آثار بیاعتمادی مردم به پول ملی از نگاه حسین عبده تبریزی
به گزارش اقتصادنیوز گزیده این گفتگو به این شرح است:
* علت اینکه مردم پسانداز میکنند، به اشکال مختلفی توسط اقتصاددانان توضیح داده شده است. افراد از محل درآمدشان هم مصرف و هم پسانداز میکنند و شرکتهایی در داخل اقتصاد یا خارج (عاملان اقتصادی) وجود دارند که درآمدهای مصرفنشده دیگران را وام میگیرند یا به شکلی غیر از وام میگیرند و سرمایهگذاری میکنند. وقتی میگوییم پسانداز، منظورمان انتخاب بین مصرف جاری یا آتی کالاها و خدمات است؛ یعنی امروز انتخاب کنیم کالاها و خدمات را مصرف کنیم یا اینکه مصرف کالاها و خدمات را برای آینده بگذاریم. افراد برای اینکه بتوانند در آینده بیشتر مصرف کنند، بخشی از درآمد خودشان را پسانداز میکنند. یعنی عامل مهم در اخذ تصمیم به پسانداز به نرخ نهایی رجحان زمانی برمیگردد که عبارت است از علاقه فرد به اینکه بخشی از مصرف امروز را با مصرف بیشتر آینده تاخت بزند؛ افراد برحسب رجحانی که برای زمان قائلاند، البته با هم تفاوت دارند. بعضی نرخ رجحان زمانیای دارند که باعث میشود از مصرف امروز به امید 10 درصد مصرف آینده بیشتر صرفنظر کنند، در حالی که عدهای دیگر ممکن است زمانی از مصرف امروز بگذرند که مطمئن باشند مصرف آیندهشان 20 درصد افزایش پیدا میکند.
*عامل مهم در تصمیم پسانداز، درآمد است؛ اگر کسی درآمد جاری بیشتری دارد، طبعاً میتواند پسانداز بیشتری بکند. در عین حال بین افرادی که درآمد یکسانی دارند، ممکن است رجحان زمانی متفاوتی وجود داشته باشد. متغیر دیگری که بر پسانداز تاثیر میگذارد، پاداش پسانداز است، یعنی نرخ سودی که پساندازکننده از محل درآمد مصرفنشده خود به دست میآورد. کسی که وجوه پساندازکنندگان را دریافت میکند، حال به شکل تسهیلات یا به شکل سهام، در قبال این پول، به پساندازکننده پاداش میپردازد. هرچه این پاداش بالاتر باشد، تمایل به پسانداز بیشتر میشود. دو نظریه قدیمی مهم در مورد تعیین سطح نرخ بهره عبارت است از نظریه فیشر و نظریه رجحان نقدینگی کینز. از نظر فیشر دلایل تمایل به پسانداز، سطح درآمد، نرخ بهره و نرخ نهایی رجحان زمانی است؛ یعنی صرفنظر کردن از مصرف جاری به امید مصرف بیشتر آتی. نظریه کینز بر نقش وجوه نقدی یا پول در معاملات تاکید میکند و میگوید نرخ بهره در بازار پول تعیین میشود. تقاضا برای پول بیانگر درآمد و سطح قیمتها برای کالاها و خدمات است و رابطه معکوس با نرخ بهره دارد. عرضه پول در این نظریه توسط بانک مرکزی کنترل میشود و با تغییر عرضه پول میتوان نرخ بهره را تغییر داد. در واقع، تغییرات در عرضه پول تاثیر متضاد بر سطح نرخ بهره دارد که به سطح بازده و اشتغال در اقتصاد مربوط است. این آثار عبارتند از تاثیر نقدینگی، تاثیر درآمدی و تاثیر انتظارات قیمت.
*تورم وقتی است که افزایش نسبی قیمتها بیش از افزایش متوسط بهرهوری یا محصول نهایی نیروی کار و افزایش نسبی دستمزد پولی ناشی از آن است. این تورم به مفهوم واقعی آن است، یعنی افزایش نامتناسب قیمتها و کاهش قدرت خرید پول. به قول فریدمن تورم عبارت است از افزایش نامناسب و مداوم سطح عمومی قیمتها یا کاهش مستمر قدرت خرید پول. با این تعریف از تورم شما از من میپرسید رابطهاش با پسانداز و سرمایهگذاری چیست؟ تورم پیشبینینشده، در شرایطی که شدید باشد، اثرات منفی بر متغیرهای پولی مثل دستمزد پولی و نرخ بهره اسمی میگذارد و آنها را تعدیل میکند و منجر به افزایش نرخ بهره اسمی میشود. بالا رفتن نرخ بهره اسمی باعث میشود تا سرمایهگذاری کمتر صورت گیرد و این رابطهای است که شما به دنبال آن هستید. در افزایش تورم بسیار شدید این فرمایش شما درست است که میل به پسانداز به طور جدی تضعیف میشود و منابع در دسترس برای انباشت سرمایه کاهش مییابد. با کاهش میزان انباشت سرمایه، با تراکم سرمایه کمتر، در بلندمدت رشد متوقف میشود و اقتصاد به تدریج به سمت رکود اقتصادی شدید و بیکاری میرود.
* تورم بسیار شدید علاوه بر اینکه بحران اقتصادی به دنبال دارد، منجر به سقوط نظام پولی و ناآرامی سیاسی و اجتماعی میشود. به هر حال، از این لحاظ که تورم پسانداز را کاهش میدهد و نرخ پسانداز را پایین میآورد، نظر شما درست است. در اینکه ما باید تورم خود را کاهش دهیم هیچ شکی نیست، چراکه تورم شدید اقتصاد ما را در بسیاری از موارد به لبه پرتگاه رکود اقتصادی میبرد. هنگامی که قیمتها با سرعت زیاد و بیتناسب سیر فزایندهای داشتهاند، روابط عادی اقتصادی مختل شده است. ببینید در اواخر سال 96 در اقتصاد ما چه وضعی پیش آمد که در سال 97 هم ادامه پیدا کرد. در دوره ریاستجمهوری نهم و دهم هم شاهد روند مشابهی بودیم که روابط عادی اقتصادی را مختل کرد. مردم اطمینان خود را نسبت به آینده اقتصاد در آن شرایط از دست دادند و تب مصرف و اسراف از سوی مصرفکنندگان جایگزین نگرانی برای آینده و آیندهنگری شد. وقتی قیمتها صعود میکنند، تولیدکنندگان هم نمیدانند که تولیدشان را باید به چه قیمتی بفروشند و از مصرفکننده چه قیمتی را باید دریافت کنند. بنابراین، در چنین شرایطی که در سال 97 آن را تجربه کردیم، وظیفه پول به عنوان ابزار مبادله از بین میرود و اعتماد مردم به پول به عنوان ذخیره ثروت از دست میرود و به سمت ارز میروند.
*باید عرض کنم شرایطی که ما در آن گرفتار هستیم، شرایط رکود تورمی است، چون چندین فصل است که نرخ رشدمان منفی است. در چنین شرایطی که رشد منفی است، یعنی ثروت جامعه اضافه نمیشود، بدیهی است پسانداز بهسختی صورت میگیرد. چون پسانداز بهسختی صورت میگیرد، سرمایهگذاری هم کمتر میشود و اگر نتوانیم از این دور باطل خارج شویم، این وضعیت تداوم بیشتری پیدا میکند. امیدوارم در سال جاری با رشد نسبی صادرات در بخشهایی غیر از نفت و گاز، درآمد بنگاهها افزایش پیدا کند و پسانداز آسیب جدی نبیند. اما متاسفانه معمولاً در چنین شرایطی، پسانداز آسیب جدی میبیند.
*در مورد رابطه پسانداز با رشد اقتصادی، بدیهی است که رشد از مسیر سرمایهگذاری صورت میگیرد و یکی از مهمترین عوامل موثر در سرمایهگذاری وجود سرمایه و پسانداز است. البته در گذشته ما همواره از آثار بهرهوری غافل بودهایم؛ هر وقت در سایر حوزهها کم آوردیم، با سرمایه آن کمبود را جبران کردهایم و درآمد نفت هم این فرصت را به ما داد. کم نیستند کسانی که معتقدند ما بیش از آنچه لازم بوده، ماشینآلات، تاسیسات و تجهیزات از جهان خریده و وارد کشور کردهایم و از آن تاسیسات استفاده کافی نمیکنیم. بهرهوری آن عنصر دومی است که برای رشد مورد نیاز است. در ایران سطح بهرهوری بسیار پایین است. اما به هر حال پسانداز نقش بسیار برجستهای در رشد اقتصادی دارد. مشکل ما این است که از سال 1386 تا امروز هم سطح بودجه خانوار پایین آمده و هم رشد نرخ پسانداز منفی بوده است. همچنین رشد کلی کشور در 40 سال گذشته نرخ مناسبی نبوده و البته در سالهای اخیر و بهویژه بعد از تحریم در این دو سال رشد به لحاظ آنچه در بخش نفت و گاز رخ داده، بهشدت آسیب دیده و ما رشد منفی در کشور داشتهایم. آن سرمایهای که با فروش نفت وارد کشور میشده، نشده و از این مجرا به پساندازها صدمه وارد شده است. یعنی آن روند عمومی که از سال 86 داشتیم، با شدت بیشتر تداوم پیدا کرد.
*پسانداز نکردن در کشور ما میتواند اقتصاد را به شرایط بحرانی ببرد. در بعضی از کشورها گفته میشود که مصرف نکردن مشکل ایجاد میکند. گرفتاری امروز ما این است که تقاضای کل هم پایین است و مردم قدرت خرید تولیدات کشور را ندارند. بنابراین، اقتصاد ما قطعاً هم به مصرف نیاز دارد و هم در عین حال به پسانداز. علت اینکه نه مصرف کافی است و نه پسانداز، درآمدهای پایین است؛ یعنی ما ارزشهای کافی در داخل کشور خلق نمیکنیم تا بر آن اساس درآمدها ارتقا یابد و متناسب با آن هم مصرف و هم پسانداز افزایش یابد. بنابراین، ما نباید لزوماً مصرف را چیز بدی بدانیم؛ مصرف چیز خوبی است که امکان میدهد اقتصاد به رشد خود ادامه دهد و تداوم رشد ظرفیتهای تولیدی داشته باشیم. ولی در عین حال باید درآمد کافی ایجاد کنیم که در کنار مصرف مقداری هم در اقتصاد پسانداز شود و موجودی سرمایه کشور کاهشی نشود. اگر موجودی سرمایه کشور کاهشی شود، یعنی ما به اندازه استهلاکها نمیتوانیم دارایی جدید خلق کنیم؛ یعنی ثروت جامعه به طور دائمی دارد کاهش پیدا میکند.
*حالا اینکه ما نمیتوانیم پسانداز کنیم با مساله تورم که عمدتاً مساله پولی است، لزوماً ارتباط مستقیمی ندارد. این مساله متفاوتی است؛ ممکن است در کشوری پسانداز نشود و تورم هم وجود نداشته باشد. بنابراین ما برای حل مساله تورم بیشتر روی متغیر خاص تورم یعنی نقدینگی تمرکز میکنیم، نه روی مساله پسانداز یا عدمپسانداز. اینکه بین پسانداز و شرایط سخت شوک اقتصادی رابطه مستقیم وجود داشته باشد، دوباره پاسخ منفی است. اگر پسانداز کافی نباشد، همانطور که اگر مصرف کافی نباشد، شرایط سخت در اقتصاد کشور ایجاد میشود. اما اینکه نبود پسانداز به شوک اقتصادی منجر شود، فکر نمیکنم رابطه مستقیم بین این دو متغیر وجود داشته باشد. شوکهای اقتصادی ما عمدتاً از ناحیه عوامل خارجی بوده، مثل بحرانهایی چون تحریم و در داخل هم حاصل سیاستهای پولی بوده. اما این لزوماً با پسانداز کردن ارتباط مستقیمی ندارد. البته در این اواخر که بانکها سودهای خیلی عجیب و غریب به مردم دادند، در بانکها سپردههای بلندمدت بیشتری نگه داشته شد. رابطهای بود بین نرخ سود بالایی که داده میشد و نرخ پسانداز مردم. در واقع، نرخهای سود بالایی که داده شد، به نقدینگی بزرگی انجامید و شاید بشود گفت که این نقدینگی عظیم شوک اقتصادی به ما داد.
*در مورد اینکه بین رشد اقتصادی و تورم چه رابطهای وجود دارد، لزومی ندارد که رابطه مستقیمی آنجا حاکم باشد. معمولاً کشورها به دنبال نرخ تورم ملایمی که حدود یک تا سه درصد است میگردند که با آن رشدشان را تامین کنند. اما این نظر که اگر پول چاپ کنیم و حجم بالای پول را داخل اقتصاد بریزیم، لزوماً رشد اقتصادی ایجاد میشود -آن چیزی که منحنی فیلیپس میگوید- آثار کوتاهمدت دارد. در ایران در گذشته پول و نقدینگی زیادی خلق شد، اما رشد اقتصادی به وقوع نپیوست، بلکه آن افزایشها صرفاً باعث بالا رفتن قیمتها شد. از این نظر، اگر هم رابطهای بین حجم نقدینگی و بهتبع آن تورم با رشد اقتصادی باشد، این رابطه کوتاهمدت است و در بلندمدت نمیشود با ایجاد تورم، رشد اقتصادی را دامن زد. به ویژه در کشور ما که تورم همیشه نرخهای بالایی داشته و متوسط آن در 40 سال گذشته 22 درصد بوده، صحبت از اینکه با تورم، رشد ایجاد کنیم بسیار خطرناک است. اگر اقتصاد بتواند نرخ پسانداز بالا و نرخ رشد بالا را حفظ کند، موجودی سرمایه بالا میرود و سطح تولید بیشتر هم ادامه پیدا میکند. ولی هیچ اقتصادی نمیتواند نرخ رشد بالا را برای همیشه ادامه دهد. در اقتصاد ایران ما البته از این مرحله فاصله بسیار داریم و هنوز باید به دنبال این باشیم که سالهای طولانی پسانداز کنیم و نرخ رشد بالا داشته باشیم.
*آلمانِ بعد از 1945، رشد بسیار سریع نزدیک به ششدرصدی در سال داشت، در حالی که طی همین مدت، تولید سرانه نیروی کار آمریکا حولوحوش دو درصد بود. مجموعهای از عوامل جمع شد تا آلمان به نرخهای رشد بلندمدت در یک دوره طولانی برسد. مهمترین این دلایل در کشور آلمان این بود که بخش بیشتری از تولید خود را صرف پسانداز و سرمایهگذاری کرد. ما امروز در ایران در چنین شرایطی هستیم و باید پسانداز کنیم. اگر در بعضی سالهای رونق اقتصادی همراه با ثبات نسبی قیمتها، پساندازکنندگان، سرمایهگذاران و سوداگران ایرانی سه گروه مختلف بودند که بر اساس انگیزههای مختلف کار میکردند و تولید طبق روند معمول خود ادامه مییافت، امروز این سه گروه یعنی سرمایهگذاران، پساندازکنندگان و سوداگران آرامآرام به یک سمت حرکت میکنند و در یک فهرست قرار میگیرند؛ برای حفظ منافعشان در مقابل تورم همه به سراغ فعالیتهای سوداگرانه میروند. اقدام به خرید دارایی واقعی، ارز، طلا و... میکنند. وقتی همه به سمت داراییهای واقعی میروند، بر کارایی اقتصاد تاثیر میگذارد. چرا؟ برای اینکه با تداوم این امر، میل به پسانداز بهشدت کاهش پیدا میکند. موجب میشود که میزان انباشت سرمایه در بخشهای تولیدی کاهش پیدا کند. این خود باعث کاهش رشد اقتصادی در کشور میشود.