ماجرای مصادره اموال سازنده اکباتان+سند
به گزاش اقتصادنیوز گزیده این گفتوگو به این شرح است:
*من در مورد آن پروژه خیلی مطالعه کردم. با یک کمپانی ایتالیایی که قبل از انقلاب هم با من کار میکرد صحبت کردم. برای همکاری خیلی استقبال کردند که من جادهسازی کنم و آنها هم فاینانس کنند. به یاد ندارم که آن زمان به چه دلیل به ایران پول نمیدادند. ولی وقتی من با شرکت ایتالیایی صحبت کردم، آنها گفتند که این پول را به تو میدهیم با ضمانت بانک مرکزی و بازگشت این پول با تولی رود خواهد بود و تقاضای من این بود که ۱۰ میلیون متر مربع در شمال تهران برای اکباتانی دیگر و بزرگتر و بهتر و زیباتر و ۲۰ میلیون مترمربع در میانه راه شمال و ۷۰ میلیون کنار بحر خزر برای یک شهر نمونه ساحلی که به عنوان زیباترین شهرکهای دنیا اختصاص یابد.
* آنها قبول کردند و با سازمانهایی که مربوط به زمینهای مد نظر بود، وارد مذاکره شدیم و زمینها را هم انتخاب کردیم؛ ولی دیگر کارمان به گرفتن زمینها نرسید. من میخواستم اول کارم در ایران تثبیت شود. زمانی که تصویب شد که کار را انجام دهم برگشتم آمریکا. آن زمان با برنامه تحریمهای کلینتون مصادف شد و نتوانستم حتی از آمریکا تکان بخورم.ما دائم با آقای مرعشی و دیگر آقایان در تماس بودیم و به دنبال راه حل میگشتیم؛ اما مشکل ما بزرگ بود.
* آقای مرعشی هنوز هم با من تماس میگیرد. همین چند ماه پیش بود که میخواستند یک جاده بسازند که از بندرعباس تا کرمان و از کرمان به سیستان برود. ایشان با من تماس گرفتند و گفتند که برای این برنامه از شما کمک میخواهیم. آیا شما میتوانید به ایران بیایید؟ پولش را هم از ژاپنیها تهیه کرده بودند. گفتم نه من نمیتوانم بیایم. آن موقع شرایط مساعد نبود.
*من عاشق ایران هستم و هنوز هم مدام به این فکر میکنم که یک کار مثبتی برای ایران انجام دهم و تا آنجا که میتوانستم کارهایی را هم انجام دادم. بعد از انقلاب چند ماه در ایران بودم. داشتم کارم را انجام میدادم. شاه رفته بود و آیت الله خمینی تشریف آورده بودند. من نزدیک به ۵ تا۶ دفعه به قم رفتم و ایشان را از نزدیک دیدم. آقای رفسنجانی مرا نزد ایشان برد. همهکاره آیتالله خمینی، آقای رفسنجانی بود. پشت خانهای که آیتاللهخمینی در قم داشت، یک پاسیو بود و اتاقی هم آنجا بود. تمام کسانی که میخواستند ایشان را ببینند، میرفتند آنجا مینشستند. آقای رفسنجانی هم که هنوز آن موقع سمت نداشتند، آنجا بودند. یک عده میآمدند صحبتهایشان را میکردند. من هم نزد ایشان از کارهایم و گرفتاریهایی که برایم به وجود آمده بود در کارخانهها صحبت میکردم. ایشان همه را محول کردند به آقای رفسنجانی و گفتند ببین مشکلات ایشان چیست و به ایشان کمک کنید. من آن زمان بانک و نزدیک به ۱۱ تا ۱۲ کارخانه داشتم. اما همه را شروع کرده بودند به چوب حراج زدن. البته این مسائل را مطرح میکنم که شما بدانید که شرکت نوسازی و عمران تهران تنها شرکت سلامتی بود که کار میکرد و در جاهای مختلف، سپردهگذاری داشت و به هیچ وجه بدهکار نبود. هر کدام از این کارخانهها هم کارگران زیادی داشت. بالاخره بین آنها هم آدمهایی بودند که شلوغ کاری راه میانداختند و مرا اذیت میکردند. من اهمیت نمیدادم و کار خودم را میکردم. یکی از کسانی که در یکی از شرکتهای ساختمان ما سهامدار بود و چپی هم بود، با سایر شرکا بینشان به هم خورد و تصمیم گرفت که از آن شرکت برود. حساب کردیم دیدیم یکی دو میلیون تومان سهمش است و ما هم به او پرداخت کردیم و به آمریکا رفت. در آمریکا هم پسر بزرگ من در میامی دنبال کارش بود و در دانشگاه اسمنویسی کرد. انقلاب که شد این آقا برگشت و تعدادی از بچههای به قول خودش انقلابی را دور و برش جمع کرد. این طرف و آنطرف پلاکارد پخش میکردند. یک پلاکارد برای من درست کرده بودند و در طبقه هفتم دفتر مرکزی شرکت نوسازی و عمران تهران انداخته بودند که «گلزار باید اعدام گردد»؛ اما من اصلا اهمیت نمیدادم و دنبال کارهایم بودم که آنها را انجام دهم و مشکلاتم را برطرف کنم. تا روز آخر یعنی جلسه آخر هیات مدیره، جانشین برای خودم انتخاب کردم. رئیس کارگاه فاز یک اکباتان را بهعنوان جانشین خودم اعلام کردم و صورت جلسه امضا شد. میخواستم برای چکآپ کلی پزشکی به آمریکا بروم؛ زیرا آن اواخر دیگر شبها نمیتوانستم بخوابم. شب تا صبح بیدار بودم و صبح به کارگاه میرفتم. هر کاری که میکردم صبح یک مشکل جدید بهوجود آمده بود. من هم فقط برای یکی دو ماه به آمریکا رفتم که ببینم چرا شبها خواب به چشمم نمیآید. آن زمان ۱۰ هزار نفر کارگر و کارمند داشتم. بالاخره در بین آنها آدم ناجور هم بود؛ اما هم کارگاهایمان کار میکرد و هم امکانات مالی خوبی داشتیم. زمانی که از ایران بیرون آمدم متجاوز از ۵۰۰ میلیون تومان فقط در بانک مرکزی سپرده داشتم. مشکل مالی نداشتم. اما تحولات آن زمان را اگر بررسی کنید حزب توده به شدت در جامعه نفوذ کرده بود. آنها حرفها و امیال مختلفی داشتند و از این فضا استفاده میکردند و شلوغ کاری راه میانداختند.
*من در خارج از کشور چیزی نداشتم که بخواهم بمانم. تمام زندگیام در ایران بود. اما برای تداوم کارم باید سلامت میبودم. هیچ وقت به سختی و گرفتاریها نمیباختم. همیشه به فکر راه حل و چاره بودم. وقتی آمدم، به سانفرانسیسکو رفتم و آنجا نوبت دکتر داشتم. دکتر گفت که شما فرسوده شدید و باید کمی استراحت کنید. اما در فاصله کوتاهی بعد از خروجم از ایران، همان آقایانی که شلوغ کاری میکردند نمیدانم چگونه هیات مدیره و مدیرعامل شهرک اکباتان شدند.
*هیات مدیره موقت را من انتخاب کرده بودم. جانشینم را هم انتخاب کرده بودم. شرکتها وقتی تغییراتی ایجاد میکنند تمام صورتجلسات آنها به ثبت شرکتها میرود. حتی چندی پیش یک نفر ادعا کرده بود که شهرک اکباتان را من ساختم. آن زمان گفتم اثبات این مساله کاری ندارد. شما به ثبت شرکتها مراجعه کنید و ببینید شرکت نوسازی و عمران تهران چه زمانی تاسیس شده است. چهکار کرده و مدیرعاملش چه کسی بوده است. اینها در بایگانی ثبت شرکتها وجود دارد. اما آنهایی که بهعنوان هیات رئیسه جدید وارد شده بودند، خودشان رئیس هیات مدیره و مدیرعامل انتخاب کردند و اعلام کردند که «به موجب قوانین و مقررات بعد از انقلاب، مبالغی از داراییهای شرکت کسر و به حساب هزینهها منظور شد.» خندهدار است اگر بگویم که چه چیزهایی را بهعنوان هزینه منظور کرده بودند. از اتوبان کرج وقتی وارد میدان آزادی میشوید، سمت چپ آن اتوبان در میدان آزادی بیش از یک میلیون و صد هزار متر مربع زمین داشتیم. این زمین را جزو هزینهها محسوب کرده بودند. این در حالی بود که شرکت نوسازی و عمران تهران، متجاوز از ۱۰ میلیون متر مربع زمین در سراسر کشور داشت. از جمله همین زمین. اما من زمانی که آن زمینها را گرفتم، با شرکت نفت مذاکره کردیم که این شرکت دفتر مرکزی و تاسیسات وابسته به آن و واحدهای مسکونیاش را در این زمین بسازد؛ ولی آن پروژه نهایی نشد. ماکت این پروژه را در یک پارک گذاشتیم و تماشاچی داشت. بنابراین برای تمام این زمینها هم پروژه تعریف شده بود. اما همین صورتجلسه هیات مدیره قلابی عنوان کرده بود که به موجب قوانین بعد از انقلاب هر کسی زمین بایر داشته باشد، دولت آن را مصادره میکند.
*آنها به نام آن قانون زمینهای ما را برداشتند؛ اما ما زمینهایمان بایر نبود. زمین را برای کارمان خریده بودیم. آدمهایی که پای صورتجلسه را امضا کرده بودند، در شرکت ما هیچ کاره بودند. درست سه تا چهار روز بعد از اینکه من از ایران خارج شدم، آنها به شرکت من آمدند و هیات مدیره تشکیل دادند و رئیس هیات مدیره تعیین کردند. کسی که صورت جلسه اول را نوشته مصادره زمینها را در آن قید کرده و جالب آنکه آن صورت جلسه را یک نفر امضا کرده است. به استناد این کاغذ رئیس هیات عامل دستور مصادره اموال را میدهد. تنها کسی که زیر آن صورت جلسه را امضا کرده آقای مولایی است. رئیس دادگاه انقلاب اسلامی وقت به استناد این نامه که فقط یک امضا داشته، قبول کرده که تمام آن موارد مطرح شده در صورت جلسه درست است.
*من هیچ وقت تصمیم نگرفتم که به ایران نیایم. همین الان هم بتوانم میآیم. اما بچههایم اصرار دارند که برنگردم. وقتی جریان بزرگراه اتفاق افتاد و آقایان مرعشی و خرازی اصرار کردند که به ایران بیایم، من اروپا بودم. همسرم گفت که نمیگذارم تو به ایران بروی؛ ولی من برای اینکه بتوانم کمکی کنم به ایران برگشتم. هرچند در مدتی که بعد از انقلاب در ایران ماندم خیلی اذیت شدم. بگذارید برایتان یکی از مواردش را بگویم. اشاره کردم که پلاکاردی را در طبقه هفتم دفتر مرکزی شرکت نوسازی و عمران تهران انداخته بودند و نوشته بودند «گلزار اعدام باید گردد». در همین جریان کارمان افتاد به آقایی به نام آقای صباغیان که چهار پنج تا بچه داشت. یکی از پسرهایش هم معاون آقای بازرگان بود. چندتا از بچههایش جزو پاسدارها بودند. چندتا از بچههای چپی رفته بودند با آنها در مورد من صحبت کرده بودند. یک روز کاغذی را به دیوار شرکت زدند که آقای گلزار باید بیاید به دادگاه. رئیس دادگاه هم آقای صباغیان بزرگ بود. دوستی داشتم که معاون من در شرکت بود. دوستی ما قدیمی بود. به من گفت آقای صباغیان شوهر خالهام است و ناراحت نباش، حل میشود. روز دادگاه رفتیم روبهرویش نشستیم. تودهایهای شرکت هم به آنجا رفته بودند. بچههای صباغیان هم که با آنها همکاری میکردند کنار آنها ایستاده بودند. صباغیان به من گفت اسمت چیست؟ گفتم رحمان گلزار. باز تکرار کرد که میگویم اسمت چیست؟ و من باز هم جواب دادم رحمان گلزار؛ ولی او این بار با صدای بلندتر پرسید میپرسم اسمت چیست؟ جواب دادم رحمان. در همین چند دیالوگی که با هم برقرار کردیم، یک جوان پاسدار آمد و رفت اسلحه خود را در جای مخصوص گذاشت و رفت پشت سر آقای صباغیان ایستاد. تفنگش را کنار گذاشت و گفت آقای صباغیان این آقای گلزار شبستری، مدرسه علوی دروازه شمیران را ساختهاند. من در آنجا درس خواندهام و الان مهندس شدهام. من همیشه آقای گلزار را میدیدم. خلاصه آنکه آقای صباغیان با شنیدن این موضوع به من گفت شما میتوانید بروید. از قدیم گفتهاند که تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز. در آن دوران بهواسطه کارهایی که درخصوص مدرسهسازی و مسجدسازی انجام داده بودم، خیلی از خطرها از سرم رفع شد. ولی همین مسائل خودش دغدغههای زیادی را برایم ایجاد کرد. مثلا عدهای ناگهان وارد جلسات هیات مدیره شرکتهایم میشدند و میگفتند چون حکومت، یک حکومت ملی است ما برای نظارت بر کارهای شما آمدهایم. در جلسه مینشستند و نمیگذاشتند ما هم کارمان را انجام دهیم. اما باز هم ماندم و نمیخواستم کارم را ترک کنم. من به راحتی از ایران نرفتم. وقتی از ایران خارج شدم بلیت دو طرفه گرفته بودم. یعنی میخواستم برگردم؛ اما به محض اینکه از ایران خارج شدم شرکتم را به حال و روزی که تعریف کردم، دچار کردند.
*همین افرادی که خودشان را هیات مدیره بعد از انقلاب معرفی کردند، یک روز در جلسه هیات مدیره ما وارد شدند و گفتند که به استناد یک کاغذ که نشان میداد زمینها را دولت برداشته و مصادره کرده و شرکت را یک شرکت بدهکار جا زده بودند، ما مدیریت شرکت را بر عهده گرفتهایم. حرفی برای گفتن باقی نمیماند. هیات مدیره ما هم مجبور به واگذار کردن شد؛ چون آنها با یک سند قانونی آمده بودند.
*[درپاسخ به این پرسش که موضوع دیگری که در مورد شما بیان شده، مربوط به شکایت به دادگاه لاهه است. نقل میکنند که آقای افتخار جهرمی، نماینده وقت ایران گفته است در دادگاه لاهه، برادر آقای گلزار که تبعه آمریکا هم بوده با همکاری یک دفترخانه اسناد رسمی در تهران، سندی جعل کرده بودند که به موجب آن آقای رحمان گلزار، یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی اکباتان را به ایشان فروخته بوده است؛ بنابراین وی به حکم مصادره اکباتان معترض و چون تبعه آمریکا بوده به دادگاه لاهه شکایت کرد. افتخار جهرمی گفته است که ما وقتی با این شکایت مواجه شدیم از رحمان گلزار کمک خواستیم و او گفت: «این سند جعل است و اکباتان متعلق به من بوده است» و با وجود مصادره اکباتان، رحمان گلزار به دادگاه لاهه آمد و این شهادت را داد و پرونده ادعای یک میلیارد دلاری علیه ایران مختومه شد. این روایت مورد تایید شماست؟ داستان شکایت به لاهه چه بود؟]دادگاه لاهه تشکیل شد که هر کس هر ادعایی دارد، برود به آن دادگاه شکایت کند. همکاریهایی که ما با چند شرکت آمریکایی داشتیم موجب شد تا پای من به دادگاه لاهه باز شود. یکی از شرکتهایی که با آنها قبلا کار میکردم، مقداری از پولش مانده بود. نزدیک به یک میلیون دلار صورت جلسه درست کرده بود و برده بود به دادگاه. آن زمان ایران پولی را در یکی از کشورها گذاشته بود که کسانی که در دادگاه لاهه برنده میشوند، از آنجا پولشان را تامین کنند. بابت شرکت نوسازی و عمران تهران هم پول کوچکی گرفته شده بود. در مورد ادعای برادرم هم باید بگویم که من برادری به آن اسم و نام نداشتم. برادر من پرویز گلشنی بود که با او کار میکردم. در صورتی که یک آقایی به نام ابراهیم رحمانی گلشنی نزد دادگاه لاهه در مورد اکباتان شکایت کرده بود. رئیس قسمت ایرانی دادگاه لاهه هم رسیدگی به آن پرونده را الزامی کرده بود و بر عهده ایران گذاشته بود. زمانی که من به ایران آمدم تا آن بزرگراه را بسازم، به دادگستری رفتم و این ادعا را رد کردم. اما این روایتی که شما میگویید من در جریانش نیستم. کاری که من کردم این بود که گفتم.
*[در مورد همکاری با بانک مرکزی] ببینید ۱۰۰ میلیون تومان را ما دادیم و ۳۰۰ میلیون تومان را بانک مرکزی داد تا بتوانیم خانهها را از طریق صندوق اکباتان فاینانس کنیم. آن زمان صندوقهای پسانداز در ایران شرایطی داشتند که آقای مهران، رئیس وقت بانک مرکزی هم با توجه به آن شرایط به من کمک کرد. مشابه صندوق پس انداز اکباتان آن زمان دو سه تا بود. اما بعد از مدتی که شنیدیم در بازار سیاه این آپارتمانها گرانتر خرید و فروش میشود ما هم تصمیم به فروش نقدی کردیم که اولین خانهها را بهصورت نقدی شرکت هواپیمایی هما خرید. ناگهان من تبدیل شدم به یک سرمایهدار بزرگ. البته اخیرا شنیدم یک شرکت آمریکایی ادعا کرده که شهرک اکباتان را فاینانس کرده است. در صورتی که شهرک اکباتان فقط با پول مردم ساخته شد. تنها کسی که در شهرک اکباتان به من کمک کرد، آرشیتکت مخصوص رئیسجمهور کره جنوبی بود که در مصاحبه قبل به او اشاره کردم. نقشه فاز دوم اکباتان حاصل همکاریهای من با او بود. ۲۰۰ هزار دلار بابت طراحی به او دادم و مابقی کارها را خودمان انجام دادیم. اخیرا هم دختر آن آقا در کره جنوبی به دنبال من میگشته و توانسته شماره دخترم لیلی را پیدا کند. با لیلی تماس گرفته که دیداری با پدرش تازه کنم.
*[درباره ۵۰۰ میلیون تومان دارایی در بانک مرکزی] همانطور که اشاره کردم، هیات مدیره جدید میخواست شرکت را بدهکار جلوه دهد. در نتیجه صندوق پس انداز اکباتان را هم از داراییهای شرکت کسر کردند. این پول هم به این طریق رفت.
*بعد از انقلاب خانواده من در فلوریدا زندگی میکردند. من هم ساکن فلوریدا شدم. من برای یک سال تلاش کردم به ایران برگردم. اما امکان پذیر نبود. تصمیم به ماندن در فلوریدا گرفتم. یک پروژه کوچک را در آنجا شروع کردم. اما کارکردن با آن جماعتی که آنجا بودند، چندان خوشایند نبود. نزدیک ۴۰ تا ۵۰ خانه در فلوریدا ساختم. آپارتمانهای شهرک اکباتان را من در عرض ۶ ماه تا یکسال فروخته بودم. اما خانههایی که در فلوریدا ساختم، ۶ سال طول کشید تا توانستم بفروشم. بعد از آن از فلوریدا آمدیم نزدیک به واشنگتن زندگی کنیم. هنوز هم آنجا هستیم. الان هم در کنار فرزندان و نوه هایم اوقات خوبی را میگذرانم؛ اما همیشه دلتنگ ایران بوده و هستم.
صورت جلسه هیات مدیره برای مصادره اموال گلزارصورتجلسه هیاتمدیره
جلسه هیاتمدیره شرکت نوسازی و عمران تهران در تاریخ ۲۱/ ۴/ ۶۰ تشکیل و موارد زیر را که به موجب قوانین و مقررات پس از انقلاب از دارایی شرکت کسر شده مورد بررسی و اتخاذ تصمیم قرار داد و تصویب کرد که این ارقام از حساب داراییها به حساب هزینه منظور گردد.
۱- زمینهایی که به عنوان سرمایه منظور شده است (به موجب قانون لغو مالکیت اراضی موات) ۲۸۷.۸۴۲.۳۴۷ ریال
۲- زمینهای خریداری شده (به موجب قانون لغو مالکیت اراضی موات) ۶.۰۷۰.۲۰۹.۶۶۸ ریال
۳- سرمایهگذاری در شرکت پسانداز مسکن اکباتان (ملی شده است) ۲.۷۸۱.۰۱۰.۰۰۰ ریال
۴- سرمایهگذاری گروه صنعتی شیرگاه (مشمول بند (ج) تحت مدیریت وزارت صنایع و معادن) ۹۸.۰۰۰.۰۰۰ ریال
۵- کاخ شهر رشت (مشمول قانون لغو مالکیت اراضی موات) ۱۴۱.۰۰۰.۰۰۰ ریال
۶- سهام شهیاد (مشمول قانون لغو مالکیت اراضی موات) ۹۴۰.۰۰۰.۰۰۰ ریال
جمع کل ۱۱.۴۱۸.۰۶۲.۰۱۵ ریال
مهندس منصور معظمی، رئیس هیاتمدیره و مدیرعامل
محمد هاشمیان، عضو هیاتمدیره و سرپرست امور فروش
محمود مولوی، عضو هیاتمدیره و سرپرست کار
مسعود سلمان، عضو هیاتمدیره و سرپرست امور اداری
زینالعابدین حشمتیمولایی، عضو هیاتمدیره و قائممقام مدیرعامل در امور مالی و اداری
متن شکایت گلزار از مصادره اموالریاست محترم شعبه ۱۱ دادگاه انقلاب اسلامی تهران
سلام علیکم
احتراما درخصوص پرونده شماره ۵۹/ ۲/ ۵۲۹۰ مربوط به اینجانب رحمان گلزار شبستری و خانوادهام از جمله شرکت عمران و نوسازی تهران به استحضار میرساند:
بازگشت به نامه مورخ ۱/ ۴/ ۱۳۸۳ و دیگر لوایح و عریضهها و مستندات و مدارک، استدعای دستور رسیدگی مجدد به پرونده از محضر مبارک حضرت آیتالله شاهرودی، همانگونه که مدارک و مستندات اثبات میکند که حکم توقیف اموال و داراییهای اینجانب جهت پرداخت دیون و تقاص، برخلاف واقعیات صادر شده است و براساس گزارش نادرست یک نفر از دستاندرکاران که هیچگاه به تایید هیاتمدیره نرسیده و حسابرسی دقیق و صحیح صورت نگرفته است، برخلاف قانون تجارت و مقررات مربوطه بسیاری از اموال و داراییها را حسابرسی نکرده و شرکت را مدیون قلمداد نمودهاند و من غیر حق شرکت را بدهکار جلوه دادهاند. در آن زمان، دادگاه محترم انقلاب اسلامی مستقر در وزارت مسکن و شهرسازی، صرفا با اعتماد به گزارشهای نادرست و به تصور بدهکار بودن شرکت حکم به توقیف اموال شرکت و سهامداران به عنوان تقاص جهت بدهیهای شرکت صادر نموده است و بدهی آن را به اشتباه بیشتر از دارایی آن اعلام نموده است. در حالی که هیچ موجبی و دلیلی برای توقف اموال شرکت و دخل و تصرف در اموال شخصی سهامداران وجود نداشته است و حتی دادگاه محترم عالی انقلاب اسلامی قم نیز، صرفا در حد بدهی و اجازه توقیف اموال اشخاص و سهامداران را تایید نموده است و مستثنیات را نیز دستور داده در نظر بگیرند که مراعات نشده است.
معذالک، همانگونه که مدارک، مستندات، بررسی و رسیدگی مجدد اثبات میکند و محرز است که حقوق و سرمایه اینجانب و خانوادهام پایمال گردیده و تضییع شده است، خواهشمند است در صورت صلاحدید و تشخیص، برای جبران خسارت و آسیبها دستور فرمایند، از طریق مراجع ذیربط قانونی اموال، دارایی و سرمایه اینجانب و خانوادهام مسترد گردیده و معوض آن پرداخت نمایند و از این طریق فرصتی نیز، برای فعالیت و خدمتگزاری اینجانب در توسعه و آبادانی جمهوری اسلامی و رونق اشتغالزایی فراهم آید.
پیشاپیش از لطف و مرحمت حضرتعالی سپاسگزارم.
با احترام فراوان،رحمان گلزار شبستری،۱۴/ ۹/ ۸۵