روایت استفان والت از چرایی «چین هراسی»
به گزارش اقتصادنیوز ، یکی از موضوعات مهم مرتبط با استراتژی کلان ایالات متحده، اولویتی است که این کشور باید برای رقابت با چین قائل شود.به بیانی دیگر، سوال این است: ایالات متحده چه میزان منابع (پول، مردم، زمان، توجه و غیره) را می بایست به این مشکل اختصاص دهد؟ آیا چین بزرگترین چالش ژئوپلیتیکی است که ایالات متحده تاکنون با آن روبرو بوده است یا بازیگری به ظاهر غول پیکری است؟ آیا مقابله با چین باید بر همه مشکلات دیگر؛ چالش هایی چون جنگ دراوکراین، تغییرات آب و هوایی، مهاجرت و غیره) اولویت داشته باشد یا اینکه این فقط یک موضوع در میان بسیاری از مسائل است و لزوما مهمترین آن نیست؟استفان والت در پاسخ به این سوال ها یادداشتی را تحت عنوان« چرا باید از چین ترسید» را در فارین پالسی منتشر کرده است. این مقاله توسط اقتصاد نیوز ترجمه شده و در ادامه بدان پرداخته می شود.
آیا قدرت چین به مرز هشدار رسیده است؟
از منظر برخی از ناظران – چهره هایی چون البریج کولبی - مقابله با چین بالاترین اولویت است و مسائلی چون جنگ در اوکراین و سیار موضوعات مرتبط با سیاست خارجی نباید ذهن رهبران ایالات متحده را از این مقوله منحرف کند. به نظر می رسد جان میرشایمر، گراهام آلیسون و دیگر همکارانم در هاروارد بیش از هرچیز در باب چالش چین، بالاخص خطر هرگونه تقابل احتمالی با این بازیگر نگران هستند. یک کارگروه فعال در شورای روابط خارجی استدلال کرد که فرایندهای نظامی در آسیا به نفع چین تغییر می کند؛ این ساختار در ادامه خواستار افزایش تلاش ها برای تقویت بازدارندگی، بالاخص در تنگه تایوان شد.
هال برندز و مایکل بکلی بر این باورند که قدرت چین روز به روز در حال افزایش است. این گروه فرصت بالقوه پکن برای افزایش قدرتش را نوعی وضعیت هشدار آمیز توصیف کرد. در مقابل، مایکل سوین، یکی از همکارانم فعال در موسسه کوئینسی، و جسیکا چن وایس، محقق دانشگاه کورنل، تصور می کنند که ما در مورد خطری که چین ایجاد میکند اغراق میکنیم و نگران این هستند که پکن و واشنگتن در مارپیچی از سوء ظن قرار بگیرند؛ وضعیتی که می تواند زمینه ساز تقابل احتمالی شود.
چین را دست کم نگیریم!
عملکرد اقتصادی چین در 40 سال گذشته خارقالعاده بوده و طبیعتا به همین دلیل کسی باور نمی کرد اقتصاد این کشور در وضعیت آشفته ای قرار بگیرد. اما عملکرد ضعیف پکن پس از کووید نشان می دهد، اقتصاد چین اکنون با بادهای مخالف روبرو است و بعید به نظر می رسد پایانی برای چالش های فعلی اقتصاد این کشور در کوتاه مدت وجود داشته باشد. جمعیت چین پیر شده و رو به کاهش است، بیکاری جوانان بیش از 21 درصد است و رشد بهره وری عوامل تولید در دهه گذشته به شدت کاهش یافته است. سیستم مالی چین همچنان مبهم و پر بدهی است و بخش املاک و مستغلات با مشکل مواجه است. به واسطه همه این چالش ها، بسیاری از تحلیلگران نسبت به چشم انداز بلندمدت چین بدبین هستند. با این حال دست کم گرفتن چین خطرناک است. صنایع این کشور بر برخی از بخشها - از جمله فن آوری خورشیدی و بادی - تسلط دارند و صنعت خودروهای الکتریکی این بازیگر در مسیر بهبود است. دلایل زیادی وجود دارد که انتظار داشته باشیم چین در آینده به عنوان بازیگر اصلی فعال در حوزه اقتصاد باقی بماند.
ایالات متحده امید دارد با ممانعت از دسترسی چین به نیمه هادی های پیشرفته (و فناوری های مرتبط) برتری اش بر حوزه فنآوری را حفظ خواهد کرد. اگرچه مقام های آمریکایی اصرار دارند که این اقدامات محدود به نگرانیهای محدود امنیت ملی است (آنچه جیک سالیوان مشاور امنیت ملی آن را «حیاط کوچک و حصار بلند» توصیف میکند)، به نظر میرسد هدف واقعی از کند کردن پیشرفت فن آوری چین وسیع تر از مواضع ادعایی باشد.در این میان سوال این است که ایا استراتژی جدید آمریکا نتیجه بخش خواهد بود یا نه. در پاسخ باید گفت موانع تکنولوژیکی هرگز 100 درصد مؤثر نیستند. چنین سیاستی به چین انگیزه زیادی می دهد تا در طول زمان خودکفاتر شود. به این دلایل و دلایل دیگر، کارشناسان آگاه در مورد تأثیرگذاری این اقدامات اختلاف نظر دارند.
تلاش برای بازگشت به عصر مائو
آیا شی، مائو تسه تونگ دیگری است یا لی کوان یو(پدر سنگاپور مدرن)؟امروز شی قدرت را تا حدی متمرکز کرده ، رخدادی که از زمان ریاست مائو دیده نشده است.رئیس جمهوری چین همچنین کیش شخصیتی مائو را پرورش داده و تلاش دارد به دیگران بقبولاند که تصمیم هایش خطاناپذیر است.طبیعتا فرصت دادن به یک نفر در کشوری فاقد قدرت کنترل شده، معمولا زمینه ساز وقوع فاجعه ای خواهد شد. جهش بزرگ مائو را در نظر بگیرید (که باعث قحطی شد که میلیون ها نفر را کشت) یا آسیبی که چین در طول انقلاب فرهنگی متحمل شد. اگر این دو مثال به اندازه کافی هشداردهنده نیست، هزینههای دیدگاههای فاجعهبار رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه در مورد سیاستهای پولی یا قطار شکستهای که ایلان ماسک در سایت رسانه اجتماعی که پیشتر توییتر نامیده میشد، را لحاظ کنید.با این حال آینده نزدیک و میان مدت چین منوط به میزان هوش «شی» دارد. او در عرصه تحکیم قدرت نابغه است - پاکسازی ا وزیر خارجه سابق چین و چندین افسر ارشد نظامی چنین حقیقتی را به ما یادآوری می کند - اما شی بیماری همه گیر را به درستی مدیریت نکرد، سیاست هایش درخشان ترین ستارگان اقتصاد چین را تضعیف کرد.
بازگشت به جنگ سرد
تلاش برای دلسرد کردن همسایگان یکی از سیاست های شکست خورده شی است. قدرت رو به رشد چین احتمالا برای سایر کشورهای آسیایی نگران کننده است، اما اعلام رسمی جاه طلبی های جهانی چین، استقبال از دیپلماسی گرگ جنگجو، واکنش بیش از حد به کوچکترین تحولات و به کارگیری تاکتیک های تهاجمی علیه تایوان و دریای چین جنوبی چالش هایی را ایجاد کرده است.ماحصل این استراتژی آن است که هند و ایالات متحده به یکدیگر نزدیک تر شوند و ژاپن و استرالیا به واسطه گفتگوی امنیتی چهارجانبه به آنها ملحق. توافقنامه آکوس روابط استراتژیک (و همکاری امنیتی) بین ایالات متحده، استرالیا و بریتانیا را تقویت کرده است. ژاپن به سرعت در حال افزایش هزینه های دفاعی خود و بهبود روابط ظریف خود با کره جنوبی است. طبیعتا در چنین شرایطی تعریف ائتلاف متعادل کننده در آسیا با مشکلات اقدام جمعی قابل توجهی مواجه است.اگر آمریکا و شرکای آسیاییاش بتوانند تعادل را در روابطشان تعریف کنند، احتمال هژمونی چین در آسیا بسیار کمتر است و خطر جنگ کاهش می یابد. اگر نه، احتمالا باید کمی بیشتر نگران بود.
مسئله کلیدی در اینجا این است که واشنگتن یا پکن، کدام یک بازی جدید را به شکل موثرتری بازی می کند. ایالات متحده در 30 سال گذشته در جهان در حال توسعه حسن نیت زیادی داشته و شکست هایش برای چین فرصت ساز بوده است. اما رویکرد چین - سیاست کمربند و جاده – معادلات را آنگونه که تصور می شد تغییر نداده است. با نگاهی به آینده، به راحتی می توان نظم جهانی را مشاهده کرد که به طرز شگفت آوری شبیه به اوایل جنگ سرد است: ایالات متحده با اروپا و بسیاری از بازیگران شرق آسیا و اقیانوس آرام، در یک طرف قرار دارند و چین با روسیه و برخی از کشورهای کلیدی در جهان در حال توسعه، و سایر قدرت های متوسط همسو شده است. در این میان برخی از بازیکنان تیم خود را عوض میکنند، اما الگوی کلی شبیه آنچه پیشتر دیدهایم خواهد بود.