در جستوجوی تقویت اعتماد و امید/ 2 سناریو از رشد اقتصادی در کشورهای غنی و فقیر
به گزارش اقتصادنیوز، امید مهمترین چیز در دنیای پرهرجومرج امروز است. اکثر مردم با اسطوره «جعبه پاندورا» به عنوان داستانی که یونانیان باستان برای توجیه وجود شر در جهان ابداع کردند، آشنا هستند. بیماری و طاعون «هدایایی» بودند که پاندورا آنها را کنار گذاشت. زئوس او را برای عذاب دادن مردم و گرفتن انتقام از پرومتئوس، که به بشر آتش داد، ساخت. با این حال، چند نفر از ما میتوانیم به یاد بیاوریم که در داستان، امید در جعبه زندانی میشود و مدتها پس از ناپدید شدن سایر شرارتهای دنیوی زنده میماند؟
امروز، فیلسوفان هنوز بر سر اهمیت آن ویژگی بحث میکنند. چرا اگر امید، آخرینِ بدیها بود، گیر کرد؟ با این حال، اگر امید پادزهر فساد است، شاید از سوی خدایان برای ما محافظت شده است. حتی امروز، هزاران سال بعد، هنوز در مورد تعریف، کارکرد و حتی معنای امید اختلاف نظر داریم. این ایده در ایجاد مشکلات در طول تاریخ و در سراسر رشتهها ادامه داشته است. آیا امید به ما سود میرساند یا از آن رنج میبریم؟ آیا این یک فضیلت است یا یک توهم؟
«اجازه دهید امیدهای شما، نه آسیبهای شما، آیندهتان را شکل دهند. رابرت اچ. شولز»
انتظارات بلندمدت آینده و امید جمعی
در این بخش، قسمتی از کتاب «امید در سراسر فرهنگها»1 نوشته آندریاس ام. کرافت، تارینا گوس و آلنا اسلِزاکووا آورده شده است. هدف از این فصل کتاب، بسط و بررسی تعریف امید جمعی به عنوان میل مشترک برای آیندهای بهتر نهتنها برای خود، بلکه برای کل جامعه است؛ باور به اینکه آیندهای بهتر برای همه ممکن است، اما لزوماً تضمینشده یا حتی محتمل نیست و اعتماد به ظرفیت انسانی برای همکاری و حمایت از یکدیگر، به تحقق جهانی بهتر بهرغم مبارزهها و چالشهای فعلی میانجامد.
به گزارش تجارت فردا، در این بخش از کتاب آمده: «تاکنون، زمینههای پژوهشی در روانشناسی، در مورد تفکر آینده و آیندهنگر (اوتینگن، 2012؛ باومایستر و همکاران، 2018؛ سلیگمن و همکاران، 2016)، انتظارات مثبت و منفی آینده (شایر و کارور، 1987؛ سلیگمن، 1990) و امید (اسنایدر، 1994؛ سایولی و همکاران، 2011)، در درجه اول بر روی اهداف شخصی متمرکز بودهاند. در این فصل، ما از امیدهای شخصی فرد فراتر خواهیم رفت و به انتظارات و امیدهای جمعی در یک زمینه جهانی خواهیم پرداخت. تمرکز تحلیل ما بر روندها و سناریوهای آینده اجتماعی گستردهتر خواهد بود که از سوی مردم در کشورهای مختلف درک میشود.»
از نظر مفهومی، نویسندگان یک رویکرد میانرشتهای را انتخاب کردهاند که بینشهای روانشناسی مثبت، آیندهپژوهی و فلسفه امید عملی را ادغام میکند. آنها پس از معرفی مفهوم امید جمعی، ماهیت و نقش تصاویر آینده را بر حسب روندها و سناریوهای احتمالی، ممکن و مطلوب آینده ارائه میکنند. بر اساس دادههای جمعآوریشده از بیش از 10 هزار نفر، از طریق فشارسنج امید در ۱۲ کشور در نوامبر ۲۰۱۹، آنها انتظارات آتی بلندمدت افراد را در ارتباط با کیفیت عمومی زندگی، روندهای اجتماعی و سناریوهای مورد انتظار و آرزوی آینده ارزیابی کردهاند. سپس این انتظارات را به امید درکشده و رفاه اجتماعی مرتبط میکنند.
نتایج نشان میدهد که انتظارات اجتماعی بلندمدت در کشورهای اروپایی به طور قابل توجهی بدبینانهتر از کشورهای غیراروپایی است و سطح امید شخصی در کشورهای خارج از اروپا به طور قابل توجهی بالاتر است. علاوه بر این، اکثریت قریب به اتفاق شرکتکنندگان در این مطالعه، سناریوی آینده اجتماعی-پایدار را به یک سناریوی آینده فردی-رقابتی ترجیح دادند. در حالی که چشمانداز آینده تاثیر قابل توجهی بر امید و رفاه (اجتماعی) داشت، تصاویر مطلوب از آینده به سختی تاثیری را نشان میدادند. یافتههای نویسندگان بر اهمیت تشویق مردم به ایجاد تصاویر مثبت جدید از آینده تاکید میکند که میتواند امید، باور و اعتماد به جهانی شکوفا و پایدار را تقویت و به تحقق آن کمک کند.
در قسمتی دیگر اینطور بیان شده: «بسیاری از نویسندگان حوزه آیندهپژوهی قبلاً استدلال کردهاند که تصویر مردم از آینده میتواند تاثیر قابل توجهی بر تکامل و رفاه جامعه داشته باشد. امیدها و ترسهای مردم اغلب بر تصمیمات و اقدامات آنها در زمان حال تاثیر میگذارد. در حالی که ترسها ممکن است افراد را از دنبال کردن مسیرهای جدید بازدارد، امید میتواند آنها را تشویق کند تا اقدامات لازم را برای یک تحول مثبت انجام دهند. نتایج مطالعه ما از پژوهشهای قبلی حمایت میکند و نشان میدهد که بسیاری از مردم، به ویژه در کشورهای غربی، تصویر بسیار روشنی از آینده مطلوب خود دارند، اما در عین حال باور و امید خود را نسبت به آینده جهانی شکوفا از دست دادهاند. از نظر آنها، توسعه فناورانه و اقتصادی، مشکلات اساسی را که بشریت در حال حاضر با آن مواجه است و باید در آینده با آن دستوپنجه نرم کند، حل نخواهد کرد.
در مطالعات قبلی، پژوهشگران نشان داده بودند که انتظارات آتی جمعیت (به ویژه جوانان) در مورد کیفیت عمومی زندگی و حوزههای اجتماعی خاص به طور کلی بدبینانه است. در مطالعه ما در 12 کشور تصویر متفاوتتری پدیدار شد. نتایج ما نشان داد که مردم در برخی از کشورهای «فقیرتر» مانند نیجریه، کلمبیا و پرتغال دیدگاههای خوشبینانهای در مورد کیفیت زندگی آینده در کشورهای خود داشتند و مردم کشورهای دیگر مانند سوئیس، ایتالیا، اسپانیا و آفریقای جنوبی به طور گسترده بدبین بودند. در این کشورها در حالی که انتظار میرفت توسعه اقتصادی و فرصتهای اشتغال بهبود یابد، منفیترین چشماندازها و نگرانیهای فوری با توجه به گسترش شکاف میان غنی و فقیر، وخامت محیط طبیعی، تهدیدات زندگی خانوادگی و کاهش سلامت روانی جمعیت به وجود آمد.
ما از شرکتکنندگان خواستیم تا احتمال دو سناریوی ممکن آینده را که یکی بحران و دیگری تصویری شکوفا از آینده بود، ارزیابی کنند. اکثر شرکتکنندگان تقریباً در همه کشورها سناریوی بحران را محتملتر از سناریوی شکوفایی میدانستند. مردم کشورهای اروپایی مانند سوئیس، اسپانیا و لهستان، و همچنین در آفریقای جنوبی، نسبت به تهدید آشکار سناریوی بحران بسیار بدبین بودند و باور ضعیفتری به آینده شکوفا داشتند. اما در کمال تعجب، مردم کشورهای فقیرتر مانند نیجریه و کلمبیا میتوانند اعتقاد قویتری به آیندهای شکوفا داشته باشند.
بنابراین، امروزه مردم در کشورهایی که سطح رفاه بالایی دارند، بیشتر، از بدتر شدن شرایط زندگی خود میترسند (آدولف و همکاران، 2016). به عنوان مثال، در کشورهایی مانند سوئیس با سطح امنیت شخصی بالا و جرم و جنایت کم، مردم از افزایش ناامنی و خشونت میترسند. در مقابل، مردم کشورهای فقیرتر آرزو و باور دارند که ممکن است وضعیتشان بهتر شود. کاملاً قابل درک است که مردم کشورهایی مانند نیجریه، کلمبیا و هند آرزوی رفاه دارند. علاوه بر این، در دهههای اخیر مردم بسیاری از کشورهای در حال توسعه پیشرفتهای مثبتی را تجربه کردهاند. به عنوان مثال، در کلمبیا، روند صلح برای غلبه بر جنگ داخلی، موجب ثبات عمومی اقتصادی و اجتماعی شده است. با این حال، این موضوع نباید این واقعیت را پنهان کند که بسیاری از جوانان در آفریقا و آمریکای لاتین احساس میکنند از فرصتهای آینده محروم هستند... در مجموع، انتظارات بلندمدت نسبت به آینده جامعه و کره زمین میتواند تاثیرات قابل توجهی بر سطح امید و رفاه جمعیت و اقتصاد داشته باشد.»
امید در اقتصاد
به عنوان یک موضوع پژوهشی در اقتصاد، امید چندان رایج نبوده است. با پیروی از پارادایم نئوکلاسیک، اقتصاددانان تمایل به تمرکز بر عقلانیت، منافع شخصی و کلیات دارند. باور بر این بود که تجربه هنجاری و ذهنی مانند امید، با این دیدگاه مطابقت ندارد. با این حال، توسعه چندین رویکرد اقتصادی هترودوکسی در دهههای گذشته، مانند اقتصاد رفتاری، به توجه مجدد به احساسات، ذهنیت و هنجارگرایی منجر شده است. در نتیجه پژوهشهای اقتصادی بر روی مفاهیم مرتبط با امید، مانند احساسات پیشبینی، اعتماد (مصرفکننده)، انتظارات و آرزوها افزایش یافته است. به طور کلی، این مطالعات نشان میدهد که احساسات امیدوارکننده دارای نیروی محرک قوی برای رفتار (اقتصادی) هستند. به طور کلی، به نظر میرسد که تاثیرات امید مثبت باشد، از طول عمر و سلامتی گرفته تا نوآوری و رفاه. با وجود این، نشانههایی نیز وجود دارد که احتیاط را ضروری میکند؛ به عنوان مثال، وقتی صحبت از امیدهای واهی، ناامیدی، یا دستکاری احتمالی امید اجتماعی میشود. حوزه اقتصاد بینش بسیار ارزشمندی از پژوهشهای موجود به دست آورده است، اما نویسنده در کتاب «دیدگاههای تاریخی و چندرشتهای درباره امید» (جولای 2020)، استدلال میکند که «ما درباره تفاوت میان امید و مفاهیم مرتبط مانند خوشبینی بحث کردهایم و موضوعاتی را برای پژوهشهای آینده پیشنهاد میکنیم که میتوانند از تمرکز بر امید بهرهمند شوند».
دکتر استیون سی. ون دن هووِل، استادیار گروه الهیات و اخلاق سیستماتیک در دانشکده الهیات Evangelische، لووِن (بلژیک)، و همچنین پژوهشگر ارشد موسسه رهبری و اخلاق اجتماعی، در بخش اول از این کتاب، زیر عنوان هومو اکونومیکوس (انسان اقتصادی)2، بر این باور است که امید اساساً یک تجربه ذهنی و هنجاری است، اما در حوزه اقتصاد به خوبی پوشش داده نشده است. او میگوید: «این را میتوان تا حدی با نگاه کردن به درک رایج از طبیعت انسان که اقتصاددانان تمایل به آن دارند، توضیح داد. در اقتصاد جریان اصلی فعلی، رویکرد نئوکلاسیک هنوز تا حد زیادی غالب است. این دیدگاه با الگوسازی بیشتر نظریههای خود بر روی هومو اکونومیکس نمونه اولیه، فرض میکند که اغلب، مردم تمایل دارند خودخواه باشند، منطقی رفتار کنند، هدف خود را به حداکثر برسانند، تحت تاثیر دیگران قرار نگیرند و اطلاعات و درک کاملی از محیط اطراف خود داشته باشند. از این رو، در این دیدگاه انسان محاسبهگر، عواطف اندکی دارد و موضوعی مانند امید کمتر مورد توجه قرار گرفته است.»
با این حال، این بدان معنا نیست که احساسات یا فضیلت در این زمینه به عنوان یک کل مهم نیست. اساساً علم اقتصاد درباره تولید، توزیع و مصرف محصول ارزشمند است. آنچه ما باارزش میدانیم را میتوان به روشهایی مختلف تعیین کرد. اصطلاح سودمندی، که به معنای ارزش در اقتصاد است، در ابتدا بخشی از نظریه فایدهگرایانه بود که از سوی متفکران فلسفی مانند جرمی بنتام و جان استوارت میل توسعه یافت و نشاندهنده لذت یا شادی کلی بود که ما از تصمیمات خود به دست میآوریم. بنابراین مطلوبیت از ابتدا به معنای نشان دادن چیزی بود که به اندازه شادی، ذهنی و شخصی است.
با وجود این، در دهههای اخیر، میتوان گفت که حوزه اقتصاد یک «ضد انقلاب» را تجربه کرده است که شامل رویکردهای اقتصادی هترودوکس، مانند اقتصاد رفتاری است، که دوباره توجه را به اهمیت روانشناسی و پذیرش پیچیدگی و ابهام در درک رفتار اقتصادی جلب کرد. به عنوان بخشی از این تغییر، موضوعات روانشناختی به طور فزایندهای از سوی اقتصاددانان در دهههای اخیر مورد بررسی قرار گرفته و چندین رشتهپژوهش بر مفاهیم مرتبط با امید متمرکز شدهاند.
در ادبیات اقتصادی دانشگاهی، کتابهای بسیار کمی وجود دارد که به طور خاص بر امید متمرکز شده باشند. با این حال، دکتر هوول در کتاب خود، با تمرکز بر روشی که مردم تصمیمات را تجربه میکنند، برجستهترین آنها، یعنی چشماندازها را بررسی میکند. اعتماد مصرفکننده، یعنی باور به اینکه شرایط اقتصادی به نحوی مثبت برای مصرفکنندگان توسعه خواهد یافت. انتظارات، شامل مفروضات ما در مورد آینده؛ آرزوها، مربوط به آنچه میخواهیم؛ و بحث درباره اینکه چگونه دولتهای مختلف به عنوان نوعی سرمایه در سطوح خرد و کلان در نظر گرفته میشوند.
دکتر هوول درباره امید میگوید: «به این ترتیب، امید به ما چیزهای زیادی در مورد آنچه مردم میخواهند و انگیزه آنها برای رفتار به شیوهای خاص، میگوید. اگرچه هیچ همبستگی کاملی وجود ندارد، امید میتواند به عنوان یک پیشبینی یا توضیح بسیار قوی از رفتار اقتصادی عمل کند.
حوزهای در اقتصاد که به نظر میرسد به طور خاص بر امید به جای دیگر مفاهیم مرتبط تمرکز دارد، حوزه اقتصاد توسعه است. تفاوت این رشته با سایر رشتهها در این است که در این مفهومسازی، امید مستلزم میل است، یعنی در مورد چیزی است که مردم به عنوان پیشرفت در نظر میگیرند و شامل یک تخمین احتمال است؛ یعنی اینکه آیا افراد تلاشهای خود را ارزشمند میدانند یا دارای عدم اطمینان، بر رفتار آنها تاثیر میگذارد. به عنوان مثال، چندین مطالعه نشان میدهند که برخی مداخلات با هدف کاهش فقر ممکن است به طور خاص موثر باشند، زیرا میل دوبارهای برای زندگی بهتر ایجاد میکنند.»
تفکر اقتصادی میتواند از تمرکز ویژه بر امید سود زیادی ببرد. امید به جای سایر مفاهیم، بر یک حالت انگیزشی قوی دلالت دارد که به طور همزمان بیانگر تمایل و ارزیابی ذهنی احتمال دستیابی است. این ویژگیها امید را به طور خاص برای پیشبینی رفتار (اقتصادی) مفید میکند، زیرا تعیین میکند که آیا افراد آماده سرمایهگذاری، حتی یک سرمایهگذاری نامطمئن یا در همکاری با دیگران هستند یا خیر. پژوهشهای تجربی قبلی در زمینههایی مانند روانشناسی، چندین پیامد عمدتاً مثبت از یک تمایل امیدوارکننده یافتهاند. مشخص شده است که افراد امیدوار، از نظر تحصیلی و ورزشی بهتر عمل میکنند، خلاقتر و نوآورتر هستند، در مواجهه با تغییرات بهتر، سالمتر و شادتر هستند و در یک محیط سازمانی رفتار سازندهتری دارند.
موضوعات اقتصادی احتمالی که ممکن است به ویژه از تمرکز بر امید سود ببرند، انواع رفتارهایی هستند که به شدت بر سرمایهگذاریها متکی هستند؛ مانند رفتار پایدار، آموزش و رفتار اجتماعی. به طور مشابه، تمرکز بر امید ممکن است بینشی در مورد رفتار گروههای به حاشیه راندهشده، مانند پناهندگان، افراد بیکار و افرادی که در فقر زندگی میکنند، ارائه دهد. در اینجا، مردم بر اساس آنچه تصور میکنند آیندهای ممکن و بهتر است، تصمیم میگیرند. علاوه بر این، امید در خلال شوکهای اقتصادی و اجتماعی مانند بحرانهای مالی یا آشفتگیهای سیاسی نقش مهمی ایفا میکند و حتی میتواند به عنوان یک سیگنال اولیه قبل از بروز ناآرامیهای اجتماعی بیشتر عمل کند. با این حال، موضوعی که باید به آن توجه شود این است که امیدواری بیشتر لزوماً همیشه بهتر نیست. امیدهای بیشازحد خوشبینانه میتواند به ناامیدی و رفتار بیپروا منتهی شود و امید سادهلوحانه میتواند به راحتی مورد سوءاستفاده قرار گیرد.
دکتر هوول همچنین در بخش دیگری از کتاب، درباره تفاوت میان امید و اعتماد میگوید: «اعتماد مصرفکننده تا حدی با امید همپوشانی دارد. مهمترین تفاوت میان امید و اعتماد مصرفکننده این است که اعتماد مصرفکننده بیشتر بر انتظارات و آنچه اتفاق خواهد افتاد تمرکز دارد، در حالی که امید بیشتر بر روی آرزوها و خواستهها متمرکز است. اگرچه آنچه اتفاق خواهد افتاد میتواند با آنچه فرد میخواهد اتفاق بیفتد، منطبق باشد، اما لزوماً اینطور نیست.»
ناپدید شدن امید
گزارش و پژوهش یونیسف در سال 2022، واقعیت وحشتناکی را برای کودکان در لبنان نشان میدهد: کودکان در لبنان امید خود را از دست میدهند، زیرا بحران اقتصادی خانوادهها را از تامین نیازهای اولیه بازمیدارد.
بها، پسر لبنانی 13ساله، به آرامی به تاریکی گودال مکانیکی کارگاه عمویش میرود تا زیر یک ماشین را بررسی کند. او در حالی که اشک میریزد میگوید: «اگر امید داشتم مدتها پیش میگفتم، دیگر امیدی به هیچ چیز ندارم.» بحران اقتصادی که اکنون چند سال است لبنان را درگیر کرده، همراه با همهگیری کووید 19 و انفجار ویرانگر بندر بیروت، زندگی کودکان را زیرورو کرده است.
همانطور که گزارش یونیسف، «کودکیهای محروم»، برجسته میکند، خانوادههای لبنانی، سوری و فلسطینی در سراسر کشور در فقر غوطهور شدهاند که به شدت بر سلامت، رفاه، آموزش و پرورش و روابط خانوادگی کودکان تاثیر گذاشته است.
ادوارد بِیگ بدر، نماینده یونیسف در لبنان، میگوید: «فقر در کودکان علاوه بر تاثیر فوری بر رفاه آنها، میتواند پیامدهای مادامالعمر داشته باشد و بر توانایی کودکان برای دستیابی به پتانسیل کامل خود تاثیر بگذارد و چرخه فقر و محرومیت را تداوم ببخشد.»
بها که متوجه شده بود حقوق والدینش دیگر برای تامین مخارج خانواده کافی نیست، تصمیم گرفت با عمویش کار کند و به خانوادههای لبنانی ملحق شود که اکنون فرزندشان را سر کار میفرستند تا درآمد بیشتری به خانه ببرند. با توجه به آگاهی کودکان از وضعیت اقتصادی و محرومیتی که با آن روبهرو هستند، امید آنها به آینده کاهش یافته و سلامت روانی آنها به شدت رو به وخامت گذاشته است. زندگی خانوادهها به شدت تغییر کرده است، زیرا حتی آنهایی که قبلاً طبقه متوسط محسوب میشدند، اکنون با هزینههایی که بیشتر از درآمد ماهانهشان است، دستوپنجه نرم میکنند.
لبنان تنها جایی نیست که افراد در آن دچار احساس ناامیدی شدهاند. بیش از سهچهارم آمریکاییها میگویند که ایالاتمتحده در مسیر اشتباهی قرار دارد. امسال برای اولینبار، آمریکا از فهرست 20 کشور برتر در گزارش شادی جهان خارج شد. برخی از زوجها به دلیل تهدیدات آبوهوایی تصمیم میگیرند بچهدار نشوند و این ناامیدی نهتنها ایالاتمتحده، بلکه بیشتر جهان را فراگرفته است.
در اکثر کشورهای جهان به دلیل افزایش جهانی شدن وضعیت در حال حاضر به همین منوال است. تقریباً هر کشوری به دلیل چاپ پول از سوی دولتها و هزینههای کشور برای چیزهایی که کاملاً با منافع شهروندان همخوانی ندارد، با تورم فزایندهای مواجه است. تورم باعث ایجاد تفاوت در استانداردهای زندگی شده که اساساً ناشی از استراتژیهای دولتهای جهانی است. بنابراین، در این شرایط، سخت نیست که بفهمیم چرا افراد امید خود را از دست میدهند.
مورد مهم دیگر این است که کل پلتفرمهای اجتماعی طوری طراحی شدهاند که احساس کمتری داشته باشیم و بیشتر تلاش کنیم. ما در شبکههای اجتماعی، یک درصد از زندگی افراد را میبینیم و سبک زندگی خود را به جای قدردانی و تلاش برای بهتر کردن آن، تنزل میدهیم. بنابراین تمام لحظههای خودنمایی مردم در رسانههای اجتماعی باعث افزایش سطح کورتیزول میشود که باعث عدم تعادل شده و سلامت افراد را به خطر میاندازد.
در سطح جهانی نیز، شاهد قهقرایی در شیوه حرکت دموکراسیهای نوپای متعدد در دهههای اخیر در جهت حکومت اقتدارگرایانه هستیم. همانطور که امروز شاهد رفتاری از سوی ولادیمیر پوتین هستیم که بیشتر با حساسیتهای جنگ سرد -یا حتی زمان استالین یا تزارها- همخوانی دارد.
موهبت اعتماد
دولتها با تشویق شهروندان به پرداخت مالیات، واکسینه شدن یا اطاعت از حاکمیت قانون، بیشتر از اجبار به نتیجه میرسند. اعتماد برای حکمرانی ضروری است، بنابراین لازم است دولتها آن را در میان مردم ایجاد کنند.
بسیاری از اقتصاددانان سیاسی، دولتهای موثر را کشورهایی میدانند که از دستورالعملهای «از بالا به پایین» دولتها سرچشمه میگیرند. سرمایهگذاری در ظرفیت دولت به وسیله متصدیان فعلی، مانند ایجاد یک بوروکراسی موثر، دامنه سیاستهایی را افزایش میدهد که یک دولت میتواند با موفقیت اجرا کند.
رویکرد دوم برای دولتسازی بر نقش افراد تاکید میکند. در اینجا، شهروندان و دولت در یک رابطه تقویتکننده و متقابل کار میکنند. اقدام «از پایین به بالا» میتواند به طور مشابه اثربخشی دولت را افزایش دهد.
اگر دولت قابل اعتماد تلقی شود، مردم به احتمال زیاد به سبب رضایت، از سیاستهای عمومی تبعیت میکنند. بنابراین اعتماد عمومی به دولت و حاکمیت برای افزایش انطباق داوطلبانه ضروری است. اگر دولتها بدانند که شهروندان اعتماد دارند که سیاستگذاران بهترین منافع خود را برایشان در نظر گرفتهاند، میتوانند دستاوردهای بیشتری داشته باشند. در حالی که به راحتی میتوان دید که چگونه اعتماد عمومی میتواند از بین برود، اعتمادسازی (دوباره) بسیار مهم است و میتواند چالشبرانگیز باشد.
نمونه سنتی ظرفیت دولت، ظرفیت مالی است- اشاره به توانایی دولت برای افزایش درآمدهای مالیاتی برای تامین مالی کالاها و خدمات عمومی برای جامعه. سرمایهگذاری در ظرفیت مالی معمولاً مستلزم تقویت بوروکراسیها و ایجاد سیستمهای مالیاتی عادلانه و شفاف است که بخشی از آن شامل بهبود نظارت است. بنابراین تبعیت شهروندان از پرداخت مالیات یک تابع مستقیم از نظارت و دستیابی دولت به اجرای سیاست مالیاتی است.
در عین حال، اگر مردم فکر کنند که درآمدهای مالیاتی به خوبی برای کالاها و خدمات عمومی صرف میشود - در نتیجه دولت قابل اعتماد بودن خود را در برابر ولخرجی ثابت کند-، این امر تمایل ذاتی جامعه را برای پرداخت مالیات افزایش میدهد. در علم اقتصاد، این امر گاهی به عنوان «روحیه مالیاتی» شناخته میشود. تبعیت از طریق رضایت، برخلاف اجبار، روشی بسیار ارزانتر برای اجرای سیاستهای موثر است. بنابراین میتوان گفت که اعتماد عمومی به دولت و ساختار حکمرانی، به رشد اقتصاد و افزایش رفاه عمومی نتیجه میدهد.
حمایت از ظرفیت مالی از طریق روحیه مالیاتی، نمونهای از این است که چگونه انطباق داوطلبانه، ظرفیت دولت را از طریق اعتماد مردم به دولت افزایش میدهد. اما طیف وسیعی از سیاستهای دیگر وجود دارد که فراتر از مالیاتها، برای موفقیت به سطوح بالایی از انطباق نیاز دارد. همچنین مجموعهای از فعالیتها وجود دارد که از طریق آنها شهروندان با دولت در مورد موضوعات کلیدی که نیاز به اعتماد عمومی دارند، تعامل میکنند.
همهگیری کووید 19 یک نمونه بسیار خوب برای بررسی بیشتر این ایده است. در سراسر کشورها، عرضه واکسن تقریباً به طور انحصاری از سوی دولت (در مقابل شرکتهای خصوصی) اداره میشود. بنابراین، اعتماد به دولت برای تشویق مردم برای واکسینه شدن (و خنثی کردن تئوریهای توطئه که مخالف توصیههای علمی مورد حمایت دولت است) ضروری است.
روشن است که در یک وضعیت اضطراری بهداشت عمومی مانند کووید 19، «اعتماد به دولت»، دارایی حیاتی برای ارائه مداخلههای موثر مانند گسترش واکسن بوده است. شاخصی از انطباق داوطلبانه را میتوان با نگاه کردن به تمایل پاسخدهندگان به مبارزه برای کشورشان، پرداخت مالیات و پذیرش مالیاتهای بالاتر برای جلوگیری از آلودگی محیط زیست یافت. به عبارت دیگر، خدمت اجباری (سربازی) و مالیات دو حوزه به خوبی مطالعهشده از تعاملات مبتنی بر انطباق با دولت هستند.
چرا دولتها باید اعتماد ایجاد کنند؟
کاهش اعتماد عمومی به دولت نگرانکننده است. همهگیری کووید 19 اعتماد عمومی را در سراسر جهان آزمایش کرده است. با فروکش کردن بدترین بحران، اعتمادسازی (دوباره) نهتنها برای گسترش ظرفیت دولت به عنوان یک پروژه بلندمدت، بلکه برای مقابله با بحرانهای آینده نیز حیاتی خواهد بود.
مجموعهای از مسائل وجود دارد که دولت و شهروندان را ملزم به همکاری با یکدیگر میکند. تهدید تغییرات آبوهوایی یک مثال بارز است. دولتها باید سیاستهای زیستمحیطی مناسبی را برای تشویق گذار سبز اجرا کنند. شواهد نشان میدهد که چنین سیاستهایی میتواند به تغییر عادات خانوارها به سمت الگوهای مصرف سبزتر بینجامد. بنابراین نیاز به اعتمادسازی، بیشتر خودش را نشان میدهد.
گزارش نظرسنجی اعتماد سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه نشان میدهد که در سراسر کشورهای OECD، نیمی از افراد فکر میکنند که تغییرات آبوهوایی باید از سوی دولت در اولویت قرار گیرد؛ اما تنها یکسوم آنها از موفقیت سیاست در این موضوع اطمینان دارند.
در سراسر مناطق بریتانیا و کشورهای واگذارشده نیز رابطه مثبتی میان اعتماد به دولت و تمایل شهروندان به هزینه کردن درآمد برای محیط زیست وجود دارد. این موضوع همچنین نشان میدهد که اعتماد سیاسی برای افزایش انطباق داوطلبانه برای حل بحرانهایی مانند تغییرات آبوهوایی، با افزایش دامنه سیاستهای در دسترس برای سیاستگذاران، اهمیت دارد.
خودکامگی روبهرشد بنیادیترین ارزشهای افراد، از جمله حقوق آزادی و تعیین سرنوشت آنها را تهدید میکند. در کنار پیامدهای سیاسی و در واقع اخلاقی فرسایش دموکراتیک، پیامدهای اقتصادی نیز وجود دارد. دموکراسی ایالاتمتحده در سالهای اخیر کاهش یافته و فرسایش بیشتر در کمین است.
دموکراسی، محرک قوی یک اقتصاد سالم است. اقتصاددانان دریافتهاند که دموکراسیسازی باعث افزایش تولید ناخالص داخلی سرانه بین 20 تا 25 درصد میشود. برعکس، شواهد غیرقابل انکاری نیز از هزینههای اقتصادی زوال دموکراتیک وجود دارد. این هزینهها شامل رکود، بیثباتی سیاستها، فرار مغزها و خشونت است. در رژیمهای استبدادی، کسبوکارها با خطرات جدیدی روبهرو هستند، زیرا خودکامهها بازارها را از نو میسازند تا سلطه سیاسی خود را تقویت کنند.
نقش حیاتی تجارت در توسعه دموکراسی نیز به همان اندازه روشن است. پژوهشگران استدلال میکنند که تصمیمات احزاب محافظهکار و تجارتمحور در مورد نحوه پاسخگویی به راست افراطی، نهتنها مهم بلکه در تحکیم یا شکست دموکراسیها در اروپا تعیینکننده بوده است. در اصل، این دو عامل -ارزش اقتصادی دموکراسی و قدرت تجارت- نوید خوبی برای انعطافپذیری دموکراتیک در ایالاتمتحده است. اما این سناریوی خوشبینانه تنها در صورتی عملی میشود که تجارت، اول، خطرات اقتصادی فرسایش دموکراتیک را بشناسد و دوم، در واکنش به آن به طور موثر سازماندهی شود.
پیشرفت در روششناسی علوم اجتماعی به پژوهشگران این امکان را داده است که ارتباط میان نوع رژیم سیاسی و نتایج اقتصادی را به دقت ارزیابی کنند. یافتهها روشن است: خودکامگی ضربهای بر اقتصاد است. تحلیلهای اخیر به طور قانعکنندهای نشان میدهد که رابطه علی میان دموکراسی و رشد اقتصاد وجود دارد. اقتصاددانان معروف، دارون عجم اوغلو، سورِش نایدو، پاسکوال رِسترِپو و جیمز ای. رابینسون در مطالعهای، بین سالهای 1960 تا 2010، به 175 کشور نگاه کردند و دریافتند که تاثیر دموکراسی بر رشد «قابل توجه» است و دموکراتیزاسیون، تولید ناخالص داخلی سرانه را به میزان فوقالعادهای بین 20 تا 25 درصد در 25 سال آینده افزایش میدهد. حتی در دوران رونق اقتصادی دهه 1990، 10 سال طول کشید تا ایالاتمتحده به رشد 25درصدی در تولید ناخالص داخلی سرانه واقعی دست یابد.
عجم اوغلو و همکاران دریافتند که دموکراسی «با افزایش سرمایهگذاری، تشویق اصلاحات اقتصادی، بهبود ارائه آموزش و مراقبتهای بهداشتی و کاهش ناآرامیهای اجتماعی» باعث رشد میشود. در شناسایی یک اثر علی دموکراسی، آنها سهم اساسی به مطالعه اقتصاد سیاسی میدهند. با این حال، کار آنها با مطالعات قبلی که مجموعهای از دستاوردهای اقتصادی مرتبط با شیوههای دموکراتیک را شناسایی کرده بودند، و با مقاله جدیدی در امریکن اکونومیک ریویو که نشان میدهد رهبران پوپولیست با کاهش 10درصدی تولید ناخالص داخلی سرانه طی 15 سال مرتبط هستند، سازگار است. به طور خلاصه، دموکراسیها به این دلیل رشد میکنند که در تضمین تامین کالاهای عمومی از جمله آموزش، بهداشت عمومی و زیرساختها بهتر عمل میکنند؛ زیرا آنها بازارها را به طور موثرتری مدیریت و رقابت را به مصالحه سیاسی (نه خشونت سیاسی) هدایت میکنند.