یک دختر تهرانی ناگهان پسر شد
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از رکنا، روز دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۳۵ خبری عجیب در پایتخت پیچید، خبر این بود: «یک دوشیزه شانزدهساله مبدل به پسر شد» در همین روز خبرنگار روزنامه اطلاعات با خانواده این دختر و نیز دبیرستانی که در آن تحصیل میکرد تماس گرفت. حاصل این تماسها گزارش زیر بود:
میترا بیژن فرزند آقای حسن بیژن دانشآموز دبیرستان دخترانه «ثریا» دو سال و نیم پیش در پهلوی چپ خود در قرینه آپاندیس احساس درد و آماس میکند ناچار به مراجعه به پزشک میشوند و آقای دکتر حسن الهیاری تشخیص فتق میدهد و لزوم یک عمل جراحی را تایید میکند.
پس از عمل جراحی آقای دکتر الهیاری اظهار میدارد که غدهای در داخل بدن میترا مشاهده کرده و موجب تعجب همه پرستاران شده است و، چون حدس میزنند که این غده مردی باشد جای آن را به محل طبیعی خود تغییر داده است.
صدای دورگه
مدتها گذشت و اندک اندک رفتار و حالات میترا به طور غیرعادی تغییر میکرد. پدر و مادرش این حالات را حمل بر نزدیکی بلوغ میدانستند و اهمیت چندانی به آن نمیدادند. میترا همچنان به مدرسه دخترانه میرفت و هیچکس گمان پسری در حق او نمیکرد. از پاییز سال گذشته تغییر دیگری در میترا خانم حاصل شد که باز موجب تعجب خانواده و مدرسه گردید، صدای میترا خانم به نحو عجیبی دورگه میشد و هیچ شباهتی به صدای دختران نداشت. اطرافیان باز هم این امر را به چیزی نگرفتند و هرگز ظن نبردند که ممکن است خدای نکرده دختری پسر بشود.
مادر، من پسرم!
ولی یک نامه به همه این بیخیالیها خاتمه داد و سر و صدای تازهای بپا کرد. موضوع از این قرار است که پس از تعطیل دبیرستان، میترا نامهای به مادرش مینویسد و در آن اظهار میدارد: «مادر، من دیگر به مدرسه دخترانه نمیروم، زیرا علایم مردی در من پیدا شده و در مدرسه وقتی دخترها با من شوخی میکنند ناراحت میشوم. بهخصوص نسبت به یکی از آنها گاهی میل مخصوصی پیدا میکنم که نمیدانم چیست و میترسم به او یا به دیگری ابراز کنم. میترسم که یک روز به خفت از مدرسه بیرونم بیندازند. تا زود است فکری به حال من بکنید.»
پدر و مادر، دختر خود را برمیدارند و نزد آقای دکتر جهانشاه صالح، وزیر بهداری و متخصص امراض زنانه، میبرند. آقای دکتر صالح پس از معاینه دقیق اظهار میدارد که: «فرزند شما دختر نیست و فقط چند عمل جراحی تخصصی مختصر لازم دارد تا به درستی وارد دنیای پسران شود و از مزایای قانونی آن بهرهمند گردد»!
ضمنا آقای دکتر توصیه میکند که بهتر است دخترخانم از همین حالا لباس پسرانه بپوشد تا چند هفته دیگر عمل جراحی انجام گردد.
چند روز بعد، دوشیزه میترای سابق یک دست لباس پسرانه به تن میکند از خانه بیرون میآید و یکراست سراغ آرایشگاه مردانه میرود. ساعتی بعد آقای میترای فعلی با لباس و قیافه و یال و کوپال پسرانه از مغازه سلمانی بیرون میآید و خرم و خندان به خانه برمیگردد.
همان روز نیز اسم او را از «میترا» به «مهراد» برمیگردانند. ولی دختران همدرس او کجا حاضرند به این زودیها او را مرد حساب کنند! هر روز به خانه مهراد خان میآیند و میروند، با او شوخی میکنند و میگویند «این حرفها کلک است، به زودی پیش خودمان برمیگردی»، ولی یک روز دختر خانمی پس از رفتن دخترانِ دیگر سر بیخِ گوش او گذاشت و به طور جدی پرسید: «میترا جون راستش را بگو چه کار کردی پسر شدی؟ تا من هم همان کار را بکنم»!
اکنون این شازده پسر بیشتر اوقات خود را در خانه میگذراند. هنوز خجالت میکشد با شکل و شمایل پسرانه بیرون بیاید، زیرا او را از دنیای دخترانه راندهاند و هنوز اجازه ورود به عالم پسرانه ندادهاند.
رفتار و اخلاق میترا در مدرسه
امروز خبرنگار ما [اطلاعات]برای اطلاع بیشتر از چگونگی وضع تحصیل میترا به دبیرستان دخترانه ثریا رفت تا از طرز رفتار میترا با اولیای مدرسه و همشاگردانش اطلاعاتی به دست بیاورد:
میترا پسره!
در سرسرای مدرسه چند نفر از دخترانی که در امتحانات تجدیدی شده و برای کسب اطلاع از روز امتحان به مدرسه آمده بودند قدم میزدند. خبرنگار ما دخترخانمی را که بزرگتر از دیگران بود مخاطب قرار داد و گفت: «ببخشید خانم، شما میترا بیژن را میشناسید؟» هنوز سخن او به پایان نرسیده بود که ناگهان دختران همگی یکصدا گفتند: «میترا پسره! میترا پسره را میگویی؟»
- بله همان دختری که بر اثر عمل جراحی پسر شده است.
اینجا دختران مجال ندادند و هرکدام شروع به گفتن و جار و جنجال کردند.
خبرنگار ما از آنها خواهش کرد که یک نفر صحبت بکند، زیرا اگر همه با هم حرف بزنند یک کلمه نخواهد فهمید.
ناگهان دختران خاموش شدند و ناراحت به یکدیگر نگاه کردند. هیچکدام جرأت نداشتند که به تنهایی درباره این مطلب مهم صحبت کنند!
بالاخره یک نفر را که از همه شجاعتر بود از میان خود انتخاب کردند و به او پیشنهاد صحبت کردند.
دختر خانم جلو آمد سرفهای کرد و گفت: «بله، میترا از همکلاسیهای ما بود، ولی دختر نگو و آتشپاره بگو! علاقه زیادی به ورزشهای سنگین داشت و از بهترین ورزشکاران مدرسه محسوب میشد. در این مدتِ چند سالی که در این مدرسه بود هیچ وقت دیده نشد که زینتهای زنانه مثل گوشواره و گلوبند و سینهریز و النگو به خود بیاویزد. ضمنا میترا از سردسته محرکین و به هم زدن نظم کلاس بود و در این کار لنگه نداشت. همه مدرسه از دست او به عذاب بود و خانم مدیر و معلم و فراش از مسخرهبازیهای او خواب راحت نداشتند. از درس و مشق هم بدش میآمد و در امتحان امسال چندین ورقه سفید داد و تجدیدی شد.»
اکنون که میترا وارد عالم پسری شده و به مدرسه دخترانه راه ندارد این اشکال برایش پیش آمده که تکلیف امتحان تجدیدیاش چه میشود! ولیکن به طوری که آقای آل ابراهیم، رئیس دبیرستان ثریا اظهار میداشت باید پرونده او به اداره تعلیمات متوسطه فرستاده و تعیین تکلیف شود.