغال سفارت نبودند چون امکاناتی در اختیار نداشتند و تصور این بود که یکی دو ساعت بیشتر آنجا حضور ندارند و موضوع تمام می شود اما یک دفعه ماجرا تبدیل به یک گروگانگیری شد.
تمام تصاویر اشغال سفارت را با یک اشتباه در اختیار صداوسیما قرار دادیم
پس وظیفه شما محدود به انجام کارهای تصویری بود؟
بله دقیقا؛ من اصلا سیاسی نبودم و دوست هم نداشتم، ما در گروه فیلم و عکس بودیم که اگر ما نبودیم امروز تقریبا هیچ سند و فیلم و عکسی از اشغال سفارت وجود نداشت. همه صحنه ها را فیلم و عکس گرفتیم اما اسناد آن در اختیار ما نیست و نمی دانم با آنها چه کردند.
امروز تمام فیلمهایی که از اشغال سفارت آمریکا میبینید نتیجه کار من و آقای حاج میری است، تمام ظرفیت تصویری لحظه اشغال سفارت آمریکا همه در اختیار ما بود اما متاسفانه با یک اشتباه همه را در اختیار صدا و سیمای وقت قرار دادیم، فکر کنید که آن فیلمها چقدر ارزشمند است اما ما آن زمان اصلا به این موضوع فکر نمی کردیم. تمام فیلم و عکسها از لحظه ورود دانشجوها به سفارت در اختیار ما بود که اگر میخواستیم به هر شبکهای بفروشیم با هر قیمتی از ما میخریدند چون منحصر به فرد بودند.
برای تهیه عکس و فیلم به همه جای سفارت سرک می کشیدیم
تعداد ما به عنوان عکاس و فیلمبردار محدود بود به همین دلیل دائما به همه جای سفارت سرک میکشیدیم تا از همه جا عکس و فیلم بگیریم البته در روزهای بعد با هماهنگی تلویزیون یکسری فیلمبردار وارد سفارت کردیم تا بتوانند از جاهای مختلف فیلم بگیرند.
من برای گرفتن فیلم و عکس حدود یک ماه در سفارت مستقر شدم اما بعد از مدتی اعلام کردم که شرایط ادامه حضور را ندارم اما گفتم هر زمان که نیاز به فیلمبرداری داشتید به ما اعلام کنید. مثلا در کریسمس همان سال کشیشهایی به ایران آمدند که جشن عیدشان را کنار گروگانها برگزار کردند که به ما گفتند برای فیلمبرداری و عکاسی بیایید، در ماجرای آزادسازی گروگان های زن و سیاه پوستان که در همان ماه اول گروگانگیری اتفاق افتاد نیز ما برای گرفتن فیلم و عکس در سفارت حاضر شدیم، هر فیلم و عکسی هم که می گرفتیم به دانشجویان تحویل می دادیم.
در مدت زمان یک ماههای که در سفارت بودم موضوعاتی که مشاهده کردم جالب بود، اول اینکه در سفارت بسته بود و اجازه ورود به کسی نمی دادند، نکته دیگر این بود که تمام مقامات مملکت، گروه های سیاسی اعم از چپ و راست، مجاهدین، چریکهای فدایی، جبهه نجات ملی، جبهه ملی و ... همه جلوی در سفارت میآمدند و شعار میدادند که "دانشجوی خط امام بر تو سلام، بر تو درود"؛ به این ها اضافه کنید هنروران و بازیگران سینما، بلورفروشان، پرستاران، پزشکان و ... هر روز یک صنف به نوبت میآمدند و از دانشجویان حمایت میکردند، به خاطر دارم از گروههای مختلف افراد مختلف میآمدند که وارد سفارت شوند و کنار دانشجویان مصاحبه مطبوعاتی کنند اما با ورود برخی موافقت و با برخی دیگر مخالفت میکردند. خیلی ها که امروز تحلیل های متفاوت و با آن مخالفت می کنند و این حرکت را زیر سوال می برند احتمالا آن روز ها خود از جوانان پرشوری بودند که مقابل سفارت، شعار مرگ بر امریکا می دادند !
از صحنههای جالبی که به یاد دارم این بود که همه گروگان ها یک میزبان داشتند یعنی یک دانشجو وظیفه نگهبانی از یک یا چند گروگان را برعهده داشت به طوریکه برای گروگانهای خانم نگهبان خانم و برای مردها یک میزبان مرد در نظر گرفته شده بود.
دانشجویان و گروگان ها کتاب های شریعتی را می خواندند و تخته نرد بازی می کردند
فضا هم به شکلی بود که گروگان ها در فضای اتاق آزاد بودند و اینگونه نبود که گروگانها دست بسته باشند بلکه با دانشجوها تخته نرد بازی می کردند، کتابهای دکتر شریعتی را میخواندند، مثلا یکی از دانشجویان را به خاطر دارم که برای یکی ازگروگانها کتاب دکترشریعتی را می خواند و تحلیل می کرد. حتی با هم نقاشی می کشیدند و غذا می خوردند و در واقع گروگان ها و دانشجویان کاملا با هم رفاقت و همنشینی داشتند، این گونه نبود که فضای گروگان و گروگانگیری واقعی باشد اگرچه انعکاس بیرونی آن تحت عنوان گروگانگیری بود اما در درون و در واقع با یکدیگر همزیستی مسالمت آمیز داشتند.
اتفاق عجیب دیگر زمانی بود که گروگان ها را به شهرهای دیگر منتقل کردند زیرا بعد از واقعه طبس نگرانی هایی به وجود آمد و بنابراین گروگان ها را داخل سفارت آمریکا نگه نداشتند و آن ها را در شهرهای مختلف توزیع کردند. شما تصور کنید اگر پروژه آمریکا برای آزادسازی گروگان ها به نتیجه می رسید، هلیکوپترهای آمریکایی بارگیری می کردند و خود را به محوطه امجدیه میرساندند، نیروهای آمریکایی دانشجویان را در ثانیهای خلع سلاح می کردند و همه را طبق برنامه سر می بریدند چون دانشجویان هیچ تجهیزاتی نداشتند و حتی بلد نبودند چگونه از اسلحه استفاده و از خود دفاع کنند. در واقع همه چیز در سفارت نمایشی بود و واقعی نبود، هیچ نیروی نظامی در سفارت نبود فقط دانشجویان بودند که به همین دلیل بعد از ماجرای طبس همه گروگان ها را به شهرستان ها منتقل کردند.
دانشجویان سوار اتوبوس دو طبقه می شدند تا بتوانند نقشه داخل سفارت را بکشند
جالب است بدانید که دانشجویان حتی بلد نبودند از دوربین استفاده و عکاسی کنند به همین دلیل بود که برای طراحی ماجرای حمله به سفارت، دانشجویان سوار اتوبوس دو طبقه می شدند و زمانیکه اتوبوس از خیابان تخت جمشید عبور می کرد به داخل سفارت نگاه می کردند و هرچه می دیدند را روی کاغذ می کشیدند تا مختصات سفارت را داشته باشند.
سفارت برای خودش دخمه ای بود
البته داخل سفارت هم فضای جالب و عجیبی و در واقع برای خودش دخمه ای بود. اتاقی به نام اتاق شیشه ای وجود داشت که دور تا دور آن شیشه بود و وقتی وارد آنجا می شدیم همه چیز از کار میافتاد و وقتی حرف می زدید هیچ صدایی بیرون نمی آمد البته کسانی که داخل اتاق می نشستند از بیرون قابل مشاهده بودند ولی وقتی وارد اتاق می شدید ارتباط با بیرون قطع می شد و کارکرد آن ضدجاسوسی بود و در آنجا مطالب و مکالمات top secret مطرح می شد.
در زیرزمین سفارت هم لابراتواری پیدا کردیم که بسیار مجهز و در نوع خود منحصر بفرد بود، آرشیو فیلم بسیار جالب همراه با پروژکتور داشتند که فیلم های روز دنیا را آنجا می دیدند، لابراتوار عکاسی و تجهیزات مرتبط با آن هم در دوران خودش به قدری پیشرفته بود که ما تا آن زمان نمونه اش را ندیده بودیم.
ضرغامی و احمدی نژاد می گفتند دشمن ما شوروی است
امروز برخی چهره های سیاسی که در ماجرای اشغال سفارت آمریکا نقش داشتند ابراز پشیمانی می کنند. واقعا کار اشتباهی بود؟
امروز بله، اما شما باید هر چیزی را در ظرف زمان و مکان خودش بسنجید، شما که امروز میگویید اشتباه بود، نگاهی به ۱۳ آبان ۸۵ بیندازید و بفرمایید در آن زمان کدام گروه بود که این اقدام را اشتباه بداند غیر از آقایان ضرغامی و احمدی نژاد که معتقد بودند دشمن اصلی ما شوروی و تودهای ها هستند. به جز این موارد شما بگردید حتی یک نفر را در مملکت پیدا نمی کنید که تسخیر سفارت را در آن مقطع تقبیح کند، همه این کار را تایید می کردند و موافق و مخالف نظام بر این باور بودند که اقدام دانشجویان حرکتی انقلابی است.
می خواستم فیلمی درباره اشغال سفارت آمریکا بسازم اما نگذاشتد
شما تا به امروز به فکر ساخت فیلمی از ماجرای سفارت آمریکا نیفتادید؟ با توجه به حضور مستقیمی که در ماجرای اشغال سفارت داشتید؟
اتفاقا در دوره ای می خواستم فیلمی درباره اشغال سفارت بسازم اما این اجازه تا امروز به من داده نشده ! یعنی معتقدند تحلیلی که من از این ماجرا دارم قابل قبول نیست، حتی نامه نگاری هم شد، اما نشد، البته شنیده ام که گویا قرار است آقای شمقدری راجع به اشغال سفارت آمریکا سریالی بسازد.
جالب است بدانید برای ساخت همان فیلم چند صباحی برای تحقیقات با افرادی که در ماجرای اشغال سفارت چهره های شاخصی بودند مصاحبه کردم، در یکی از مصاحبه ها یکی از افراد تعریف می کرد که وقتی برای خریدن انبر قفل شکن به فروشنده مراجعه کرده، با توجه به سر و وضعی که داشته ، فروشنده از او پرسیده حتما برای سفارت آمریکا می خواهید ؟! و این نشان دهنده آن است که در زمان وقوع حادثه چقدر تب و تاب نفرت از سردمداران آمریکا بی اندازه بوده است !
ولی با همه این تفاسیر حضور ما در این ماجرا بابت ضرورت انعکاس تصویری رویداد در قالب فیلم و عکس بود و جنبه سیاسی نداشت و گردانندگان اصلی هم در همین حد از ما انتظار داشتند و هم ما و هم آن ها نقشی بیش از این برای گروه فیلم و عکس قائل نبودند.