ماجرای عجیب جهیزیههای اینستاگرامی!
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از فارس، وقتی زوج های جوان در فضای مجازی دنبال سفارش آنلاین برخی اقلامی هستند که می خواهند برای زندگی مشترکشان تهیه کنند، روحیهشان را از دست می دهند. تعداد قابل توجهی صفحه های مجازی، جهیزیه هایی لوکس با قیمت های نجومی و سرسام آور به نمایش گذاشته اند. زیر هر پست نوشته منزل نوعروس گل... خانم از شهر...، مساحت خانه...مترمربع و مبلغی که برای جهیزیه صرف شده را هم درشت تایپ کرده اند. با دیدن این صفحه ها حال خوبی به نوعروسی که می خواهد ساده زندگی اش را شروع کند، دست نمی دهد. جهیزیه اش را با این تصاویر مقایسه می کند و غمگین می شود. بی خبر از اینکه پشت پرده این جهیزیه های مجازی چه می گذرد؟ چرخ مفصلی در فضای مجازی و گشتی در بازار لوازم خانگی میدان شوش زده ایم تا از پشت پرده های جهیزیه مجازی و روایت های خرید جهیزیه در دنیای واقعی برای زوج های جوان بنویسیم شاید کمی کمتر سردرگم شوند.
جهیزیه سه دختر در خانه یک دختر!
کافی است هشتک جهیزیه را بعلاوه کلماتی مانند ایرانی، عروس، لاکچری، شیک یا ارزان و ... را جستجو کنید. تعداد قابل توجهی پست و صفحه به شما معرفی می شود که عکس های مختلفی از لوازم خانه و تصاویر خانه نوعروسان ایرانی بارگذاری کرده اند. عکس های تکراری در صفحه ها هم کم نیست. مثل عکس خانه «سپیده» عروس خانمی با جهیزیه سه میلیاردی و منزل 170 مترمربعی. عروسی که فقط 5 سرویس قابلمه کامل دارد. کمد لباس هایش پر از کفش، مانتو و روسری مارک است. یک گوشه خانه با ظرف های قلمکاری و میناکاری، سنتی چیده شده است. گوشه ای دیگر با مبلمان ایتالیایی و ظروف گران قیمت خارجی. از هر قلم مورد نیاز چند دست و چند برند هست. طوری که اگر عروس به یک دست از هر کالا اکتفا کند، با چند دست اضافه، دست کم سه دختر جوان می توانند با جهیزیه کامل راهی خانه بخت شوند. یخچال خانه سپیده خانم در حال انفجار از موادغذایی است. حتی مرغ و ماهی را هم تزئین کرده اند! کابینت ها شلوغ از لوازم برقی و ظروف اضافه است. بشقاب های گرانقیمت و جهیزیه پرتجمل. دست برقضا عکس یک سینی ساده قدیمی با کمی سبزی خوردن و دوغ هم بعد از این جهیزیه میلیاردی بارگذاری شده؛ صفایی دارد که سرویس آبکاری شده با طلای چک و اوپال آمریکایی جهیزیه سپیده خانم را کیش و مات می کند.
پول بده، تبلیغ جهیزیه ات با من!
عکس این خانه و چند جهیزیه لاکچری دیگر در صفحات مختلف اینستاگرام آپلود شده، یک ادمین با افتخار در مدح دارندگی عروس خانم نوشته: «البته این جهیزیه با نرخ امروز دلار بیش از این ها قیمت دارد.» حس بدی است انگار کسی به تورم می بالد! سری به نظرات کاربران می زنم. بعضی ها لب به تحسین و حسرت باز کرده اند. یک نفر، پیامی پر کنایه نوشته: «ادمین، ننویس عروس با سلیقه بنویس پولدار! هرجا می روم عکس جهیزیه این خانم هست. انقدر حسرت به دل بقیه می اندازد، راحت است؟!» 19 نفر پاسخ او را می دهند که دارندگی و برازندگی، دوست نداری نبین و چه تنگ نظر! و... گاهی هم ادمین میانجی گری می کند و فضا را عوض. یک نظر اما قابل تأمل است: «نرخ شما برای تبلیغ جهیزیه چنده، ادمین جان؟» پاسخ ادمین یک جمله کوتاه است: «دایرکت، لطفاً!» ماجرا جالب می شود؛ پول بده تا جهیزیه ات را تبلیغ کنم!
آیا این لایکها محض رضای خداست؟
عکس این جهیزیه های پربازنشر در صفحه های دیگر هم هست جالب تر از آن اما حضور افرادی است که قبلاً در چند صفحه دیگر هم پیام ثبت کرده اند. این همه احساس مسئولیت برای به اصطلاح پرزنت کردن یک جهیزیه، فقط از سر علاقه و داشتن وقت آزاد است؟ بسته اینترنت رایگان دارند؟ می خواهند به یک نوعروس اول زندگی انرژی مثبت بدهند و از سلیقه اش تعریف کنند؟ بعید است. دو احتمال وجود دارد. اول اینکه شاید این کاربرانِ پیگیر، اقوام و دوستان عروس خانم باشند و احتمال دوم که بعید هم نیست؛ این کابرها از مزد تبلیغات ادمین ها بهره ای می برند و به اصطلاح شریک و نیروی بلاگرها هستند. شیوه ای که مدتی است در فضای مجازی رونق گرفته.
بعضی نظرات هم که در نقد چیدمان نوشته شده، خواندنی است. یک نفر نوشته حالا اگر یک عروس غذا پخته تزئین شده نبرد خانه بخت و یخچال را پر نکند، عروس نیست؟ کاربری هم نوشته حمام شبیه فروشگاه های فروش مواد شوینده است؛ این همه شوینده برای یک زندگی دونفره؟! یک نفر هم در پاسخ او نوشته: این که عروس گلمان باکلاس است و عکس سرویس بهداشتی تزئین شده نگذاشته خودش جای شکر دارد. عکس های عجیب کم نیست. لباسشویی را هم تزئین کرده اند. همه چیز طوری چیده شده تا عکس بگویند که جهیزیه کم و کسر ندارد و بی نقص است. آن هم به افرادی که هیچ شناختی از عروس و خانواده اش ندارند فقط برای چند لایک و تحسین مجازی.
جهیزیه از شما، چیدمان از موسسه ما!
در بعضی جهیزیه ها همه چیز به طرز عجیبی زیباست و همخوان با بقیه لوازم. در نگاه اول شاید اینطور به نظر برسد که عروس خانم حسابی زمان و دقت به خرج داده برای چیدمان و وه! که عجب تبحر و سلیقه ای. تا اینکه متوجه الصاق یا همان «تگ» می شویم. ادمین روی عکس جهیزیه «الهام»جان از اراک، صفحه دیزاینر یا طراح داخلی که چیدمان را برعهده گرفته، معرفی می کند. این اقدام را درباره چندین جهیزیه دیگر هم دیده ایم. به صفحه یکی، دو دیزاینر هم سر می زنیم. دستمزدشان بستگی به مساحت خانه، تعداد اقلام جهیزیه، فضای داخلی خانه و منطقه سکونت زوج دارد. اگر خریدهایشان را انجام داده باشند، شاید لازم باشد چند قلم را تعویض یا چند قلم به فهرست اضافه کنند تا هارمونی رنگ و ابعاد رعایت شود. جابجایی اسباب هم به عهده کارگران دیزاینر است. در برخی گروه های تلگرامی و اینستاگرام هزینه پایه 3 میلیون تومانی برای دیزاین نوشته شده. فردی زیر یکی از پست ها نظر عجیبی نوشته: «فامیل ما چندقلم لوازم کمتر خرید تا طراح بگیرد. خانواده شوهرش پولدارند باید چشمشان را پر می کرد.»
نوعروسی با فرزند 15 ساله!
در چیدمان بعضی خانه ها پختگی خاصی وجود دارد. کاربران نوشته اند: «چه عروس خوش ذوقی چه گلدان های گل بانشاطی» همین پیام سرنخ می شود که در خانه یک نوعروس و بساط یک جهیزیه نو، این همه گلدان جاافتاده از کجا آمده؟ اینجا ادمین ها ننوشته اند جهیزیه عروسِ گلمان از فلان شهر، فقط نوشته اند: خانه قشنگِ... خانم. این خانه ها مربوط به کدبانوهایی است با دست کم 10 سال زندگی مشترک نه نوعروس. خانه هایی که مرور زمان آن ها را کامل کرده؛ نکته ای که معمولاً از چشم بیننده دور می ماند و فکر می کند جهیزیه او هم باید به همین کاملی باشد. به یکی از همین صفحه سر می زنیم بلاگری است که از متن پست هایش متوجه می شویم، 17 سال است ازدواج کرده و فرزند 15 ساله هم دارد. لوازم خانه اش اما مثل لوازم جهیزیه یک نوعروس است. در یکی از پست هایش نوشته: «خواستم، پس توانستم. کلبه آرزوهایم را از نو ساختم.» با دیدن تبلیغ های مختلف صفحه و تماسی کوتاه، معنی توانستمی که گفته بهتر روشن می شود. برای یک عکس ساده و متن کوتاه تبلیغ موردنظر ما یک میلیون تومان می گیرد و هزینه ارسال کالا هم با سفارش دهنده تبلیغ است؛ نانِ فالوئرهایش را می خورد. هیچ عکسی هم از «قبل» کلبه آرزوهایش؛ جهیزیه پیشین خانم بلاگر موجود نیست.
زنجیره های یک جهیزیه کاملاً تبلیغاتی
صفحه بلاگرها در صفحات جهیزیه تبلیغ می شود و ادمین، مبلغی برای این کمک به افزایش فالوئر بلاگرها دریافت می کند. بلاگرها هم پول این تبلیغات را از جای دیگری تامین می کنند. در صفحه آن ها تگ های متعددی وجود دارد که فروشگاه هایی که در حوزه فروش لوازم خانگی، جهیزیه و خدمات ازدواج فعالیت دارند، پای ثابت پست های تبلیغی بلاگرها هستند. متن های کوتاه حس برانگیز در ستایش زندگی می نویسند و در پی نوشت، چند جمله کوتاه در تحسین کالای تبلیغی و نقش آن در آرامششان. فروشگاه های مربوط به جهیزیه با این شیوه و قبول سفارش آنلاین کالاها، مجازی تبلیغ می کنند و حقیقی می فروشند. شیوه ای که این روزها با وجود کرونا و مراعات های بهداشتی رونق گرفته و نوعروس ها اقلامی را می خرند که در صفحه بلاگرها یا جهیزیه بقیه دخترها دیده اند.
جهیزیه دست دوم آن ها و جهیزیه آنتیک ما!
لابه لای پست های بلاگری گاهی می توان تصاویر و متن های خوب هم پیدا کرد. بلاگری در پاسخ به سئوال های متعددی که هزینه چیدمان خانه رویایی سفید، صورتی و فیروزه ای اش چقدر شده و چه طور توانسته این همه کالا با طرح و رنگ همخوان را پیدا کند؟ پست جالبی گذاشته است.
عکس بوفه قهوه ای و چوبی قدیمی خانه اش را گذاشته که با کمی رنگ سفید آن را به کمد سفید امروزی تبدیل کرده. کاش زرق و برق تبلیغات بقیه پست ها بگذارد و نوعروس ها این طور عکس ها را هم ببینند. متن یک بلاگر دیگر هم خواندنی به نظر می رسد: «مدتی در هلند زندگی کردم. عروس و داماد با 20 نفر مهمان جشن می گیرند. عروسی را می شناختم کمدهای قدیمی مادرش، بشقاب های چینی اضافه عمه اش و لباسشویی قدیمی خانه خاله اش را جهیزیه برد. بعدها فهمیدم اینجا نو نبودن لوازم زندگی عیب نیست. زندگی را آغاز می کنند همین قدر آسان؛ همین قدر شیرین.» کاربری هم پایین همین پست جمله قابل تأملی نوشته: «در ایران هم جهیزیه دست دوم مرسوم هست، دوست عزیز. بعضی عروس ها چند قلم جنس آنتیک و عتیقه هم می برند. مثلاً یک میلیون تومان پول می دهند برای یک بشقاب دیوارکوب قدیمی تا اصالت عاریه ای از دیوار خانه ببارد!» حرفش بیراه نیست. در صفحه مجازی آنتیک فروشی ها زیر بعضی پست نوشته: «فروخته شد به نوعروس عزیز از شهر... مبارکشان باشد.»
خانم های خانه دار پای ثابت صفحه جهیزیه
شاید به ذهن برسد که مخاطب اصلی صفحات جهیزیه اینستاگرامی نوعروس هایی هستند که می خواهند با دیدن عکس و فیلم جهیزیه دیگران بدانند چه لوازمی را نیاز دارند و چه لوازمی را نه! این تصور اما درست نیست. کافی است به قسمت نظرات برویم. جنس پیام ها و بررسی صفحه هایی که خصوصی و قفل نیست، چیز دیگری می گوید. پیام هایی شبیه این که: من خودم 10 سال پیش یخچال ساید گرفتم و حالا پشیمانم. اینجا کدبانوهای قدیمی دور هم جمع شده اند تا سرگرم شوند. در صفحه های جهیزیه اگر نوعروس ها هم نباشند، هستند بانوان خانه داری که با این عکس ها سرگرم می شوند یا قطعه گم شده و مفقوده لوازم خانگی شان را پیدا می کنند و سفارش می دهند. شاید حتی بتوان گفت که مخاطب اصلی تبلیغ ها همان ها هستند چون اغلب تنگنای بودجه خرید جهیزیه را گذرانده اند و حالا می توانند یکی، دو قلم جنس نو را با خیال راحت تری نسبت به یک نوعروس ها تهیه کنند. در حالیکه یک زوج جوان معمولاً سعی می کند با توجه به این تورم، کالاهای ضروری را بخرد و بقیه را به مرور زمان تهیه کند.
یک بام و دو هوای فروشندگان
در صفحات جهیزیه گاهی راهنمای خرید جهیزیه هم دیده می شود. بعضی از این راهنمایی ها را صاحبان مشاغل مرتبط با خدمات عروسی منتشر می کنند. فروشندگانی که در گام اول با لحن مشفقانه و تکیه بر سال ها تجربه در زمینه فروش لوازم خانگی و جهیزیه، نوعروسان را از کلافگی خرید نجات می دهند. برای مثال می گویند برای شروع زندگی لازم نیست آب مرکبات گیری برقی بخرید. نیازی به بخارشو، جاروی شارژی دستی، اتو پرسی و ماشین ظرف شویی نیست. سرویس قابلمه، ظرف های بلور یا دم دستی چه اندازه و چه تعدادی کافی است؟ تا اینجای کار مشکلی نیست و باید ممنون بود. اما اگر به صفحه برخی از این ها سر بزنید ماجرا عوض می شود. همان مغازه دار به قاعده شغلش، اقلام دیگری را تبلیغ می کند. برای مثال یکی از این فروشنده ها در ویدئویی نوشته ده قلم که آشپزخانه عروس بدون آن ناقص است؛ رنده، پوست کن، هسته گیر آلبالو، برش دهنده سیب، نی طرحدار شربت و برس فر. در پستی دیگر چنان تبلیغ می کند که اگر شما چای ساز برقی نخرید، فکر می کنید نیمی از عمرتان برفناست حتی اگر عمری است طعم چای سماوری را می پسندید. لطفاً دستتان روی جیبتان باشد، سفارش را به بعد موکول و باور کنید آشپزخانه شما بدون هسته گیر آلبالو هم کامل است.
با بدبختی بوگاتی پیدا کردم
پیش از روزهای تعطیلات موج سومی کرونایی تهران سری به بازار بلور شوش می زنیم. یکی، دو ساعت چرخ زدن بین مغازه ها کافی است تا اوضاع مشخص شود. اطلاعات خرید جهیزیه حضوری را به نکاتی که از صفحات مجازی جهیزیه به دست آورده ایم، پیوند می زنیم و ابعاد جدیدی روشن می شود. خانواده ای آمده تا بسته بندی های چینی و بلور لوکسشان از برندهای اروپایی را تحویل بگیرد و ببرد که قبلاً سفارش داده اند. فروشنده می گوید که باید 350 هزار تومان دیگر هم بدهند چون قیمت ها تغییر کرده. با عروس خانم گپ می زنیم و می گوید: «دنبال مارک های بهتری بودم اما متاسفانه با این شرایط فقط توانستم بلور چک بگیرم و چینی «راشن باخ» آلمان.» بعد ذوق زده می گوید: «درعوض به هر بدبختی و زحمتی شده قاشق چنگال «بوگاتی» سفارش دادم. اینجا آشنا داریم، سفارش دادم اصلش را پیدا کرد. آن روز یک مغازه در میدان آرژانتین داشت جنس فیک را به مشتری می فروخت. من خیلی توی تشخیص این طور چیزها حواسم جمع است.» توی همین چند جمله در جهیزیه این دختر ایرانی کلمه ها و کالاهای خارجی موج می زند. حس خوبی نیست؛ دختر ایرانی و جهیزیه تمام قد خارجی.
اسم رمز؛ خانم نصیری سلام رساند!
فروشنده به یکی دیگر از خانم های توی مغازه می گوید: «خانم بفرمایید، شما چی می خواستید؟» زن میانسال می گوید: «الان آقا الان.» دختر جوانی همراه اوست. چشم دوخته به خریدهای دختری که با او حرف می زدیم و در حال رفتن است. نطق زن میانسال باز شده، آرام برگه سبز و سفیدی را روی پیشخوان می گذارد و می گوید: «خانم نصیری، سلام رساندند.» لحن فروشنده گرم می شود و می گوید: «مغازه خودتان است.» بعد کارگرش و آن دو خانم را با برگه می فرستد، انبار پشت مغازه. جلو می رویم و سرک می کشیم، روی فیش نام یک خیریه ازدواج آسان نوشته شده است. از مغازه بیرون می آییم. چرخی در پاساژ می زنیم که همان مادر و دختر کمی بعد از کنارمان رد می شوند. چشم های دختر فرق کرده؛ خوشحال است و به مادرش می گوید که این بشقاب های صورتی را خیلی دوست دارد. برق بلورهای صورتی، غم بوگاتی، راشن باخ و چکِ نداشته را از چشمان عروس خانم شسته.
جهیزیه اینستاگرامی آخه؟!
در مغازه ای دیگر مرد جوانی با خواهرش آمده اند. فروشنده پیرمردی خوشرو به نظر می رسد. عروس خانم صفحه تبلتش را روشن می کند و چند عکس نشان پیرمرد می دهد که از صفحه های جهیزیه اینستاگرام، اسکرین شات گرفته است و می گوید که دقیقاً همین سرویس را می خواهد. فروشنده می گوید که این ها اولین نفرهایی نیستید که این طوری می آیند، خرید: «آخه مگر زندگی اینتستاگرامی هم می شود زندگی؟! فردا دلت را زد چه؟ سلیقه خودت پس چی دختر گلم؟» همه می خندیم و نوه اش می گوید: «اینتستاگرام نه آقاجون اینستاگرام!» دود از کنده بلند می شود؛ حرف های پیرمرد اثر کرده و دختر جوان با راهنمایی او در حال انتخاب است.
جهیزیه بران و جهیزیه بینان مجازی!
با دختر جوانی درباره همین صفحه های جهیزیه همکلام شده ایم و می گوید: «با توجه به شرایط کرونایی و مهمتر از همه تغییر قیمت های لحظه ای، تصمیم گرفتیم بعد از ماه محرم و صفر برویم سر خانه و زندگیمان و به بهار سال بعد نماند.» سری تکان می دهد و از یک رسم بد خاندانی گله می کند: «قبل از کرونا مراسم جهیزیه بینان حضوری داشتند. حالا که کروناست و مراسم ها کنسل هم دست برنداشته اند؛ «جهیزیه بینان مجازی» راه انداخته اند. یک گروه دارند و عکس به اشتراک می گذارند. از اسفندماه تا حالا هم عکس جهیزیه 2 تازه عروس فامیل را گذاشته اند. شاید من اصلاً دلم نخواهد ماکروفر، اتوپرسی، بخارشو و ماشین ظرفشویی بخرم. چرا باید همه متوجه شوند و نظر بدهند؟ این کارها مجازی و حقیقی اش از دَم اشکال دارد.»
بختم را بختک زندگی بقیه نمی کنم!
فروشنده می گوید: «ساراجان، دختر حاجی انتخاب کردی بالاخره؟» هورتی به استکان چایی اش می کشد و با افتخار می گوید: «پدرش از آن نیکان روزگار است؛ مَشتی و دست گیر. ماشاءالله، فقط دو تا حجره بزرگ توی بازار دارد. تا حالا 5 جهیزیه، فقط به خود من سفارش داده و رسانده ام دست اهلش.» پیرمرد فکر کرده از اقوام همسرِ دخترِ دوستش هستم و خواسته به من بفهماند که این سادگی از مناعت طبع عروس خانم است و نه از سرِ خساست. سارا می گوید: «به اندازه توان خودم و همسرم جهیزیه می خرم. عکسش را هم در اینترنت نمی گذارم. به خدا ما مردمی نبودیم که فخر بفروشیم و حسرت بخریم به خصوص در شرایط های اقتصادی بد. دل یک دختر با دیدن جهیزیه من بشکند آن بخت دیگر بخت من نیست، بختک زندگی بقیه است.»
زندگی شستن یک بشقاب است
حس خوبی است همکلامی با عروسی که زندگی را ساده گرفته. آن هم درست وقتی می تواند بهترین ها را بخرد. خدا خدا می کنم سارا بلاگر بود و همین جمله هایش را نوعروس هایی می خواندند که برق جهیزیه های مجازی چشمان را گرفته و حسرت دلشان را.
مثلاً این جمله اش را: «اگر زندگی را کم کم و با هم بسازیم ساده از دستش نمی دهیم.» دختر جوان می گوید: «توی هر جهیزیه چند قلم ساده و زیبا باشد و کمی خلاقیت چاشنی اش کنیم خانه ما هم قشنگ می شود.» تجسم می کنیم، با یک گل ساده دور پریز برق، تبدیل کردن چراغ نفتی به میز، یک صندلی تاشوی فلزی ساده، تبدیل یک قوری به گلدان.... وای اگر روزی بانویی جوان دست بتکاند به هنر با کمی پارچه رنگی، مبلی خوش نشین طراحی کند. یک فنجان چای، کنار پنجره نورگیر خانه بنوشد. گوشه دنج خانه اش را با یک گلیم ساده، گلدان سفال و شمعدانی بیاراید. پیراهن سفیدی را بپوشد که خودش گلدوزی کرده، بانوی جوانی که بشقاب ساده جهیزیه اش را با عشق می شوید و می گوید: «زندگی شستن یک بشقاب است...»