رقابت تلویزیون و شبکه نمایش خانگی در تولید سریال های نازل و بی کیفیت!
به گزارش اقتصاد نیوز به نقل از سینماپرس، این وضعیت در حالی رقم میخورد که امریکاییها با موقعشناسی و زمانسنجی و درک رو به رشد عرصه هنر و رسانه طی چند سال اخیر و همراه با رشد فضای مجازی و دسترسی آسانتر به این فضا و با وارد شدن به عصر واقعی ارتباطات و انفجار اطلاعات در عرصه سریالسازی طرحی نو درانداختهاند و یکی پس از دیگری آثاری دستکم به لحاظ محتوا همسو با فرهنگ خود، خوشساخت و تماشاگرپسند تولید میکنند و بازارهای صداو تصویر را همچنان در سیطره دارند و در این سو، اما بیتدبیری فرهنگی- هنری و سردرگمی مدیران حرف اول را میزند. تردید نباید کرد که اگر اوضاع همینطور پیش برود به تدریج به طور کامل قافیه را خواهیم باخت. امریکاییها با جادوی تصویر بیش از یک قرن است که برای خود تاریخ میسازند و سرگرم میکنند و پیام میدهند و مفاهیم و ارزشهای خود را ترویج میکنند و در این سو ما از درک بدیهیترین بایدها برای خروج از رکود فرهنگی عاجز ماندهایم. بسی مایه تأسف است که حتی برای دورهای زمانی، چون ماه مبارک رمضان که به طور سنتی در سالهای پیش قادر به جذب مخاطبانی بودیم که بین ماهواره و آنتن خودی، رسانه ملی را انتخاب میکردند نیز در حال باختن قافیه به دیگران هستیم. آش آنقدر شور شده که برخی برای جای خالی رضا عطارانی که صراحتاً عنوان کرده بود برای خنداندن تماشاگر حاضر است حتی شلوارش را پایین بکشد مرثیهسرایی میکنند. گویی این کمدین حالا دیگر در این مزرعه به نماد ماه رمضان تبدیل شده است چراکه برخی از آثار کمدی او در سالهای پیش در ضعف آثار درخور این ماه جزو پربینندهها بوده و او حالا به قلهای تبدیل شده که برخی مدیران حسرت سریالهای او را میکشند. چقدر باید مردم ما به ویژه قشر متدین بیچاره باشند که از دوران سریالهای رضا عطاران تلویحاً به عنوان دورانی طلایی یاد شود. همین وادادگیها سبب میشود تا محسن تنابندهها و رضا عطارانهایی که صرفاً پول و بیزنس را میشناسند، به جای اینکه مدیریت شوند هر چه پیش میرویم به طوری ملموس و البته غیررسمی دست به مدیریت محتوای آثارشان میزنند.
واقعاً چگونه میتوان از این شرایط یأسآور گذر کرد و از ظرفیتهای بسیار و مغفولی که وجود دارد برای رونق سریالسازی بهره برد. چه زمانی قرار است به جای آدمها و اشخاص و باندها اصالت به متن داده شود. کی قرار است نقش محوری فیلمنامه در سریالسازی نصبالعین قرار بگیرد و بخش قابل اعتنایی از بودجهها به سمت نویسندههایی برود که قابلیتها و نبوغ و نوآوری از خود بروز میدهند. چه زمانی قرار است مدیران و برنامهریزان به این بلوغ برسند که صرفاً پربیننده بودن کافی نیست و اگر پیام و مفهوم آثار در جهت ارتقای فرهنگ نباشد، موفقیتی حاصل نشده است. چه زمانی باید به این درک نائل شویم که در رقابت با ماهواره همه چیز را فدای جذب مخاطب به هر قیمت نکنیم. حال، اما به نظر میرسد اگر تکانی به خود ندهیم قافیه را از دو سمت باختهایم چراکه آمارهای خود سازمان صداوسیما نشان میدهد سریالهای ماه رمضان در بهترین حالت ۴۰ درصد توان جذب مخاطب را داشتهاند. آیا وقتش نرسیده تا بزرگان و دلسوزان فرهنگی فکری به حال این رکود دامنگیر کنند و کلاه خود را قاضی کنند که کجای راه را اشتباه رفتهاند؟ آیا قرار است با همین دستفرمان ادامه بدهیم؟ با همان تهیهکنندهها و برنامهریزها و همان افکار و همان ایدهها، اگر آن رویهها جواب میداد، امروز در نقطهای بهتر از جایی که هم اکنون هستیم نایستاده بودیم؟