«روزِ رستاخیر» فرمانده/ ایران ۲۰ میلیون جوان دارد، ۲۰ میلیون سلیمانی/ این تازه ابتدای راه است حاج قاسم
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از خبرآنلاین، رد سیاهی شب هنوز بر تن شهر مانده که خودشان را به خیابانها زدند، میپرسم وعده دیدار که ساعتی دیگر است، میگویند؛ «خواب بودیم که او رفت، دیگر نمیخواستیم خواب بمانیم، بعد از نماز بیدار ماندیم و خودمان را به اینجا رساندیم.»
اینجا میدان انقلاب است، قلب تهران و ایران، امروز از این نقطه می تپد، جایی که وعدهگاه مهمترین اتفاقات تلخ و شیرین پایتخت بوده است و حالا در آغازین ساعات روز دوشنبه ۱۶ دی ماه، همه دوشادوش هم جمع شده اند تا «حاج قاسم» انقلاب و نظام را بدرقه کنند، تا فرمانده را بدرقه کنند، باشکوه بدرقه کنند.
اینجا در قلب تهران، قرار است فرماندهی تشییع شود که «نماد مقاومت» بود، هست و خواهد ماند. فرماندهی که این جمعیت گواهی می دهند او نه تنها حافظ مرزهای کشور بوده بلکه فاتح قلب مردم هم بوده است.
همه آمدند، همه آمادهاند
صبح روزهای شلوغ تهران، حتی آن روزهایی که برف و باران میآید و خودرو از عبور در خیابان ناتوان است، قطارهای مترو جمعیتی چنین به خود ندیده است. ابتدا گمان میکنی مثل تمام روزهای شلوغ دعوایی پیش میآید یا جنجالی، اندکی که میگذرد و قطاری که توقف میکند، همه احتمالات ذهنیت بهم میریزد، انگار فضایی، فاصلهای بدون اینکه بفهمیم میانمان ایجاد شده باشد. جا باز میشود و مردم یکی یکی داخل میشوند.
قطار را صدای صلوات پر کرده است، صلوات و دعا با صدای زنان و مردانی که گریه میکنند و واژه «انتقام سخت» را تکرار میکنند، ممزوج شده است. زنی جوان میگوید: «تصور این جمعیت را داشتم، چند روز پیش هم که راهپیمایی بود، قطار شلوغ بود اما امروز همه آمدند، همه آمادهاند.» بغض می کند اما بازهم ادامه میدهد: «آنها سردارمان را گرفتند، فرماندهمان را، همه دوستش داشتند، همه آمدند که ارادتشان را ثابت کنند.»...اینبار دیگر اشک امانش را میبرد، امان خیلیهای دیگر را که گوش به حرفهای ما سپرده بودند.
تهران پیکر مطهر را میلیونی تشییع کرد
قطار در ایستگاه میدان ولیعصر توقف میکند، صدای شعار از همه جای ایستگاه به گوش میرسد، «میکشم، میکشم آنکه برادرم کشت»، «مرگ بر آمریکا»، « نه صلح، نه سازش، انتقام انتقام» ...شعارهای کوبنده فضای ایستگاه مترو را پر کرده است، ازدحام جمعیت در مترو مشابه هیچ اتفاق یا رویدادی در تهران نیست، بی گمان کل تهران خودش را به تشییع پیکر سردار رسانده است.
ایران بیست میلیون جوان دارد، بیست میلیون سلیمانی
سیل جمعیت خودش را به خیابان فلسطین میرساند، کودکان و نوجوانان کم سن و سال بیشترین توجه را به خود جلب میکند، آنهایی که نقاب چهره سردار سلیمانی را به چهره دارند، بیشتر خودنمایی میکنند.
«چند سالت است؟» با سوالم نقابش را بالا میدهد، «۱۰ سالهام.» میپرسم «چه احساسی داری؟» بی درنگ پاسخ می دهد؛ «خوشحالم که اینجا هستم، ناراحتم که سردار شهید شد.من آقا رو خیلی دوست داشتم.» دوست داشتن را که میگوید چشمهایش برق کودکانهای میزند، حرفش را ادامه میدهد: «دوست دارم روزی جای او باشم.» نقابش را پایین میدهد و باورش میشود که شمایلش مانند سردار سلیمانی شده است. صدای شعار بار دیگر به گوش میرسد، «ایران ۲۰ میلیون سردار سلیمانی دارد»
بداند ایرانی کیست، بداند ایران کجاست
«وی آر فوتوشاپ»، «یا منتقم»، « القدس لنا»، « نه صلح نه سازش، نبرد با آمریکا»، « مرگ بر منافق» پرتعدادترین نوشتههایی است که روی پلاکاردهایی که در دست مردم است، به چشم میخورد. «ای لشکر صاحب زمان آماده باش، آماده باش»، شعار بعدی است که ابتدا از بلندگوهای خیابان ولیعصر به گوش میرسد و سپس طنین آن توسط مردم گوش به گوش میپیچد.
اینبار در جمعیت تعدادی مرد وزن جوان با کالکسه نظرم را جلب خود میکنند. «با این بچه کوچک و کالسکه آمدید، سختتان نیست؟» زنی جوان کالسکه به دست حزن انگیز لبخند میزند و میگوید: «باید از همین سن و سال بفهمد ایرانی کیست، بداند ایرانی پشت هموطنش میماند، پشت سالار و سردار شهیدش.» میپرسم چه قدر سردار را میشناخته، اینبار به جای خودش، همسرش پاسخ میدهد؛ « اینقدری که بدانیم در مملکت دیگری شهیدش کردند، میشناسیمش، اینقدر که بدانیم اگر او نبود الان داعش در ایران بود، میشناسیمش.»
شعارهایی که سر به فلک میکشد
میان سیل جمعیت زنی میانسال دیگری نظرم را جلب میکند، زنی که چفیه سفید روی چادرش پوشیده است بعد از پرس و جو درباره محل کارم حاضر به پاسخگویی به سوالاتم میشود، زیر لب صلوات میفرستد و میگوید خدا تقاص کارشان را میدهد.« من سردارم را خیلی وقت است که میشناسم، از زمان انقلاب، از زمان جنگ، این سالها هم که همه او را شناختهاند، میبینید دیگر پیر و جوان آمدهاند برای تشییع پیکرش.»
پرسش بعدیم را با یقین پاسخ میدهد، یقینی که در تندی کلامش آشکار است، فکرش را میکردید اینقدر شلوغ شود؟ «بله از این شلوغتر هم می شود، همه به عشق سردار و رهبر آمدند.» میپرسم چه آرزویی دارد، قاطعیتش چند برابر میشود و اینبار چونان که بخواهد جمعیت را هم فرابخواند میگوید:«مرگ و نابودی آمریکا و اسراییل.» سیل شعارها اینبار سر به فلک میکشد، «مرگ بر آمریکا».. «مرگ بر اسراییل».
«بسم الله قاصم الجبارین» را زیر لب زمزمه می کند و دور می شود.
اگر با چشم خود نمیدیدم باور نمیکردم
زن و مرد میانسالی هستند که خودشان را از اسلامشهر به اینجا رساندند، می گویند؛ «اگر به چشم خود نمیدیدیم جمعیت را باور نمیکردیم، حتی اگر تلویزیون هم نشان میداد باز فکر میکردیم واقعی نیست، اما حالا باورمان شده که سردار چه قدر طرفدار داشت.»
میپرسم چه قدر سردار سلیمانی را میشناختند، میگویند؛ «مثل همه مردم، همانقدری که همه میشناختند، آنها هم میشناختند که اینگونه ترورش کردند» مکث می کند و با بغضی می گوید؛ «ناجوانمردانه بود اینگونه ترور کردنش»
میپرسم انتقام سخت از نظر شما چیست، زن جوان زودتر به حرف میآید و میگوید: «هرچه سپاه تصمیم بگیرد، اطاعت میکنیم، سپاه صلاح ما را بهتر از ما میداند و قطعا بهترین تصمیم را میگیرد.» اطراف میدان فلسطین درست همان جایی که لحظه شمار نابودی اسراییل نصب شده بود، اینبار مملو شده از تصاویر سردار سلیمانی.
مردم یک صدا درحالی که دستهایشان را مشت کردهاند اینبار میگویند: «ای رهبر آزاده، آمادهایم آماده.»
این تازه ابتدای راه است
جمعیت تو را با خود میکشاند به سویی، انگار که خودت را رها کرده باشی در دریایی و امواج تو را به عمقی بکشانند که اینبار خطری ندارد. نماز میت به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامی آغاز میشود. با هر الله اکبر گریه و هق هق مردم گوش به گوش خودش را به تو میرساند. زنان و مردان همراه رهبرشان زیر لب زمزمه میکنند؛ «اللهم انا لا نعلم منهم الا خیرا»
بعد از نماز، دستها دوباره مشت میشود و شعارها دوباره در خیابان طالقانی و فلسطین طنین انداز میشود. جمعیتی کفن پوش راه خود را در میان جمعیت باز میکنند، درحالیکه روی لباسهایشان با خط قرمز نوشتهاند: «این خون حریف میطلبد»
جمعیت همچون سیلی خروشان به سمت آزادی درحال حرکت است، اما هنوز دریای مردم در خیابانهای متصل به خیابان انقلاب عمیق است. اینبار همه چیز در میدان انقلاب تمام نمیشود، مردمی که مقابل مترو اینبار برای برگشت به زندگی عادی صف کشیدند میگویند:«این تازه اول راه است، خون سردار را پایمال نمیکنیم، نمی گذاریم پایمال شود.»