محتوای راهبردی خروج آمریکا از سوریه
حضور آمریکا در سوریه با استعداد محدود عملیاتی ۲ هزار نیرو که بخش مهمی از آنها نیروهای اطلاعاتی و آموزشی و مابقی نیروهای ویژه بودند، به باور بسیاری از کارشناسان فاقد قدرت عملیاتی لازم برای تاثیرگذاری در میدان نبرد سوریه بود. نقش تاکتیکی و میدانی این نیروها دو بعد آموزشی و اطلاعاتی داشت، اما در سطح استراتژیک این حضور تنها در شکل یک محدودیت استراتژیک و به مثابه نیروی موازنهگر میان بازیگران خارجی درگیر در سوریه بود. حضور این نیروها با وجود ماهیت غیرعملیاتی آنها، موجب محدودسازی ایران، روسیه و ترکیه در بهکارگیری توان نظامیشان میشد. چنین نقشی فاقد جذابیت و غیرهمسو با سپهر فکری دونالد ترامپ بود، زیرا به نسبتی که برای حفظ این نیروها در سوریه هزینه شد، منافع ملموسی برای دولت آمریکا ایجاد نشد. بهنظر میرسد بتوان خروج آمریکا از سوریه و زمزمههای خروج از افغانستان را نشانههایی از آغاز استراتژی چندلایه موازنه منطقهای آمریکا دانست که در ذیل سیاست موازنه از راه دور و همزمان افزایش هزینههای رقبا قابل تفسیر هستند. وضعیت جدیدی که کمتوجهی به زوایای پیچیده آن ممکن است بهواسطه محاسبه غلط، دستاوردهای ایران در سوریه را در سال ۲۰۱۹ با چالشهای جدی مواجه کند.
بازدارندگی دومرحلهای، عنصر اصلی سیاست موازنه از راه دور ترامپ است. کاهش مداخله در مناطق فاقد منافع راهبردی و در عوض ایجاد بازدارندگی منطقهای و سپس بازدارندگی تعمیمیافته، تشکیلدهنده بازدارندگی دو مرحلهای هستند. در بازدارندگی منطقهای مکانیزمهای بازدارندگی توسط قدرتهای منطقهای همسو با آمریکا در مناطق جغرافیایی نزدیک به تهدید تقویت میشود. به این ترتیب در خاورمیانه در لایه اول ساختاری از بازدارندگی منطقهای در مقابل روسیه و ایران با حمایت از عربستان، اسرائیل و ترکیه شکل میگیرد. حمایتهایی که به اشکال مختلف از جمله فروش سلاح، ارائه خدمات مستشاری، طراحی الگوهای مشترک سازماندهی نیرو و دیگر تغییرات فنی و تکنیکی در نیروهای مسلح این کشورها صورت میگیرد تا قابلیت عملیات مشترک میان آنها ایجاد شود. به این ترتیب، آمریکا قابلیتهای لازم برای مقابله با دشمنانش را از طریق بازسازماندهی قابلیتهای نظامی همپیمانان منطقهایاش ایجاد میکند بدون اینکه متحمل هزینههای هنگفت اقدام مستقیم شود. در لایه دوم، بازدارندگی تعمیمیافته قرار دارد که وابسته به تسلیحات و زیرساختهای استراتژیک اتمی آمریکا است. به کمک بازدارندگی تعمیمیافته، آمریکا نقش ضامن نظامهای بازدارندگی منطقهای را بازی میکند. به این معنی که شرکا و همپیمانان راهبردی خود را زیر چتر تسلیحات اتمیاش قرار میدهد تا تلاشهای احیانا نامتعارف برای تغییر در بازدارندگی منطقهای را خنثی کند. سیاست ترامپ در بهینهسازی تسلیحات اتمی از جمله تلاش برای ساخت تسلیحات اتمی کمشدت با قابلیت استفاده در جنگهای منطقهای در این راستا باید فهمیده شود.
علاوه بر اینها، خروج آمریکا از سوریه این پیام را به روسیه و ایران مخابره میکند که میتوانند بر گستره عملیاتی خود در سوریه بیفزایند. در حقیقت با حذف محدودیت استراتژیک ناشی از حضور آمریکا، تصمیم به گسترش نیروها و پرکردن خلأ ناشی از این خروج بهصورت طبیعی به یکی از گزینههای پیشروی تهران و مسکو بدل میشود. اما همزمان خطر خطا در محاسبات استراتژیک بهویژه در تهران نیز افزایش مییابد. احساس آزادی عمل بیشتر ایران در سوریه درحالیکه ترامپ به کمک تحریمها منابع ورودی از جمله منابع مالی در دسترس ایران را کاهش میدهد، به معنای افزایش هزینههای تهران در میدان سوریه است. درحالیکه ایران با محدودیت منابع مالی مواجه است و ظرفیتهایش در سوریه نیز بهصورت ذاتی محدود و پرهزینه هستند، سوق دادن ایران به گسترش دایره عملیاتیاش به معنی تلاش برای فرسایش منابع تهران است. این وضعیت بهصورت مشابه ولی با شدت کمتر درخصوص روسیه نیز صدق میکند. از طرف دیگر خلأ آمریکا در میدان سوریه به معنی افزایش هزینههای تهران در مقابله با داعش است و تمامی اینها در شرایطی است که اسرائیل نیز آزادی عمل بیشتری برای اقدام مستقیم علیه ایران در سوریه پیدا میکند. در نتیجه ترکیب همزمان این عوامل یعنی کاهش تمرکز نیروهای ایرانی بهدلیل گسترش دایره عمل نیروها، کاهش منابع نظامی و مالی قابل تخصیص از سوی تهران به سبب شرایط ویژه ناشی از تحریمها، تحمیل هزینههای اضافی مقابله با داعش در سوریه و فشار ناشی از اقدامات مستقیم اسرائیل علیه ایران که میتواند روندی از فرسایش جدی منابع تهران در سوریه را ایجاد کند.
خروج آمریکا از سوریه بخش مهمی از سیاست امنیتی ترامپ در خاورمیانه را روشن میکند. ترامپ به دنبال کاهش هزینههای مستقیم و افزایش درآمد صنایع تسلیحاتی خود از طریق اجرای بازدارندگی دولایه منطقهای و تعمیمیافته در خاورمیانه است. در این الگوی بازدارندگی، همپیمانان آمریکا در منطقه باید قابلیتهای نظامی جدیدی را در خود تقویت یا ایجاد کنند که عمدتا متمرکز بر فناوریهای پیچیده رایانهای و پردازشی است. افزایش فروشهای تسلیحاتی آمریکا در این حوزه، هزینههای سنگین تحقیق و توسعه صنایع نظامی آمریکا برای رقابت با روسیه و چین را تامین میکند، در عین اینکه صرفهجوییهای مستقیم مهمی در هزینههای جاری ارتش نیز رقم میزند. در عین حال، خروج از سوریه با افزایش هزینه عملیاتی ایران و روسیه در سوریه، در یک روند بلندمدت منابع در اختیار رقبای آمریکا را دچار فرسایش میکند. مسالهای که موجب تقلیل ظرفیتهای رقابت استراتژیک این کشورها با آمریکا خواهد شد. در حقیقت خروج آمریکا از سوریه خطر خطای محاسبات بازیگرانی همچون ایران و روسیه را افزایش میدهد و به همین دلیل اکنون بیش از هر زمان دیگری ضروری است محاسبات درخصوص گسترش حضور ایران در سوریه در همخوانی با منابع استراتژیک در اختیار کشور قرار گیرد و محدودیتهای جدید برشمرده شده در سطور فوق در سیاستگذاری دستگاههای مسوول مورد توجه قرار گیرد.