رفیقدوست: فرمانده نظامی خائن اعدام نمی شد آیا برای ما می جنگید؟/ یکساله کردن سربازی و پس فرستادن جنگنده های F۱۴ خیانت بود
۴۰ سال از روزی که صدام کبریت جنگ را کشید میگذرد؛ سالهایی که در دلش رازهای سر به مهر زیادی دارد و هنوز هم بسیاری از آنچه در خاکریزها رخ داد ناشناخته باقی مانده است. محسن رفیقدوست از اول تاسیس وزارت سپاه تا سال ۶۱ وزیر این وزارتخانه بود.
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از خبرآنلاین، چهلمین سالگرد حمله نظامی عراق به خاک ایران بهانه ای شد تا دقایقی را به گپ و گفت با او بنشینیم تا هم از خاطرات آن روزها روایت کند هم از تسویه حساب ها در ارتش و قطعنامه ای که می گوید کسی به امام تحمیل نکرد و در بهترین زمان پذیرفته شد.
از او درباره احتمال حمله نظامی عراق به ایران پرسیدیم و اینکه آیا از سوی ایران پیش بینی نشده بود که در پاسخ گفت: «در مملکت انقلاب شده، مشکلات مردم و ارتشی که بیشتر اسلحه های آن را مردم از پادگان ها غارت کرده بودند و نیروهای سپاه و انقلاب داشتند آن اسلحه ها را جمع می کردند تا به ارتش تحویل دهند، این نبود که متوجه اقدامات صدام نباشند، بلکه بخاطر گرفتاری هایی که داشتیم کاری از دستمان بر نمی آمد»
او که به رسم همیشه با احترام از آیت الله هاشمی یاد می کند می گوید در جایگاه نمره دادن به عملکرد آیت الله نیست اما این را هم تاکید دارد که مرحوم هاشمی رفسنجانی به دنبال پایان دادن به جنگ بود. رفیقدوست صیاد شیرازی را یک نابغه نظامی می داند و البته به محسن رضایی و دیگر فرماندهان جنگ نمره ۲۰ می دهد.
تنشها میان ایران و آمریکا و خط و نشانهای میان این دو کشور هم از نظر دور نماند و از او درباره احتمال درگیری نظامی میان ایران و آمریکا نیز پرسیدیم. در ادامه میتوانید گفتگوی محسن رفیقدوست، را بخوانید.
*****
* آقای رفیقدوست! برخی چون سرهنگ کتیبه یا حتی بنی صدر و ... می گویند که از یک سال قبل از شروع جنگ احتمال حمله نظامی صدام وجود داشت اما به این موضوع توجه نشد. چقدر پیش بینی وجود داشت و چقدر آمادگی ها برای یک مواجهه نظامی کسب شد؟
اینکه می گویند از یکسال قبل این احتمال وجود داشت، نه اینطور نبود، اما از ۲ الی ۳ ماه قبل از اینکه عراق به ایران حمله کند این احتمال بود. تقریبا از ۴ الی ۵ ماه قبل از شروع جنگ مجلات و روزنامه های خارجی به دستمان رسید که در آن مقایسه نظامی بین ایران و عراق می کردند و ما تعجب می کردیم که چرا می نویسند ایران چند تانک و هواپیما و عراق چند تانک و هواپیما دارد، از ۲ الی ۳ ماه قبل یک تحرکاتی دیده می شد. در کشور ما هم مشکل این بود که، شاه ارتش را در مقابل مردم آورده بود و بین مردم و ارتش برخورد ایجاد شده بود، در دوران انقلاب هم سران ارتش یا فرار کرده بودند یا دستگیر شده بودند. همانطور که می دانید هم مسؤلیت اصلی دفاع از مرزهای یک کشور با ارتش آن کشور است، اما آن روزها ارتش در ایران تازه داشت بازسازی می شد.
متوجه اقدامات صدام بودیم اما کاری از دستمان بر نمیآمد
۳۱ شهریور سال ۵۹ که صدام به خوزستان و همه ایران حمله کرد، ما در خوزستان لشکری به نام لشکر ۹۲ زرهی داشتیم، لشکری که اساس آن بر تانک و نفربر بود، از آن کمیتی که دقیقا نمیدانم لشکر در قبل از انقلاب چند تانک و نفربر داشت، فقط ۲ تانک آن سالم بود. تانک و نفربر وسایلی است که تامین آن طول می کشد. ما به عنوان سپاه ماموریتمان چیز دیگری بود و برای کار دیگری تشکیل شده بودیم؛ اصل آخر قانون اساسی یعنی اصل ۱۵۰ نوشته بود که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تداوم نقش خود برای حراست از انقلاب و دستاوردهای انقلاب و حدود آن را قانون معین می کند؛ لذا در مملکت انقلاب شده، مشکلات مردم و ارتشی که بیشتر اسلحه های آن را مردم از پادگان ها غارت کرده بودند و نیروهای سپاه و انقلاب داشتند آن اسلحه ها را جمع می کردند تا به ارتش تحویل دهند، این نبود که متوجه اقدامات صدام نباشند، بلکه بخاطر گرفتاری هایی که داشتیم کاری از دستمان بر نمی آمد، ما داشتیم مملکت را می ساختیم، لذا زمانی که حمله شروع شد سپاه احساس کرد که دفاع از سرزمین الان مطرح نیست و دفاع از انقلاب مطرح است و وارد جنگ شد.
سرهنگ کتیبه زنگ زد و پنهانی اعلام وفاداری کرد
*شما یک جا به بحث فرمانده هان نظامی اشاره کردید که آن زمان تعدادی فرار کردند و تعدادی دستگیر شدند، این بحث دستگیری و تسویه حساب هایی که در ارتش صورت گرفت، چقدر در جریان جنگ خودش را نشان داد.
من یک خاطره برای شما تعریف می کنم: مرحوم شهید عراقی پاییز به من گفت که گفته اند تیمسار رحیمی که هم فرمانده نیروی زمینی و هم فرماندار نظامی تهران بود، یک آدم داش مشتی است و اگر برویم و با او صحبت کنیم کوتاه می آید؛ من به ملاقات ایشان رفتم و گفتم که دست از کشتن مردم بردارید، ما در آینده با شما همکاری خواهیم کرد. ایشان کلاهش را برداشت و به چوب رختی آویزان کرد و گفت به ارباب هایت بگو که در رگ های ما خون شاهنشاهی است و اگر شاه رفته است پسر او و اگر پسر او هم برود این کلاه شاهنشاهی را بالای چوب رختی می گذارم و به او سلام می دهم. یعنی سران ارتش فاسد بودند، لذا یا فرار کردند و یا گرفتار شدند.
یک خاطره دیگری تعریف می کنم: مرحوم شهید بهشتی پیغام دادند که تیمسار مقدم که آن زمان رئیس ساواک بود از من درخواست ملاقات کرده است و من به او وقت داده ام، بعد که این ملاقات تمام شد ایشان به ما گفتند که مقدم آمده بود و به من گفت که با کدام نیرو می خواهید با ما بجنگید و من به مقدم گفتم که شما با کدام نیرو می خواهید با ما بجنگید، چون تا رده سرهنگ شما به ما اعلام وفاداری کرده است و این واقعیت بود. حتی آن موقع مرحوم شهید صیاد شیرازی سرگرد و شهید کلاهدوز سروان بود، سرهنگ کتیبه و سرهنگ فروزان و تعداد زیادی از سرهنگ های انقلاب ارتشی بودند که با شورای انقلاب تماس گرفته بودند و اعلام وفاداری پنهان کرده بودند، ولی شالوده ارتش از هم پاشیده بود.
قبل از حمله عراق به ایران، توسط نهضت آزادی که دولت موقت بود و تیمسار مدنی که فرمانده نیروی دریایی و وزیر دفاع دولت موقت بود، ۲ خیانت به ارتش کرده بودند، یکی مدت سربازی را ۱ سال کرده بود و نصف پادگان ها خالی شده بود و دیگری گفته بود که هر افسری برود در شهر خودش خدمت کند و تنها تشکیلاتی که در آن تشکیلات خانه سازمانی معنی پیدا می کند نیروهای نظامی است که از همه جا جمع می شوند و در هر کجایی که نظام آنها را می خواهد به آنها خانه می دهد و اینکه هر افسری به شهر خودش برود، نبود. با این ۲ خیانت که حتما هم خارجی ها از آن اطلاع داشتند در زمان کاملا ضعف ارتش به ما حمله شد.
فرمانده نظامی خائن اعدام نمی شد آیا برای ما می جنگید؟
*برخی می گویند که آن سال اعدام فرمانده های نظامی یک خلاء در ارتش به وجود آورد و...
قطعا این کار باید انجام میشد. چه اشکالی دارد؟ آن فرمانده نظامی که خائن است اگر بماند چکاری می کند؟ آیا برای ما می جنگد؟
*آیا به آنها فرصتی داده شد تا خیانتشان ثابت شود؟
سرهنگ عطاران فرمانده لشکر ۲۸ کرمانشاه بود و ما بعد فهمیدیم که ایشان توده ای است، پس او را دستگیر کردیم و اعدام شد. فرمانده نیروی دریایی ما ناخدا افضلی بود ولی او هم توده ای و جاسوس بود. فرمانده خائن به چه درد ما می خورد؟ چه ایرادی نسل امروز می خواهد به ما نسل قدیم بگیرد که چرا فرماندهان ارتش را اعدام کردید؟ ما فرماندهان ارتش را اعدام نکردیم؛ ما کسانی مثل سرگرد صیاد شیرازی را سپهبد کردیم(بعد از شهادت سپهبد شد)، ولی او تا درجه سرلشکری پیش رفت و به همه فرماندهان رده سرهنگ به پایین ارتش بها دادیم.
صیاد شیرازی در جنگ نبوغ نظامی خاصی داشت
*درباره صیاد شیرازی هم اختلافات زیادی وجود داشت و یکسری مخالفت های جدی با او صورت گرفت
مهم نبود چون او به ارتش مسلط شد. چون او ۲ الی ۳ درجه خارج از ردیف معمولی گرفته بود، آنهایی که قبلا سرهنگ بودند، زمانی که صیاد شیرازی سرتیپ شد، می گفتند که او مراحل را طی نکرده است و الا از نظر نبوغ نظامی یک عنصر خاصی بود که در جنگ کاملا نبوغش را به خرج داد و باعث خیلی از پیروزی ها شد.
خون ارتش و سپاه در دوران جنگ یکی شد
*پس یعنی شما با این ادعا مخالف هستید که می گفتند فرماندهان نباید اعدام می شدند.
اگر کسی گفته که نباید اعدام میشدند، برای خودش گفته است. دادگاه های نظامی به پرونده ها رسیدگی می کرد و اگر آن عنصر در کشتار مردم دست داشت او را اعدام می کردند وگرنه بیخودی کسی را اعدام نمی کردند. زمانی که ما چند سرتیپ زمان شاه را به ترتیب آوردیم و رئیس ستاد ارتش کردیم، چرا آنهار ا اعدام نکردیم؟ مثلا قرَنی ضد شاهنشاهی بود و زندان رفته بود ولی ۲ الی ۳ سرتیپ دیگر بعد از او آمدند، مثلا شادمهر سرتیپ زمان شاه بود ولی رئیس ستاد ارتش شدند. ما با امرای ارتش که خیانت نکرده بودند و بازنشسته شده بودند مخالف نبودیم ولی آنهایی که بودند، همان هایی بودند که سربازها را وادرا می کردند به خیابان ها بیایند و به مردم تیراندازی کنند، حتی کسی مثل سرتیپ فلاحی رحمت الله علیه که قبلا سرتیپ بود و مشکل کوچکی هم در شیراز داشت ولی چون خیلی مشکل بزرگی نبود، زمانی که من به ملاقات امام رفتم مقداری نسبت به او دل چرکین بودم، او بعد از من با امام ملاقات داشت و زمانی که من داشتم بیرون می آمدم و مرحوم تیمسار فلاحی داشت داخل می شد امام من را صدا کردند و گفتند حاج محسن تیمسار فلاحی حُر است و به ایشان احترام بگذارید.
برخورد انقلاب و مخصوصا امام با ارتش خیلی محترمانه بود،خیلی ها در آن زمان می گفتند که ارتش را منحل کنیم اما حضرت امام و مقام معظم رهبری که امروز هستند محکم ایستادند و ارتش را نگه داشتند و به ارتش بها دادند و برای بزرگداشت ارتش روزی را مشخص کردند، ۲۹ فروردین که روز نیروی زمینی است روزی است آنها به ملاقات امام رفتند و آن روز، روز نیروی زمینی نام گذاری شد. ما در جنگ کاملا با ارتشی ها با هم بودیم و با هم جنگیدیم و امروز هم سپاه و ارتش با هم هستند و خیلی با هم خوب هستند. من قبلا خیلی در جلسات مشترکمان سخنرانی کرده ام. ما در جنگ خونمان با هم یکی شد که الان رفیق هم هستیم. لذا آنچه که راجع به آن زمان می گویند، اگر آنها آن موقع بودند و اعدام نمی شدند نه تنها در جنگ به ما کمک نمی کردند بلکه ستون پنجم دشمن می شدند.
یکساله کردن سربازی و پس فرستادن جنگنده های F۱۴ خیانت بود
*یک بحثی درمورد این کردید که سربازی ها را ۱ ساله کردند و فرماندهان را به شهرهای خودشان فرستادند. یک بحث دیگری هم وجود داشت که یکسری جنگندهF۱۴ را دولت موقت پس داد و آن هم خودش یک ضربه بود.
آن اتفاق هرچه بود یک خیانت بود.
*شما قضیه آن را به خاطر دارید؟
من به ابعاد آن فکر نکرده ام. شاه معاملاتی با امریکا انجام داده بود که بخشی از آن آمده بود و بخشی هنوز نیامده بود؛ یکی از کارهای بدی که دولت موقت کرد این بود که آن قرارداد را با امریکا فسخ کرد.
*چرا با آنها مخالفت نشد؟
همه اینها روی هم جمع شد و علت آن که دولت ۸ ماه بیشتر دوام نیاورد همینها بود.
قطعنامه به امام تحمیل نشد
*آقای رفیقدوست! اگر به روزهای پایانی جنگ برگردیم، آنجایی که ما قطعنامه را می پذیریم، فرض را بر این بگیرید که ما قطعنامه را نمی پذیرفتیم، چه آینده ای برای جنگ اتفاق می افتاد؟
درمورد این سؤال باید به ۶ سال قبل از قبول قطعنامه برگردیم، ما خرمشهر را گرفتیم وآزاد کردیم، در مملکت و مخصوصا در نیروهای نظامی و در بین سیاسون ۲ فکر وجود داشت، عده ای می گفتند همین الان آتش بس را قبول کنیم و عده ای می گفتند نباید قبول کنیم و من یکی از آنها بودم. دلیل ما این بود که چه اتفاقی افتاده است که ما آتش بس را قبول کنیم؟ چرا آنها به ما حمله کردند و بیش از هزار میلیارد دلار به ما خسارت زده اند؟ الان ما با دشمن در چه وضعیتی هستیم؟ اگر الان آتش بس را بپذیریم مطمئن هستیم که ۶ ماه دیگر صدام حمله نمی کند؟ و تهران را نمی گیرد ؟ ، با توجه به اینکه هم امریکا و هم شوروی از صدام حمایت می کنند؟ لذا معتقد بودیم که بعد از این ۲ سال از شروع جنگ اتفاق خاصی نیفتاده است و ما توانسته ایم بخشی از خاکمان را آزاد کنیم چون اکثر نقاط استراتژیکی سرکوب دست دشمن بود و اگر ما جنگ را به داخل خاک عراق نکشیم و ارتش صدام را ضعیف نکنیم همان منطقی که باعث شد امریکا و شوروی با هم اتحاد کنند و صدام را تجهیز کنند و ۳۴ کشور را وادار کنند که به صدام کمک کنند تا به ما حمله کند، اینها دو مرتبه بعد از ۶ ماه به ما حمله می کنند؛ چون جنگ آنها بر علیه مرز نبود. روزی که صدام طناب هواپیمای اس ۳۳۰ را کشید گفت ۶ روز دیگر در تهران فانحه انقلاب را می خوانم، لذا امام با یک شرایطی موافقت کردند که جنگ وارد عراق شود که همین کار امام خیلی امام گونه بود چون گفتند که جنگ را به شهرهای عراق نکشانیم و جاهایی برویم که مردم کمتر باشند.
لیست محسن رضایی برای پایان جنگ و سقوط بغداد
زمانی که ما جنگ را به خاک عراق بردیم، امام شعار جنگ را عوض کردند، یعنی از جنگ جنگ تا پیروزی، گفتند: جنگ جنگ تا رفع فتنه. ما آن زمان حساب کردیم که آیا با بودن انقلاب اسلامی و اهدافی که دارد و شعار نه شرقی و نه غربی، می شود یک زمانی مورد محبت شرق و غرب قرار گیرد و به این نتیجه رسیدیم که خیر. پس گفتیم که ما باید جنگ را ادامه دهیم و زمانی از جنگ بیرون رویم که فتنه را کور کرده باشیم. زمانی که ما خرمشهر را گرفتیم یک صنایع نظامی داشتیم که من به آن قابلمه سازی می گفتم، آنها فقط تفنگ ژ۳ می ساختند که همیشه تیرهایش در لوله گیر می کرد؛ زمانی که آتش بس را پذیرفتیم، پایه یک قدرت دفاعی کامل بدون اتکا به خارج، یعنی با وجودی افتخار می کردیم که موشک های اولیه را از لیبی آورده ایم و بعدا از کره شمالی خریدیم اما ما در زمان جنگ شروع به ساخت موشک کردیم و اول ۷۰ کیلومتری و بعد ۱۱۰ کیلیومتری و در جنگ، از موشکهای خودمان استفاده کردیم، ولی من اواسط جنگ خدمت امام رسیدم و گفتم که من در وزارت سپاه ۱۸ گروه مختلف برای ساخت وسایل دفاعی از فشنگ تا موشک و حتی گروه هجدهم گروه شین میم ر یا شین میم ه بود که شیمیایی و میکروبی رادیو اکتیو یا شیمایی میکروبی هسته ای بود و امام این را رد کردند و گفتند رادیو اکتیو یعنی اتم؟ گفتم بله و امام گفتند که ما نباید بمب اتم بسازیم و حتی گفتند که شیمیایی و میکروبی هم نسازید.
آن ملاقات یک ملاقات طولانی بود و زمانی که می خواستم بیرون بیایم امام من را صدا کردند و گفتند که می دانی چرا نباید بمب اتم بسازیم؟ برای اینکه این سلاح، سلاح جنگ نیست و این سلاح، حرص و نسل را از بین می برد و ما به دنیا نیامده ایم که حرص و نسل را از بین ببریم، لذا ساختن بمب اتم حرام است. ولی آن گروه ها مقدمه وضعی است که امروز داریم، امروز از نظر دفاعی حتی در ۵ قدرت بزرگ دنیا موشک نقطه زن ایران را هیچ کشوری به این دقت ندارد، امریکا در بعضی از هواپیماهای پهباد، از ما برتر است و چند نوع هواپیمای ما از امریکا برتر است، لذا الان شعار امام تحقق پیدا کرده است: جنگ جنگ تا رفع فتنه. امروز گزینه نظامی بر علیه ایران نمی تواند صورت بگیرد برای همین گزینه های دیگر را آورده اند تا ما را بیچاره کنند، الان بزرگترین گزینه ای که برای ما انتخاب کرده اند گزینه اقتصادی است نه نظامی.
آقای هاشمی رحمت الله علیه معتقد بود که با توانی که ما داریم نمی توانیم جنگ را با پیروزی کاملی که بغداد را بگیریم و صدام را ساقط کنیم به پایان برسانیم و همچنین معتقد بود که دولت با همه توانی که دارد تمام قد وارد جنگ نمی شد لذا ایشان معتقد بود که ما باید یک عملیات سر و صدا دار و موفق کنیم و آتش بس را قبول کنیم، تا اینکه اتفاقاتی افتاد،یعنی من به عنوان وزیر سپاه و معاون لجستیکی جنگ ازجنگ کنار گذاشته شدم و اقای هاشمی به من گفتند که تو دیگر در جنگ نباش و یک ستاد جنگی دیگری تشکیل داد و آقای موسوی رئیس ستاد شد و اقای بهزاد نبوی مسؤل لجستیک شد(جای من)، آقای خاتمی تبلیغات شد و آقای روغنی زنجانی مالی شد و خلاصه یک ستادی برای جنگ درست کرد. اینها سراغ آقای محسن رضایی آمدند و گفتند که جنگ چه زمانی تمام می شود؟ او گفت زمانی که بغداد سقوط کند. بغداد چه زمانی سقوط می کند؟ زمانی که من امکانات این لیست را داشته باشم.
آیت الله هاشمی بنا داشت جنگ را تمام کند
زمانی که من کنار گذاشته شدم خودم را کنار کشیدم ولی یکی دو سال بعد که ان لیست را دیدم و از آقای رضایی پرسیدم که شما این را یکجا می خواستید؟ گفت خیر، ظرف ۳ الی ۴ سال. گفتم اگر زمانی که من بودم این لیست را به من می دادی من این را ظرف ۳ الی ۴ سال برایت تهیه می کردم ولی مرحوم آقای هاشمی بنا داشت که جنگ را تمام کند و صحنه را جوری جلو برد که آن نامه ای را که آقای رضایی برای رئیس ستاد جنگ نوشته بود، آقای موسوی گفت که نمی تواند آن را تهیه کند و آقای هاشمی گفت که به امام بگویید و نامه را برای امام بردند.آقای هاشمی اینجا مردانگی کرد و پیش امام رفت و گفت اجازه دهید من قبول کنم و امام نپذیرفت و خودش قبول کرد؛ اما نتیجه آن ۶ سال جنگ این قدرت فائقه نظامی است که امروز داریم.
کسی نمی توانست چیزی را به امام تحمیل کند حتی قطعنامه
*یعنی شما همچنان معتقد هستید که آن قطع نامه به امام تحمیل شد. درست است؟
امام اهل تحمیل نبود، تشخیص بود و آن موقع تشخیص داد که باید قبول کند. جملاتی که وزن امام را پایین آورد از ما نخواهید شنید. کسی نمی توانست چیزی را به امام تحمیل کند و یا به او دستور دهد، امام، امام بود، نشناخته آمد و نشناخته هم رفت.
موافق ادامه جنگ نبودم
*یعنی شما موافق بودید که جنگ ادمه پیدا کند؟
خیر. این قطعنامه در زمان خوبی پذیرفته شد.
هیچ کدام از فرماندهان ما در جنگ دچار ترس و یأس نشدند
*اگر به خاطرات شما در زمان جنگ برگردیم، چه زمانی بود که شما از جنگ و آن شرایط ترسیدید؟
خدا شاهد است که ما هیچگاه نترسیدیم و هیچ روزی هم متوقف نبودیم. ما برای خرید مهمات متکی به برخی کشورها بودیم، اول که سراغ کشورهای غربی می رفتیم همه می گفتند که تحریم هستید، کشورهای شرقی هم می گفتند که شوروی به ما اجازه نمی دهد، من بارها گفته ام و باز هم می گویم شروع جنگ عراق بر علیه ایران با اجازه امریکا و شوروی بود، من در سال ۶۲ به بلغارستان رفتم و رئیس جمهور بلغارستان گفت ۲ هفته قبل از حمله عراق به ایران طه یاسین رمضان، معاون صدام اینجا پیش من آمد و گفت که ما ۲ هفته دیگر به ایران حمله می کنیم و من از او پرسیدم که ارباب(شوروی) می داند؟ و او گفت که بله با اجازه شوروی است.
بعد مدرکی دستمان رسید که۳ روز قبل از حمله عراق به ایران سفیر امریکا درتلآویو و به «مناخین بگین» نخست وزیر وقت اسرائیل می گوید که ۳ روز دیگر تعداد زیادی از هواپیماهای عراقی روی آسمان منطقه می آید و اینها بر علیه شما نیستند و می خواهند در فرودگاه های اردن بنشینند و هواپیماهای عراقی هستند چون قرار است عراق ۳ روز دیگر به ایران حمله کند.از این طرف بلوک شرق تابع شوروی احتیاج داشتندکه اسلحه بفروشند وخودشان ما را راهنمایی کردند که ما توسط سوریه و لیبی از اینها اسلحه بخریم و ما همین کار را می کردیم. من به اتفاق افسران سوری و لیبیایی به کشورهای بلوک شرق می رفتم و آنها می خریدند و ما به ایران می آوردیم ولی من دیدم که نمی شود این کار دائم اتفاق بیفتد، پس در سال ۶۵ که بدترین سال ما از نظر ارزی بود، یعنی ان سال ایران ۶ و نیم میلیاد دلار ارز داشت و نفت بشکه ای ۸ دلار بود و از آن مقدار ۲ میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلار برای جنگ کنار گذاشتند و بقیه آن برای گندم و .. هزینه شد. ما آن سال در داخل حجمی از مهمات را تولید کردیم که کربلای ۵ زمانی که فرمانده تیپ ۶۵ عراق را پیش من آورده بودند که اسیر شده بود، وقتی که از او پرسیدم چرا نجنگیدی؟ قسم خورد که جهنم خدا به این داغی نیست که شما درست کردید و حتی پای یکی از سربازان من به خط نرسید و من و دو تا از معاونینم زخمی و اسیر شدیم؛ یعنی ما انقدر قدرت دفاعیمان را زمان جنگ بالا برده بودیم و یک لحظه هم مأیوس نشدیم. ما نسلی بودیم و پیرو امامی بودیم که او به ما کاملا تفهیم کرده بود که ما مامور به وظیفه هستیم و مامور به نتیجه نیستیم. خداوند حسن تهرانی مقدم را رحمت کند؛ ایشان با تعدادی به سوریه رفت و کار روی موشک را یاد گرفت و اینجا آمد و بغل لیبیایی هایی که آمده بودند تکمیل شد و از اولین موشکی که می خواستیم طرف صدام پرتاب کنیم، اصرار داشت که روی آن بنویسم ( ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللهَ رَمی ) اصلا برای ما مهم نبود که در جنگ چه اتفاقی می افتد. من فکر نمی کنم در فرمانده های ما هم مساله ترس و یأس در جنگ پیدا شده باشد.
به فرماندهان نظامی دوران جنگ نمره ۲۰ می دهم
*بعد از ۳۰ سالی که از جنگ می گذرد، اگر شما بخواهید یک نمره به آیت الله هاشمی، محسن رضایی و کسانی که آن دوره را مدیریت کردند بدهید، نمره شما چند است؟
من به همه آنها نمره ۲۰ می دهم. وقتی جنگ تمام شد و ما آتش بس را پذیرفتیم، ما از ۳۴ کشور غنیمت گرفته بودیم، یعنی چیزهایی که غنیمت گرفته بودیم ساخت ۳۴ کشور بود و از ۱۱ ملیت هم اسیر گرفته بودیم، اما ما یک ملت بودیم و عامل اصلی پیروزی ما نیروهای بسیجی بود، (یعنی کسانی که از استاد دانشگاه گرفته تا رفتگر شهرداری جزء آن نیروها بودند)، لذا فرماندهان ما همه مخلص و مطیع فرمان امام بودند. شما ببینید یک جوان ۱۳ الی ۱۴ ساله اسیر می شود و در اردوگاه اسیران است، یک خانوم از او سؤال می کند و می پرسد که پشیمان نیستی و او می گوید که خیر، اگر امام بگوید برو، می روم! زمانی که نمره آن نوجوان ۲۰ است، آن فرمانده ای که او را می فرستد هم نمره اش ۲۰ است. ۲ الی ۳ بار هم از لیبی و هم از سوریه افسرانی آمدند و من آنها را به جبهه، تا نزدیکی ها خط بردم و شیوه جنگ ما برای دنیا شیوه ناشناخته ای بود و امروز دنیا دارد روی آن شیوه کار می کند. پس من به فرماندهانمان نمره ۲۰ می دهم.
*حتی به آقای هاشمی؟
آقای هاشمی سیاستمدار بود و من در جایگاهی نیستم که به ایشان نمره دهم. ایشان هم نماینده امام و هم فرمانده جنگ و هم رئیس مجلس بود، من خودم را در جایگاهی نمی بینم که به ایشان نمره دهم.
*ولی اگر بخواهید نمره دهید در ذهن خودتان چه نمرهای می دهید؟
هر وقت نمره دادم به شما خبر می دهم.
احتمال درگیری نظامی میان ایران و آمریکا
*آقای رفیقدوست! با رفتارهایی که ترامپ طی چندسال اخیر در پیش گرفته است و با افزایش تنشها میان ایران و امریکا چقدر احتمال میدهید یک جنگ نظامی میان دو کشور اتفاق بیفتد؟
قطعا درگیری اتفاق نمیافتد؛ به دو دلیل جنگ نمیشود یکی اعتقاد ما به فرمایش مقام معظم رهبری است که ایشان فرمودند جنگی اتفاق نمیافتد. دلیل دوم اینکه دشمن میداند اگر جنگی را شروع کند در این جنگ بازنده است و با اولین موشک و گلوله که به خاک ما برسد قبل از اینکه بتواند به خودش تکان بدهد تمام منافعش در منطقه از بین خواهد رفت و قطعا این دیوانگی را نخواهد کرد.
* اما آمریکا معروف است به کشوری که دولتمردان آن اول اقدام میکنند و بعد فکر؛ اگر حمله نظامی صورت بگیرد سرنوشت این جنگ چه خواهد شد؟
اگر میخواستند این کار را بکنند تا به حال کرده بودند لذا اگر هم چنین اقدامی انجام دهند محکمتر از همیشه پاسخشان را می دهیم.