زن خائن ایرانی با پسر افغان سروسر داشت
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از رکنا، زن جوان همیشه از کتکهای همسرش میگفت. حتی ادعا میکرد، شوهرش او را با مردان تنها میگذارد. من هم برای اینکه به او کمک کنم تصمیم به قتل شوهرش گرفتم.
این بخشی از اعترافات اولیه پسر افغان است که جنایتی هولناک را در باغی در محمدشهر کرج مرتکب شد. با تشریح جزئیات دادگاه متهمان این پرونده پای صحبتهای خلیل نشستیم و در گفتگو با یک کارشناس انگیزه این جنایتها را بررسی کردیم.
ناپدید شدن مرد متاهل در اسلامشهر
نخستین برگ این پرونده پس از ناپدید شدن مردی به نام محمد در اسلامشهر تشکیل شد. برادر محمد با مراجعه به پلیس با طرح شکایتی گفت: برادرم همراه همسر و دختر پنج سالهاش در شهرک واوان زندگی میکردند. چند روزی است از او خبر ندارم و همسرش هم جواب درستی نمیدهد. فکر میکنم بلایی سر برادرم آمده است.
پس از این شکایت تحقیقات کارآگاهان پلیس آگاهی اسلامشهر آغاز شد و همسر محمد به عنوان نخستین مظنون مقابل افسر تحقیق قرار گرفت و گفت: من و همسرم هیچ مشکلی با هم نداشتیم. او رفیق باز بود و با دوستانش زیاد سفر میرفتند. چند روز قبل از خانه خارج شد و دیگر بازنگشت. به تصور اینکه او سفر رفته، شکایتی را مطرح نکردم.
تحقیقات در این باره ادامه داشت تا اینکه ماموران متوجه اختلاف محمد و همسرش شدند. با افشای این موضوع تحقیقات روی زن جوان به نام سمیرا متمرکز شد. پس از سه ماه از ناپدید شدن مرد جوان، ردیابی خط تلفن همراه سمیرا ماموران را به یک پسر افغان به نام خلیل رساند. سمیرا و خلیل با هم ارتباط پنهانی داشتند. سمیرا دوباره دستگیر شد و این بار اعتراف کرد با همدستی خلیل و مرد افغان دیگری به نام جمشید شوهرش را کشتهاند. متهمان در یک باغ در محمدشهر کرج دستگیر شدند و به این قتل اعتراف کردند. خلیل و جمشید اعتراف کردند که تحت وسوسههای سمیرا، شوهر او را با ضربههای قمه کشته و هر دو در قتل همدستی داشتهاند.
پس از تکمیل تحقیقات، پرونده برای محاکمه به شعبه اول دادگاه کیفری یک استان البرز ارسال شد. متهمان روز سهشنبه به ریاست قاضی قیومی و با حضور قاضی رنجبر پای میز محاکمه قرار گرفتند. ابتدای این جلسه نماینده دادستان با قرائت کیفرخواست گفت: در این پرونده براساس کیفرخواست دادسرای عمومی و انقلاب کرج، خلیل ۲۵ ساله و جمشید ۲۴ ساله متهم به مشارکت در قتل عمدی مرد مسلمان به نام محمد و مخفی کردن جسد مقتول هستند. خلیل همچنین متهم به شرب خمر است.
فریب شوهر بی نوا توسط زن 32 ساله
وی ادامه داد: متهم ردیف سوم به نام سمیرا ۳۴ ساله که همسر مقتول است نیز متهم به معاونت در قتل است. او از طریق فریب شوهرش او را به محل جنایت برده و دو همدستش او را کشته اند. با توجه به درخواست اولیایدم تقاضای اشد مجازات را برای متهمان دارم.
در ادامه جلسه محاکمه برادر مقتول بهعنوان قیم دختر پنج ساله برادرش تقاضای قصاص کرد. دختر مقتول که اکنون ده ساله است هم گفت: من میدانم منظور از قصاص چیست و برای دو متهم مرد، تقاضای قصاص دارم، اما از مادرم میگذرم و او را میبخشم.
در ادامه سه متهم در بخش علنی دادگاه به دفاع از اتهامشان پرداختند و منکر قتل محمد شده و یکدیگر را مقصر ماجرا معرفی کردند.
خلیل با رد اتهامش گفت: اتهام شرب خمر مخفی کردن جسد را قبول دارم، اما جمشید مرتکب قتل شد و محمد را کشت. زمانی که محمد را کشت، سمیرا و دختر پنج سالهاش هم نظاره گر قتل بودند و هیچ واکنشی نشان ندادند. جمشید هم با رد این اعترافات گفت: وقتی با قمه بالای سر محمد رفتم، نتوانستم او را بزنم. قمه از دستم افتاد و خلیل با آن چند ضربه به مقتول زد. من فریب خلیل را خوردم. او ادعا کرده بود، محمد مزاحم خواهرش است و قصد تنبیه او را دارد. من وقتی محمد و سمیرا به باغ آمدند تازه متوجه ماجرا شدم. سمیرا هم ادعاهای جدیدی را مطرح کرد و مدعی شد، بعد از دوستی با خلیل او شروع به تهدید میکرد.
او از من خواست شوهرم را به باغ بیاورم. من هم برای حفظ جان دخترم، مجبور به همکاری با او شدم.
پس از دفاعیات متهمان، رئیس دادگاه ختم این جلسه را اعلام کرد.
قربانی وسوسههای سمیرا شدم
خلیل، متهم ردیف اول است که دوستی او با مقتول باعث رقم خوردن این جنایت شد. او وقتی تصادفی شماره سمیرا را گرفت و شروع به صحبت کرد، هرگز فکر نمیکرد این آشنایی پایانی خونین داشته باشد.
چند وقت است به ایران آمدی؟
پدر و مادرم متولد افغانستان هستند و سالها قبل به ایران آمدند. من در ایران متولد شدم.
چطور با سمیه آشنا شدی؟
یک روز تلفنی را اشتباه گرفتم و زنی جواب داد. همان تماس باعث آشنایی ما شد.
همدیگر را هم میدیدید؟
بله. قهوهخانه میرفتیم.
میدانستی متاهل است؟
بله، همه چیز را به من گفته بود.
چرا شوهرش را کشتی؟
من او را نکشتم. وقتی با محمد درگیر شدم، جمشید با قمهای که همراه داشت چند ضربه به او زد که باعث مرگش شد.
انگیزه تان از اینکه او را به باغ کشیدید چه بود؟
سمیرا همیشه از رفتارهای همسرش گلایه میکرد و میگفت او رفیقباز است و دوستانش را به خانه میآورد. هر وقت هم اعتراض میکرد، کتکش میزند. خرجی خانه را هم نمیداد. یک روز سمیرا پیشنهاد داد شوهرش را بکشیم. من هم قبول کردم، ولی قصدم کشتن نبود. فقط میخواستم او را بترسانم. سمیرا به دروغ گفته بود، این باغ متعلق به دوستش است و در اینجا قصد ساخت و ساز دارد. به این بهانه و برای بررسی هزینه نقشهبرداری شوهرش را به باغ آورد. من ابتدا با او درگیر شدم و بعد جمشید او را کشت.
جسد را چه کردی؟
در باغ چاهی بود. جسد را با کمک جمشید در چاه انداختیم. شب بعد دوباره به باغ آمدیم و داخلش خاک ریختیم.
میخواستی با سمیرا ازدواج کنی؟
نه. چنین قصدی نداشتیم. بیشتر قصد داشتم به او کمک کنم.
حرف آخر؟
من قربانی وسوسههای شیطانی سمیرا شدم و مقصر اصلی او است. قول داده بود اگر قتل را گردن بگیرم، رضایت اولیایدم را جلب میکند، اما هیچ کاری برای ما نکرد.