درس کیسینجر به بایدن درباره ایران
به گزارش اقتصادنیوز؛ مارتین ایندایک عضو ارشد شورای روابط خارجی آمریکا در مقالهای برای فارن افرز با عنوان «تقدم نظم بر صلح؛ دیپلماسی خاورمیانهای کیسینجر و درس های آن برای امروز» که خلاصهای اقتباسی از کتاب وی با نام «استاد بازی: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانه» است، ضمن تبیین دکترین خاورمیانهای کیسینجر، تلاش کرده است تا با به روزرسانی آن بر مبنای الگوهای رایج در رویکرد این استراتژیست شهیر آمریکایی، راهبردی کارآمد را برای نحوه تعامل دولت ایالات متحده با مناسبات کنونی خاورمیانه ارائه دهد.
ایندایک بر این باور است که «ایالات متحده باید یک استراتژی پساافغانستان و یک نقشه راهِ راهبردی برای ارتقای نظم در خاورمیانه طراحی کند، حتی در عصری که اولویتهای استراتژیک آمریکا به سوی شرق آسیا و هندوپاسیفیک شیفت میکنند».
اقتصادنیوز این مقاله تفصیلی را در سه بخش مجزا تقدیم مخاطبان میکند. در ادامه بخش دوم این مطلب را بخوانید.
تقدم نظم بر صلح (بخش دوم)
همانطور که در بخش نخست (استراتژی آمریکا برای ایجاد نظم جدید خاورمیانه) تشریح شد، روند صلح کیسینجر در خاورمیانه بیشتر برای خرید زمان طراحی شد تا صلح: زمان برای اسرائیل برای ایجاد قابلیتهای خود و کاهش انزوای خود، و زمان برای اعراب جهت خسته شدن از درگیری و تشخیص مزایای همکاری با یک همسایه اسرائیلی که به طور فزایندهای قدرتمند است. در این میان، او صلح خاورمیانه را با احتیاط، بدبینی و تدریجی دنبال میکرد، به همین دلیل است که آن را «دیپلماسی گام به گام» نامید.
تعادل و مشروعیت در تعقیب نظم و فزاینده گرایی در پیگیری صلح مفاهیم اساسی رویکرد استراتژیک کیسینجر بود. او موفق شد سه توافق موقت میان مصر، سوریه و اسرائیل را به مذاکره بنشیند و پایه های معاهدات صلح بعدی را که اسرائیل با مصر و اردن منعقد کرد، بنیان نهاد.
با این حال، چنانچه در پایان بخش نخست مقاله توضیح داده شد، زمانی که رئیس جمهور ایالات متحده، بیل کلینتون، تاکید کیسینجر بر احتیاط را نادیده گرفت و تلاش ناکام برای پایان دادن به درگیری اسرائیل و فلسطین را صورت داد، روند کیسینجر شروع به واگرایی کرد. و سپس پرزیدنت جورج دبلیو بوش حمله شوم خود را به عراق آغاز کرد و با ایجاد امکان برای ایران در راستای به چالش کشیدن سلطه دشمن خود، ایالات متحده در جهان عرب سنی، دستور کیسینجر را متلاطم کرد.
حفظ تعادل پایدار
رویکرد کیسینجر به خاورمیانه بهویژه در حال حاضر مهم است. ایالات متحده در حال عقب نشینی از منطقه آشکارا به موازات خروج ایالات متحده از آسیای جنوب شرقی در زمان کیسینجر است. در آن زمان، مانند اکنون، پیامدهای یک جنگ طولانی مدت و ناموفق به این معنی بود که محدودیت شدیدی بر توانایی واشنگتن برای استقرار نیرو در خاورمیانه وجود دارد. با این وجود، کیسینجر میدانست که تعادل پایدار به حمایت ایالات متحده از دیپلماسی خود همراه با تهدید معتبر اقدام نظامی بستگی دارد. او این دایره را با اتکا به شرکای توانمند منطقه ای و همکاری با آنها تبدیل به مربع کرد.
به عنوان مثال، در سپتامبر 1970، سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) به دنبال سرنگونی ملک حسین در اردن بود. سه تیپ تانک زرهی سوریه تحت حمایت شوروی از تلاش این سازمان با اشغال شهر اربید در شمال اردن حمایت کردند. حسین از ترس پیشروی آنها در امان، از واشنگتن خواست تا مداخله کند. با این حال، ایالات متحده نمی توانست به این سرعت چنین کاری را انجام دهد و در صورت انجام این کار خطر گرفتار شدن در آنجا را داشت.
بنابراین، کیسینجر، به اصرار حسین و با حمایت نهایی نیکسون، به اسرائیل روی آورد تا تخت وی از خطر تحرک سوریها بازدارد. نخست وزیر گلدا مایر به نیروهای دفاعی اسرائیل دستور داد تا در بلندی های جولان و در مرز اردن در مجاورت اربید بسیج شوند.
در همین حال، برای بازدارندگی شوروی، کیسینجر دو گروه جنگی ناو آمریکایی را در سواحل لبنان مستقر کرد و به سومی دستور داد وارد دریای مدیترانه شود. ارتش اردن که با حمایت اسرائیل و آمریکا جسارت یافته بود، خسارات سنگینی به تیپ های تانک سوریه وارد کرد و سوری ها عقب نشینی کردند. در عرض چند روز، بدون یک چکمه آمریکایی روی زمین، بحران تمام شد.
رویکرد کیسینجر در برخورد با جمال عبدالناصر
کیسینجر همچنین از حمایت متحدان منطقه ای در برخورد با جمال عبدالناصر، رهبر ناسیونالیست مصر استفاده کرد. هنگامی که کیسینجر به عنوان مشاور امنیت ملی نیکسون در سال 1969 وارد کاخ سفید شد، ناصر در هیئت انقلابی که به دنبال برهم زدن نظم موجود خاورمیانه بود، به همان شکلی که ناپلئون نظم اروپا را در آغاز قرن نوزدهم به چالش کشیده بود، درآمده بود.
کیسینجر در برخورد با قمار ناصر مورد حمایت شوروی از تغییر رژیم اجتناب کرد، سیاستی که فرانسه و بریتانیا در جریان بحران سوئز در سال 1956 دنبال کردند و نتایج فاجعهباری داشت. در عوض، او با ترویج توازن قوا به نفع مدافعان منطقه ای وضعیت موجود: اسرائیل در قلب خاورمیانه و ایران و عربستان سعودی در خلیج فارس، به دنبال مهار ناصر بود. تنش زدایی که نیکسون و کیسینجر با اتحاد جماهیر شوروی ایجاد کردند، این توازن را تقویت کرد زیرا از جمله شامل تعهد مشترک دو ابرقدرت برای حفظ ثبات در منطقه بود.
کیسینجر متوجه شد که واشنگتن باید به تقاضای کشورهای عربی برای برقراری عدالت پس از جنگ شش روزه رسیدگی کند، زیرا آنها سرزمین های قابل توجهی را به اسرائیل دادند.
غفلت از انجام این کار مشروعیت نظم جدید خاورمیانه را تهدید می کرد. با این وجود، او فرض میکرد که تا زمانی که ابرقدرتها تعادلی را در توازن قدرت منطقهای حفظ کنند، عدالت میتواند به تأخیر بیفتد. همانطور که وقوع جنگ یوم کیپور در سال 1973 نشان داد، او به شدت اشتباه محاسبه کرد.
در پیش از آن درگیری، کیسینجر بر ارزیابیهای اطلاعاتی اسرائیل و ایالات متحده تکیه کرد مبنی بر اینکه مصر هرگز خطر جنگ را نخواهد پذیرفت، زیرا اسرائیل برتر از نظر نظامی، که توسط سیستمهای تسلیحاتی پیشرفته ایالات متحده تقویت میشود، به سرعت آن را شکست خواهد داد.
برای در امان ماندن از زلزله، کجای تهران خانه بخریم ؟/در اکوایران ببینید:
این تحلیل باعث شد که کیسینجر جانشین ناصر، انور السادات را نادیده بگیرد، زمانی که او بارها هشدار داد که در صورت نادیده گرفتن آرزوهای مصر برای بازپس گیری سرزمینی که از دست داده بود،این کشور وارد جنگ خواهد شد. کیسینجر اظهارات سادات را حتی زمانی که لحن آخرالزمانی به خود گرفتند کنار گذاشت: به عنوان مثال، رهبر مصر در یک مصاحبه اعلام کرد: «همه چیز در این کشور اکنون به طور جدی برای از سرگیری نبردی بسیج شده است، که اکنون اجتناب ناپذیر است.»
با این حال، در سال 1973، زمانی که مصر به شبه جزیره سینا حمله کرد و سوریه تلاش کرد تا بلندی های جولان را در مقدس ترین روز تقویم یهودی بازپس گیرد، کیسینجر با اطمینانی که مطالعه او درباره نظم اروپایی قرن نوزدهم فراهم کرده بود، وارد عمل شد. هدف او این بود که ترتیبات قبل از جنگ را به گونه ای تنظیم کند که بازیگران اصلی خاورمیانه عادلانه تر و منصفانه تر ببینند. او همچنین میخواست ایالات متحده به عنوان عامل اصلی مناسبات نیروهای رقیب در منطقه ایفای نقش کند.
راهبرد کیسینجری در قبال ایران
کیسینجر برای ایجاد حمایت از دیپلماسی خود از طریق اهرم زور، اسرائیل را به حملات متقابل تشویق کرد. هنگامی که این فشار نظامی به مصر و شوروی کمک کرد تا شرایط آتش بس او را بپذیرند، او از اسرائیل خواست تا حمله خود را متوقف کند. او به ویژه از نابودی ارتش سوم مصر توسط نیروهای دفاعی اسرائیل که در پایان جنگ محاصره شده بود، جلوگیری کرد. این امر به سادات امکان داد تا با رژیم خود - ونیز حیثیت خود - وارد مذاکرات صلح شود.
سپس کیسینجر از انعطاف پذیری لحظه استفاده کرد و روند صلح خود را با هدف حفظ فاصله مصر - بزرگترین و از نظر نظامی قدرتمندترین کشور عربی - از پیوستن به هر ائتلاف جنگی عربی در آینده آغاز کرد. این امر جنگ دیگری را بین دولت یهود و کشورهای عربی غیرممکن می کرد.
شباهتی غیرقابل انکار بین رویکرد کیسینجر به مصر و روشی وجود دارد که مترنیخ و کسلریا پس از شکست ناپلئون، فرانسه را مدیریت کردند و آن را به جای مجازات کردن، در نظم جدید گنجاندند - و در نتیجه آن را از یک دولت انقلابی و تجدیدنظرطلب به یک قدرت وضع موجود تبدیل کردند.
امروز، دکترین کیسینجر احتمالاً از طرحی مشابه در قبال ایران استفاده خواهد کرد، کشوری که به وضوح آنچه را که از نظم خاورمیانه به رهبری ایالات متحده باقی مانده است، تهدید می کند.
دکترین کیسینجر طرفدار سرنگونی حکومت نبوده و نیست. در عوض، او به دنبال این میبود که ایران را متقاعد کند که از تلاش های منطقهای خود دست بردارد و در عوض به رفتارهای دولتی تر بازگردد. در این میان، واشنگتن باید تعادل جدیدی را دنبال کند که در آن انگیزه های انقلابی [ادعایی] ایران توسط اتحادی از کشورهای سنی که با اسرائیل و ایالات متحده همکاری می کنند، مهار و متعادل شود.
با این حال، هنگامی که ایران تصمیم می گیرد طبق قوانین عمل کند، کیسینجر معتقد است که ایالات متحده باید به عنوان متعادل کننده عمل کند و خود را به تمام قدرت های رقیب خاورمیانه نزدیک تر کند تا آنها را به یکدیگر.
کیسینجر مدعی است: «ایالات متحده در تعقیب اهداف استراتژیک خود میتواند یک عامل تعیینکننده – شاید تنها عامل تعیینکننده – در تعیین مسیر ایران میان اسلام انقلابی یا کشوری مشروع و مهم است که در سیستم وستفالیا مستقر شده است».