ابراهیم فیاض: رفتار عدالتخواهان سلبریتی شبیه خوارج است/ جریان ضد عدالت از میان مشاوران احمدینژاد روی کار آمد
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از نامه نیوز، یکی از مسائلی که پس از ماجرای اختفای برادران جنجالی صدرالساداتی پیش آمد، بحث درباره سوابق آنها و اقداماتی از این دست در میان برخی جریان ها بود. یکی از این برادران پیش از این نیز در ماجراهای مختلف مثل ده ونک و مسائلی از این دست، سر و صدای زیادی به راه انداخته بود و در شبکههای اجتماعی خود با سخنان عجیب و تند درباره عدالتخواهی مشهور شده بود. «ابراهیم فیاض» جامعه شناس و استاد دانشگاه تهران در مورد جریان مشهور به عدالتخواه در ایران در ادوار مختلف سخن گفته است:
* این روزها رفتارهایی از جریان موسوم به عدالتخواه میبینیم که تعجب برخی از محافل رسانهای و خبری را نیز برانگیخته است. شکلهایی از جلب توجه که پیش از این مخصوص به گروههای دیگری بود، این بار توسط این گروهها نمایان شده است. ریشه چنین تغییری را در برخی رفتارهای سیاسی و اجتماعی در سطح کنشگران اینچنینی چه میدانید؟
برخی جریانات عدالتخواه حالت فرقه ای پیدا کردند
بهطور مشخص قصد ندارم درباره فردی خاص یا جزئیات اقدام چند نفر که خبری شده صحبت کنم و بخشی از اطلاعات موجود در این رابطه هنوز در دسترس نیست. اما ما سلیبریتی عدالتخواه داریم که در بین خط مذهبی حالتی «فرقهای» پیدا کرده و بسیار خطرناک است. اگر در ماجرای طلبه سیرجانی تامل کنیم و کمی حافظه تاریخی خود را بهکار بندازیم، به یاد خواهیم آورد که او نیز برای یک مطالبه ساده چه اقدامات عجیبی کرد و در مرکز توجهات قرار گرفته و در جادهها پیادهروی کرد. آن جریان چون به نقطههای حساس و خطرناکی رسید، در نهایت نظام مجبور به جمع کردن آن قائله شد.
اکنون نیز عدهای بحث عدالتخواهی خود را بهصورت فرقهای جلو میبرند و این جریان به نوعی فرقه بدل شده است. شکل خودنمایانهی بخشی از این فرقه شبیه فرقه «خوارج» است. ما دچار نوعی خوارج سازی در ایران شدهایم. بحث عدالتطلبی عرفانی و تندروانه در جامعه رشد یافته و راه حل درمان آن طرح عدالتخواهی عقلانی، واقع گرا و فقهی است.
* این عدالتخواهی فقهی چه ویژگیهایی دارد و ریشه آن کجاست؟ اساسا حد یقف و خط قرمز عدالتخواهی کجاست؟
نگاه فقهی مرز و خط قرمز برای حرکت عدالتخواهانه ایجاد می کند
منشاء عدالت فقهی برگرفته از فطرت انسانی است و با درکی عرفی نیز قابل فهم است. این مقوله دور از انواع عدالت عرفانی و کفرآمیز بوده و ریشه ایمانی دارد. در عدالتخواهی عرفانی و کفرآمیز ممکن است شما به این نتیجه برسید که باید فرق ولی خدا بر روی زمین را نیز با شمشیر در هنگام نماز بشکافید!
اما فقهی نگریستن به مقوله عدالت باعث میشود سایر جنبههای عدل مثل اخلاق، رفاه و عقل نیز مورد توجه قرار گیرد. یعنی زمانی که جریانی مطالبه عدالت را در یک نقطه دارد، هم مرزهای اخلاقی را رعایت میکند هم در مسیر عقلانی و با استعانت از گنجینه پویای فقه شیعه قدم بر میدارد.
آن عدالتی که دم از آزادی، برابری و عرفان میزد، سر از مجاهدین خلق و تئوری جامعه بی طبقه توحیدی در آورد که یک آرمان پردازی اتوپیایی و آرمانشهری رویایی بود. مبنای عدالتی که ما از آن صحبت میکنیم فطرت و حکمت است. حقوق و اخلاق جدا از این عدالتخواهی نیست. عدالت جویی نباید باعث شود که به حقوق خصوصی و شخصی کسی تعرض شود یا آبروی انسانی بدون ادله کافی ریخته شود. این نوع عدالت چنان خطوط قرمز پر رنگ دارد که آزادی مشروع را دریغ نمیکند.
* اگر این جریان در ابتدای انقلاب چنین قدرتی داشت، چگونه نتوانست قدرت خود را حفظ کند؟
ما خود در ابتدای انقلاب به دلیل وجود چنین فضایی، تا حدی درگیر تندرویهای ناشی از این رویکرد شدیم. این تندرویها در سالهای ابتدای انقلاب هم در حوزه اجتماعی و فرهنگی دیده میشد و هم در بحثهای اقتصادی در دولت مهندس موسوی سرباز کرد. البته کسانی چون آقای هاشمی، خاتمی و موسوی که در آن زمان تند عمل میکردند، بعدها نظرات خود را تغییر دادند. آقای هاشمی در دولت خودش نگاههای لیبرالیستی افسارگسیخته را وارد اقتصاد ایران کرد. آقای موسوی هم بعدا در حوزههای مختلف نظرات گذشته را نداشت. تکلیف آقای خاتمی و تیم او نیز مشخص است بعد از آن همه گرایش چپ به چه سمتی تغییر کردند.
* ممکن است جریان عدالتخواه موجود ادعا کند که برگ برنده جریان راست نو در ایران مقابل نیروهای اصلاح طلب که همواره از دو قطبیهای فرهنگی و مسائلی مانند آزادی مدنی استفاده کردند، بهرهگیری از شعار عدالتخواهی و مساواتجویی است...
جریان ضد عدالت در میان مشاوران احمدی نژاد در اواخر دولت او روی کار آمد
متاسفانه این رویکرد تکراری است. دولت آقای احمدی نژاد هم به همین عنوان از شعار عدالت شروع کرد، ولی همه ما به یاد داریم که دولت احمدینژاد با آن همه برنامههای عدالتجویانه آخر سر از نئولیبرالیستی ترین برنامهها درآورد که توسط مشاوران نئولیبرال آن دولت طراحی و در سالهای آخر اجرایی شده و تورم بالا و کاهش ارزش پول را به ارمغان آورده و معتقد بود کارخانه فاقد سوددهی را باید بدون درنظر گرفتن امکان اصلاح و هزینه برای آن، تعطیل کنیم.
مثال ماجرای عدالتخواهی فاشیستی، داستان شرکت فولکس واگن است. نام این شرکت در زمان قدرت گیری نازیها «ماشین مردمی» گذاشته شدن که به آلمانی فولکس واگن میشود، اما همان شرکت اکنون جزء شرکتهای سرمایهداری و از تولیدکنندگان کالاهای لوکس گران قیمت است.
اینکه عدالتخواهی عرفانی و عدالتخواهی فاشیستی با رویاهای زیبا و کاپشن ساده میآیند و آخر سر با کت و شلوار و بوتاکس از درب خروج بیرون میروند، یکی از بدیهیات تاریخی است. این نوع عدالتخواهی با آرمانهای ظاهرا ابتذال ستیزانه وارد عرصه فرهنگ میشود ولی در آخر کار با عکاسی به همراه هدیه تهرانی و دیدار از گالریهای آنچنانی و تبریک تولد مایکل جکسون از صحنه خارج میشود.
اما عدالتخواهی فقهی، واقعگرا است و مقابل این پوپولیسم و چپ و راست زدنها است.
* به بحث پوپولیسم اشاره کردید. همکار شما در دانشگاه تهران یعنی یوسف اباذری سالهاست به پوپولیسم در عرصه فرهنگ و عوام زدگی اشاره میکند و از صدای پای فاشیسم در اذهان مردم سخن میگوید.
پوپولیسمی که میگویید سر از فاشیسم در میآورد. ما اکنون با شکست سیاستهای مبتنی بر بازار آزاد در جهان مواجه هستیم و اکنون نبرد سیاسی در بیشتر کشورهای مدرن جهان بین چپهای جدید و سوسیالیستهای نو و فاشیسم است و فعلا فاشیسم که از درب شعارهای پوپولیستی وارد شده دست بالا را دارد. آقای اباذری نیز این خطر را حس کرده و ما بارها با هم صحبت کردیم، او کاملا مقابل فاشیسم قرار دارد اما از طرفی گرایش سوسیالیستی دارد، لذا از این جنبه با این نوع عدالت فرقهای زاویه دارد.
* عدالتخواهی فقهی و عقلانی که از آن صحبت میکنید، آیا در ایران نماینده سیاسی و فکری جدی دارد؟
در مورد شرایط فعلی و انسانهای زنده قصد ندارم در اینجا صحبت کنم...
* در گذشته چطور؟ آیا در دوره صدر انقلاب چنین شخصیتی وجود داشت؟
مرحوم شهید بهشتی قطعا تنها نماینده بسیار جدی این رویکرد فقهی و عقلانی به عدالت بودند و چهرهای مانند ایشان هنوز وجود ندارد. البته شهید مطهری نیز با درجات دیگری نگاه عدالتخواهانه داشتند و گاهی برخی نظرات ایشان چنان سوسیالیستی میشد که پس از شهادتشان فشار برخی نیروهای سنتی بازار باعث شد کتاب ایشان در حوزه اقتصاد را خمیر کنند. ایشان اواخر عمر با وجود زاویه شدید خود با جریان التقاطی و الحادی چپ، در آن کتاب ایده «تقدم کار بر سرمایه» را مطرح کردند که تا حدی در عمل یک ایدهی چپ محسوب میشود. اما کسی که بسیار متفکرانه و ریزبینانه روی این قصه کار میکرد، شهید بهشتی بود. آقای موسوی نیز در ابتدا بسیار تحت تاثیر شهید بهشتی بود اما بعدها نگاههای تندی در حوزه اقتصاد پیدا کرد. به هرحال جریان عدالتخواه فقهی در همان ابتدای انقلاب در مقابل عدالتخواهی رومانتیک و فرقهای مجاهدین خلق قرار گرفت.
* بعدها چه اتفاقی برای آن جریان رخ داد؟
جریان آقای هاشمی در مجلس با دولت و شخص آقای موسوی زاویه پیدا کرد. به یاد دارم پس از رحلت امام در سال 68 یک بار میرحسین موسوی در دانشگاه تهران سخنرانی کرد و با ناراحتی گفت که با این مسیر بنده دیگر تمایلی به سخن گفتن درمورد امور جاری ندارم و ما با وجود برخی رویکردها در دولت جدید درحال تبدیل شدن به یکی از اقمار و اذناب سرمایهداری جهانی هستیم. هرچند بعدها در ماجراهای سیاسی تمام سخنان گذشته از سوی موسوی فراموش شد، اما چنین آرایشی در آن زمان ایجاد شد.
روند دولت آقای هاشمی به سمتی رفت که در آن زمان دولت اصلاحات هم با شعار عدالت اجتماعی به صحنه برگشت. در ابتدا بحث آزادی و توسعه سیاسی چندان به آن پر رنگی که طرح شد نبود. آقای خاتمی در اولین سخنرانی بعد پیروزی در میدان نقش جهان اصفهان پس از انتخابات دوم خرداد گفت: کار اصلی ما عدالت است. هرچند خود خود او نیز به مرور در عرصه عمل شرایط را برای فرودستان جامعه محیا نکرد و اوضاع را برای بهرهگیری احمدینژاد از شعار عدالت محیا ساخت.
* شما مدام از گذشته میگویید، آیا هنوز هم ظرفیت تکرار چنان مسائلی وجود دارد؟
همین اتفاقی که اکنون مطرح شده است و معروف به بحث اخیر آن چند نفر است ، از یک شبه فرقه عرفانی عدالتخواهانه در قم شروع شده است. این فرقه تشکیلات مشخصی دارند و همانطور که فرقه عرفان زده و رومانتیک مجاهدین به دامان امپریالیسم آمریکا افتاد، اینها نیز در نهایت در پازل سرویسهای اطلاعاتی و دستگاه سیاست خارجی غربی بازی خواهند کرد.
* در مقابل چنین جریاناتی چه راهکار سریع و قابل دسترسی وجود دارد؟
عدالت عرفانی و عوام زده فروپاشی اجتماعی به بار می آورد
اگر ما بتوانیم یک دولت عدالتگرای عقلانی اخلاقمدار واقعگرا داشته باشیم، میتوانیم از کنار این خطر حساس آسوده بگذریم. اساس شعار یک دولت اسلام گرا باید «عدالت، اخلاق و رفاه عمومی» باشد.
در غیر این صورت، مانند تجربه دولت قبل، یک عدالتخواهی شعاری خواهیم داشت که با وجود آن تنها کلمه عدالت نزد جامعه ذبح معنایی میشود. سرمایهداری و اشرافیت رفاقتی در همین لحظه از دل شعارهای زیبای عدالتخواهانه خارج خواهد شد و بساط اخلاق، رفاه و عقلانی بودن امور را برخواهد چید.
مردم براساس فطرت خود تشخیص میدهند که چرا مسیر عدالت فقهی و عقلانی صحیح است زیرا مبنای این عدالت رجوع به وجدان فردی و فطرت انسانی است و این با درک عرفی هم قابل فهم است. ولی مسئله اصلی قراردادن چنین ایدهای از عدالت در برابر عموم جامعه است و ما در اینجا ضعف داریم.
این هشدار را جدی بگیرید که آن عدالت عرفانی و فاشیستی موجب تضییع اخلاق و در نتیجه فروپاشی اجتماعی خواهد شد!