آیا ترامپ از نشانههای آخرالزمانی است؟ بیان او مذهبی است نه سیاسی!
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از خبرآنلاین، این روزها سیاست خارجی آمریکا جهان را تا حدودی مبهوت خود کرده است. نظریه های مذهبی معاون ترامپ و بعضا خود رئیس جمهور آمریکا این سوال را مطرح می کند که این ها پیرو چه دین و آئینی هستند که حتی مسیحیان نیز آنها را قبول ندارند؟ ناظران معتقدند که تصمیمات رئیس جمهور آمریکا تحت تاثیر نوع مذهب و اطرفیان او که به آن گرایش دارند قرار گرفته است. این مذهب که به اوانجلیکال معروف است چه هست و از کجا آمده و چرا این روزها تفکر غالب ایالات متحده شده است؟ آیا این ایدئولوژی برای جهان خطرناک است؟ کما اینکه چند وقت پیش تصویری از اتاق بیضی منتشر شد که مذهبیون افراطی برای ترامپ دعا می خوانند این تصویر جنجالی در شبکه های اجتماعی امریکا به پا کرد. این سوالات را حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد مسجد جامعی سفیر اسبق ایران در واتیکان به خبرآنلاین پاسخ داده است که در ادامه می خوانیم:
از این شروع کنیم که اوانجلیکالها چه کسانی هستند و اصلاً موجودیت آنها چیست و چطور به وجود آمدند؟
به طور خیلی خلاصه اینان یک نوع پروتستان امریکایی هستند. اصل کلیسای پروتستان در ابتدای قرن شانزدهم و با پیشگامی لوتر در آلمان متولد میشود و به سرعت در نقاط شمالی و تا حدودی غربی اروپا منتشر میشود. این افراد بعدها به آمریکا مهاجرت میکنند در فضای داخلی آمریکا در قرن نوزدهم و مخصوصا قرن بیستم با توجه به شرایط آمریکا که بسیار متفاوت با اروپا بود، تفسیر و بیان جدیدی از پروتستانتیسم در آنجا به وجود می آید و چون هماهنگ با نیازهای آنان بود، هواداران فراوانی پیدا کرد. ویژگی آن این است که مایلند دین را فعال ساخته و وارد زندگی روزمره کنند و به تعبیر خودشان مایلند ایمانشان گرم و سرزنده و تأثیرگذار باشد و نه آنکه آنها صرفاً عباداتی در کلیسا انجام دهند. نکته دوم این است که پس از آنکه خود تغییر یافتند و به تعبیر آنان «دوباره متولد» شدند بکوشند تا کلام و رسالت مسیح به دیگران ابلاغ نمایند. یک حالت تبلیغی و تبشیری دارند، نه تنها برای غیر مسیحیان، بلکه برای خود مسیحیان نیز. یعنی اینکه آنان را به کلیسای خود درآورند و یا اونجلیکالهای غیر فعال را فعال سازند.
البته تفسیرهای خاصی هم نسبت به آخر الزمان و فرود آمدن مجدد حضرت مسیح دارند و اینکه این در چه صورتی اتفاق میافتد و ویژگی مهم آنان به لحاظ اعتقادی تفسیر خاصشان نسبت به آخر الزمان و مقدمات آمدن حضرت مسیح است و اینکه چه حوادثی باید رخ دهد. برای اینکه به این ویژگیهای اعتقادی برسند تاریخ را از زمان حضرت آدم تا آخرالزمان به هفت دوره تقسیم میکنند که ظاهراً برای نخستینبار است که چنین تقسیمبندیای در مسیحیت صورت میگیرد.
تاثیر این بر روی رئیس جمهور آمریکا چیست؟ آیا او واقعاً به این موضوع گرایش دارد یا تحت تاثیر مایک پنس، معاونش است که به این گروه گرایش دارد؟
کلیسای اوانجلیکال همواره در دوران جدید در جامعه امریکا حضور داشته و بعضاً حضور فعال داشته است. بخشی از آنان همان «فاندامنتالیست»هایی هستند که در اوایل قرن بیستم شکل گرفتند و جامعه آمریکا را تحت تأثیر قرار دادند. این افراد معتقد بودند که کتاب مقدس باید تحتالفظی فهمیده شود نه آنطور که کاتولیکها و پروتستانها تفسیر میکنند، به ویژه بخشی از کتاب مقدس را که در مورد خلقت جهان و انسان است. این دو برای آنکه مطالبی که در پنج کتاب اول عهد عتیق هست، با تئوریهای جدید در مورد چگونگی پیدایش جهان و منظومه شمسی و نیز موجودات زنده و انسان مطابقت دهند، به نوعی تفسیر هرمنوتیکی روی میآورند. به طور خلاصه میخواستند بگویند که آنچه در عهد عتیق آمده این نیست که خداوند جهان را به آن کیفیت که آمده، خلق کرده است. باید این فهم تحتاللفظی و نصگرا را کنار گذاشت که مثلاً عمر جهان را بر اساس این فهم تحتالفظی، چیزی حدود شش هزار سال است. آنها میگفتند مطالبی که در اسفار خمسه آمده نشان دهنده نظمی است که خداوند با توجه به این آیات خواسته آنها را برای مومنان توضیح بدهد و نه آنکه دقیقاً به همان صورتی که در عهد عتیق آمده و با همان کیفیت، جهان را خلق کرده است.
اینها کسانی هستند که به آنها فاندامنتالیست میگویند که نصگرا هستند و کتاب را بر اساس درکی تحتاللفظی درمییابند و هنوز هم پیروان فراوانی دارند. رئیس جمهور اسبق امریکا، بوش پسر از اینان بود. بهرحال اونجلیکالها از اوایل قرن بیستم حضور چشمگیر و تاحدودی مؤثر یافتند. بعد از جنگ دوم حضورشان پر رنگتر شد. بخشی از این جریان به دلیل عدم تحرک کافی کلیساهای دیگر یعنی کلیساهای کاتولیک و پروتستان آمریکایی بود و بخشی به دلیل پویندگی و تحولطلبی ذاتی جامعه آمریکا است که در عین حال در آن ایام علائق نیرومند دینی داشت و طبیعتاً اینان جذب این کلیسا میشدند.
مخصوصاً پس از آمدن ریگان در 1980 اینان نقطه عطف بزرگی را تجربه می کنند که هم داخل آمریکا را متأثر میسازد و هم خارج آن را و به ویژه آمریکای لاتین را. اینها بعضاً افراد ثروتمندی هستند و برای دین هم خیلی پول خرج میکنند و بلکه میتوان گفت خیلی فداکاری میکنند و مهم این است که بسیار تشکیلاتی و شبکهای هستند. بعضاً شغل خویش را وامینهند و به تبلیغ میپردازند و بعضاً در شرایط به واقع دشوار و بلکه خطرناکی فعالیت میکنند. تقریباً تمامی اعضای این کلیسا به نوعی فعال هستند و به کلیسایشان خدمت میکنند.
آخرین نقطه عطف برای آنها که مهم هم هست آمدن ترامپ است. ترامپ با انتخاب پنس که معاونش است و همچنین گروهی که به کمک آنها بالا میآید (مانند بنون) جهش بزرگی برای اوانجلیکالها در آمریکا ایجاد کرد. در کمتر دورهای آنها چنین جهش بزرگی را شاهد بودهاند. ترامپ در هنگام انتخابات ریاست جمهوری طوری تبلیغ میکرد که عموم اوانجلیکالها یعنی بیش از هشتاد درصد به او رأی دادند. یکی از این تبلیغات بحث انتقال سفارت به بیتالمقدس بود. البته رأی به او، دلایل دیگری هم داشت. شعار «اول آمریکا»ی او برای آنان مطلوبیت فراوانی داشت. اگرچه غیر سفیدپوستانی هم در بین اونجلیکالهای آمریکایی هستند، اما اکثریت از آن سفیدپوستانی است که عموماً گرایشهای نژادپرستانه دارند و شعار «اول آمریکا» برای آنان جاذبه فراوانی دارد.
البته مشکلات اخلاقی ترامپ که در همان ابتدا مشخص شده، هم خیلی در هواداری آنها از ترامپ تاثیر نداشت. اما در طی این سه سال و موضوعاتی که مطرح شد، عدهای از او فاصله گرفتند و آن اجماع اولیهای که داشتند و همگی طرفدار ترامپ بودند و از آمدن او شوق زده شده بودند، شکسته شد. اگرچه هنوز هم طرفداران قابل توجهی دارد.
این چه علتی داشته که کمتر شده است؟
این به ویژگی های خود ترامپ مربوط است. در عرف عمومی جوامع شمال و غرب اروپا و یا خود آمریکا دروغ گفتن خیلی ناپسند است و فرد را از جایگاه خود فرو میکاهد به ویژه اگر مقام مسئولی در حوزه مسئولیت خودش دروغ بگوید، که این یک جرم است و فقط ناپسند نیست. نمونهای که اتفاقا در نامه "مارک گالی" هم بدان اشاره شده، به استیضاح کلینتون بازمیگردد که به دلیل دروغگویی در ارتباط با یکی از منشیهای کاخ سفید، لوینسکی، مورد استیضاح قرار گرفت. علت اصلی آن جریان، «دروغگویی» بود و نه «ارتباط». دروغ گویی یک مسئول در این کشورها خیلی مهم است و ارتباطی به دین هم ندارد. موارد مختلفی وجود دارد که پس از کشف دروغ یک مسئول، او از سمت خود استعفا میدهد.
اما اوانجلیکالها میروند و برای ترامپ دعا میکنند.
بخش مهمی از کاهش محبوبیت ترامپ در میان اوانجلیکالها به خاطر حرفهایی است که او میگوید و به ویژه توئیت میکند. گاهی یک نفر میگوید و گاهی مینویسد و نوشتن به مراتب مهمتر است. این جریان و همچنین عدم صلاحیتهای اخلاقی او برای احراز چنین سمتی و در راس آن خلافگوییها و فرار مالیاتی و سوء استفاده از موقعیت، موجب کاهش شدید محبوبیت او بین اوانجلیکالها شده است. اینکه گفتید که میروند و برای او دعا میکنند درست است. البته این هم هست که او این خصوصیت را دارد که از کمترین فرصتها برای افزایش محبوبیت خود استفاده کند. فقط در مسائل تبلیغاتی و اجتماعی نیست، در مسائل سیاسی هم هست. مثلاً یکی از دلائل او برای مذاکره با رهبر کره شمالی این بود که عکسی با او بگیرد. در خیلی از موارد این طور است.
در مورد این اوانجلیکالها باید گفت که در زمان هر رئیس جمهوری آنها به دفترش میرفتند و برایش دعا میکردند.در زمان اوباما هم ما این دعا را داشتیم با وجود اینکه او تمایلات و تظاهرات مذهبی به شکل ترامپ نداشت. نکته دوم این است که عده زیادی در میان اوانجلیکالها هنوز هم هوادار او هستند. حرف آنها به طور خلاصه این است که میگویند مهم نیست که او به لحاظ شخصی و اخلاقی چگونه است. خداوند او را فرستاده برای کمک به ما و خدمت به ما و خدمت به مسیح و نزدیک کردن زمان ظهور مجدد مسیح. تصور آنان چنین است که کسی را که خداوند فرستاده، نیازی نیست حتما انسان خوب و منزّهی باشد. او در حال حاضر به ما کمک کرده و در راستای اعتقادات ما گام برمیدارد. به این علت هنوز هم اوانجلیکالهایی که در کنار ترامپ هستند، زیاد هستند. برای نمونه همین نامهای که آقای گالی نوشته آنطور که در اخبار خود آمریکا آمده حدود دویست شخصیت مسیحی از او و مجله او انتقاد کردهاند.
در همین راستای توضیحات شما در مورد اوانجلیکالهاست که ما با پدیدهای به نام جنبش ترامپیسم مواجه هستیم؟
حضور ترامپ در جامعه آمریکا فقط اهمیتش به دلیل اوانجلیکالها و بحثهای دینی نیست.
شما قبلاً در مصاحبهای اشاره کردید که دلیل عمده این پدیده اوانجلیکالها هستند.
دلیل عمده، حمایت بی چون و چرای او از اسرائیل و انتقال سفارت به بیت المقدس است و یا آنکه او بلندیهای جولان را به عنوان بخشی از خاک اسرائیل به رسمیت شناخت و مطالب دیگری که در مورد فلسطین و اسراییلیها بیان میکند و یا آنچه خود «معامله قرن» مینامند که کلاً به نفع اسراییل است، البته در مورد سیاست اسراییلی ترامپ و اینکه بعضاً از خود اسراییلیها اسراییلیتر است، در این زمینه سیاست او عمدتاً دارای بعد دینی است و نه سیاسی و مبتنی بر محاسبات سیاسی. میتوان گفت سیاست اسرائیلی او کلاً دینی است و نه سیاسی.
پنس یک سخنرانی دارد در کنست یعنی پارلمان اسراییل و برای اولین بار است که یک معاون رئیس جمهور آمریکا در پارلمان صحبت میکند. اصولاً صحبت او کلا دینی است. او میگوید برای ما مطلوب این است که اسراییل در حدی قرار بگیرد که بتواند خودش از خودش دفاع کند. این اصلاً چیزی فراتر از اتحادهای نظامی و سیاسی است. در آنجا حرف در این است که اگر دچار مشکلی شدید ما با شما و در کنار شما خواهیم بود اما در اینجا خیلی بیش از این است. مسئله در خدمت بودن تمام عیار است و نه متّحد بودن. این نوع بیانها بیانهایی دینی است که با محاسبات سیاسی همخوانی ندارد. لذا ترامپیسم در آن بخشی که به سیاست خارجی و تاحدودی خاورمیانهای او و خاصه اسرائیلی او بازمیگردد، عمدتاً مذهبی است. اما پدیده ترامپیسم در موارد دیگر سیاست خارجی و یا مسائل فرهنگی و اقتصادی و تجاری چندان مرتبط با اوانجلیکالها نیست.
میشود رابطهای بین اوانجلیکالها و یهود و صهیونیسم دید؟ آیا اینها از نظر عقیدهای و تفکری و ایدئولوژیک با هم یکی هستند؟ چطور است که اینها اگر مسیحی هستند چه اتفاقی افتاده که این دو تفکر بهم هم نزدیک شده است چرا که بزرگترین دشمن یهود در تاریخ مسیحیها بودهاند.
مساله این نیست که یهودیها و حتی یهودیهای اصالتگرا و به اصطلاح ارتدوکس به لحاظ اعتقادی با اوانجلیکالها مشابهتی داشته باشند. مساله این است که اینها بر اساس تفسیرهای خاص خود از کتاب مقدس تصورشان این است که باید در خدمت یهودیها باشند و به آنها کمک کنند. چرا که آنها "قوم برگزیده" خدا هستند و این برگزیدگی ربطی به رفتار آنها ندارد و مهم نیست که خوب باشند و یا بد، و صالح باشند و یا غیرصالح. به اعتبار قوم و نژادشان، میگویند باید در خدمت آنها باشیم. این نکته اول است که چرا چنین تصوری را در مورد یهودیان دارند.
نکته دوم این است که بر اساس فهمشان از متون مقدس میگویند که حضرت مسیح به هنگامی فرود میآید که یهودیها در فلسطین جمع شده باشند و معبدشان را در خود بیتالمقدس بسازند و برای همین هم هست که اوانجلیکالها اصرار دارند که برای سومین بار معبد معروف یهود دوباره ساخته شود و بسیاری از آنان معتقدند که مسجدالاقصی در همان مکان معبد ساخته شده و میخواهند آن را خراب کنند تا معبد را دوباره بسازند. این دو دلیل وجود دارد. معبد یهودیان اولین بار توسط بابلیان و دومین بار توسط رومیان تخریب شد.
از نظر آنان لازمه و شرط آمدن حضرت مسیح این است که برای سومین بار معبد ساخته شود. با توجه به نکاتی که گفته شد آنها هر نوع کمکی را برای تجمع یهودیها در سرزمین فلسطین انجام میدهند. مبالغ زیادی را میپردازند که یهودیها از کشورهای مختلف دنیا به اسراییل مهاجرت کنند و بخش مهمی از پولی را که پرداخته میشود اوانجلیکالها بر اساس اعتقاداتشان پرداخت میکنند. مضافاً که آنان به عناوین مختلف به یهودیان اسرائیل کمک میکنند که داستان مفصلی دارد و البته این به دلیل برگزیدگی آنها است و اینکه باید در خدمت آنان باشند.
نکته مهم این است که آقای مارک گالی که به نظرم اصلش هم باید ایتالیایی باشد و متولد آمریکاست، یک کشیش و یک شبان اوانجلیکال است که بعدها سردبیر مجله "مسیحیت امروز" میشود. پایهگذار این مجله آقای بیلی گراهام است که یک شخصیت معروف اوانجلیکال است که یکی دو سال پیش فوت شد و افتخار ترامپ این بود که به او رای داده و در مراسم تدفینش هم شرکت کرد و خیلی تلاش دارد که خودش را به او که یک فرد شناخته شده و معروفی است که پس از جنگ دوم با تمامی روسای جمهور امریکا مرتبط بوده و برای آنها دعا میکرده، نزدیک نشان بدهد.
این مجله را این فرد پایهگذاری کرد و الان مارک گالّی سردبیرش است. مقالهای که نوشت عنوانش این است که "ترامپ باید از کاخ سفید برداشته شود". او دلایلش را در این نامه که خیلی مفصل هم نیست بیان میکند. این چنین جریانی امکان ندارد که در اروپا اتفاق بیفتد که یک کشیش و حتی یک اسقف و کاردینال بتواند با صراحت و شجاعت چنین موضوعی را مطرح کند. این نکته نشان دهنده ویژگیهای خاص جامعه امریکا و پویایی او است که فردی که سردبیر یک مجله است بتواند نامهای با این کیفیت بنویسد و عنوانش را هم چنین عنوان تیزی قرار دهد. حتی در کشورهای بسیار دموکراتمنش اروپا به دلائل مختلف چنین جریانی ممکن نیست، نه آنکه افراد چنین جرأت و جسارتی ندارند، بلکه جامعه هم چنین رفتاری را نمیپذیرد. اگرچه در خود آمریکا هم چنانکه گفته شد دویست شخصیت مسیحی از مقاله و مجله انتقاد کردند، امّا این همه از ارزش و اهمیّت چنین اقدامی نمیکاهد.
نکته دیگر این است که یک نوع انشقاق در بین اوانجلیکالها به وجود آمده است. وقتی ترامپ سر کار آمد این گروه همه طرفداران او بودند و حتی اقلیتی که به او رأی نداده بودند. عموم اطرافیان ترامپ علاوه بر پنس هم اوانجلیکال هستند. از سخنگوی کاخ سفید گرفته تا وزیر خارجه، پمپئو. در چنین شرایطی وقتی این حادثه اتفاق بیفتد قابل تامل است. البته انقدر شریط جهانی و اوضاع داخلی خود آمریکا فراز و نشیب دارد که نمیشود گفت در زمان انتخابات بعدی این گروه چه رویکردی نسبت به ترامپ خواهند داشت، اما این جریانی که در این چند روز اتفاق افتاده از ابعاد مختلف قابل تأمل است، به ویژه در آنجا که به شناخت متن جامعه آمریکا و نیز گرایشهای مختلف موجود در کلیسای اونجلیکال مربوط میشود.