مهاجرت افغانستانیها به ایران یک موضوع سیاسی است
به گزارش اقتصادنیوز، روزنامه هم میهن نوشت: بهتازگی البته بحث، سویههای سیاسی و امنیتی نیز پیدا کرده چنانکه کسانی از چشم داشتن نیروهای سیاسی به تبدیل این مهاجران به سیاهیلشکر انتخاباتی سخن میگویند.
در میان مجادلات جاری میان وطنپرستان و جهانوطنان، اما به نظر میرسد یک رویکرد کمتر مورد توجه قرار میگیرد و آن نگاه سیاسی ـ حقوقی است.
این ادعا شاید نیاز به توضیح داشته باشد. وقتی مجادلهها را مرور میکنیم، این حس به ما دست میدهد که انگار بحثها در خلأ دارد انجام میشود، نه در کشوری به نام ایران، تحت حکومتی به نام جمهوری اسلامی و در تاریخی به زمان 1400 شمسی. نتیجه این بیتوجهی میشود همین نکته که یکی تحت لوای حقوق بشر میگوید مگر آخر شما انسان نیستید، اینها انسانهایی درمانده از جنگ و فقر هستند.
چطور دلتان میآید دست رد بر سینهشان بزنید؟ دیگری میگوید چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. تا ایرانی فقیر وجود دارد، چرا میزبان دیگرانی باشیم که از امکانات مملکت استفاده میکنند؟ برخی فیلشان یاد ایران بزرگ فرهنگی یا امت واحده اسلامی میافتد و میروند به اعماق تاریخ و مذهب تا نتیجه بگیرند افغانها برادران و خواهران قدیمی ما هستند که به عموزادگانشان پناه آوردهاند. دیگرانی در همین تاریخ یاد حمله افغانها به اصفهان میافتند و میگویند، دست آنها به خون ایرانیها آغشته است. مخلص کلام، آشفته بازاری است.
آنچه این بحثها اما در ذهن نمودار میکنند، بیشتر شهودهایی اخلاقی است. سویههای غلیظتر هم دارند. آنجا که کار به تشخیصهای نژادی میکشد و یکی از خوبی مطلق و دیگری از بدی مطلق آنها سخن میگوید. بااینهمه و اگرچه نمیتوان ملت را دستور داد که شهود اخلاقی نداشته باشند، اما نباید فراموش کرد مسئله مهاجرت به ایران هر بنیبشر غیرایرانی، یعنی هر کسی که تابعیت ایرانی ندارد، در وهله اول مسئلهای سیاسی است و این دولتمردان هستند که باید درباره کموکیفاش نظر بدهند.
آنها هستند که باید ضمن تدوین استراتژیهای مهاجرت، آنها را شفاف با مردم در میان بگذارند، براساس آرای مردمی در مجالس، قوانینی را مصوب دارند و با کسانی که قصد مهاجرت به ایران دارند، مواجهه قانونمند داشته باشند. این البته در ایران ما مدتی است مفقود شده. نمونهاش همین دو، سه سال اخیر که در قبال ورود مهاجران افغان به ایران، دولت بیش از همه ساکت و اصلاً تماشاگر بوده است. نه گزارشی به مردم داده میشود که سیاستهای مهاجرتی ایران در قبال افغانها چیست، نه عددی دقیق از تعداد مهاجران قانونی ارائه میشود و نه احتمالاً تعداد مهاجران غیرقانونی دانسته میشود. اینها از نظر دانش سیاسی، مصداق بیدولتی است و بههیچوجه عواقب خوشی ندارد.
البته هستند آنارشیستهایی که نه به وطن اعتقاد دارند، نه حتی به مرزهای سیاسی «فرضی» کشورها. از نظر اینها کل جهان، زمین خدا و ملک مشاع است و برای همه هم همهجا، جا هست. هر که آمد، خوش آمده. خوشبختانه اما هنوز مدار مناسبات این جهان بر وفق نگاه آنارشیستها نمیگردد و بنابراین تا اطلاع ثانوی، آنچه مردمان جهان را از نظر سیاسی و حقوقی از هم متمایز میدارد، مرزهای ملی هستند.
همه دودستی چسبیدهاند به همین مرزها چون میدانند بیتفاوتی به همین خطهای «فرضی»، میتواند بشر را برگرداند به دوره جنگهای 30ساله در اروپا. بنابراین مسئله مهاجرت در همهجای جهان در وهله اول راهحل سیاسیحکومتی دارد. به آمریکا، آلمان و فرانسه بنگرید. برخی احزابشان طرفدار سیاست درهای باز هستند و برخی طرفدار درهای بسته. بالاخره بنا به اقبال مردم هر یک راهی را در پیش میگیرند.
در ایران اما نه جناحهای سیاسی در این باره نظر صریحی ابراز میکنند، نه دولت برنامه اعلامشده روشنی دارد. نتیجه همه اینها درنهایت میشود همان بیدولتی که مصادیق بارزش در سیاست را میتوان اول از همه، حضور مهاجران غیرقانونی در کشور و دوم، «جنگ مردم علیه مردم» دانست؛ امری که هرطور نگاه کنیم خلاف مصالح است.
400 سال پیش هابز مهترین دلیل وجودی دولت را جلوگیری از همین جنگ مردم علیه مردم دانست و اینکه امروز جامعه ایران درباره مهاجرت افغانها روبهروی هم ایستاده، ناشی از این میتواند باشد که یا دولتی در کار نیست یا خواب جنابشان خیلی سنگین است.