۵ گام آمریکا که چین را وحشتزده میکند
به گزارش اقتصادنیوز؛ کیشور محبوبانی سفیر سابق سنگاپور در سازمان ملل که در سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ دبیر شورای امنیت سازمان ملل بوده است، در مطلبی تفصیلی برای نشریه آمریکایی نشنالاینترست با عنوان «آیا آمریکا میتواند به چین ببازد؟» از زاویهای متفاوت رقابت میان آمریکا و چین را تحلیل و واکاوی کرده است.
رئیس دانشکده سیاست عمومی لیکوانیو در دانشگاه ملی سنگاپور معتقد است: «خطر واقعی اهریمنسازی چین این است که حتی آمریکاییهای متفکر را وادار می کند به این باور برسند که جامعهای باز مانند آمریکا دارای مزایای طبیعی بسیاری نسبت به یک سیستم مستبد بسته مانند چین است و با مبنا قراردادن این رویکرد، آمریکایی ها حتی نمی توانند احتمال باخت به چین را تصور کنند».
این دیپلمات سنگاپوری که به عنوان یک چهره خوشنام آکادمیک در سطح بینالمللی شناخته شده است رقابت ۲ ابرقدرت غرب و شرق را متفاوت از روایتهای رایج و مفاهیم بدیهیانگاشتهشده در اغلب تحلیلهای جریان اصلی تفسیر کرده و در تصدیق رویکرد خود مصداقهای مستندی ارائه داده است تا مخاطبان مقاله را به بازنگری در تصویر رایج برساخته از تعامل چین و آمریکا دعوت میکند.
اقتصادنیوز این مقاله مفصل که تاکنون پربازدیدترین مقاله نشریه نشنالاینترست در ماه جاری بوده است را در ۴ بخش تقدیم مخاطبان میکند. بخش دوم مقاله را در ادامه بخوانید.
بیشتر بخوانید:
بزرگترین اشتباه آمریکا در قبال چین (بخش اول)
۵گام آمریکا که چین را وحشتزده میکند (بخش دوم)
تنها راه آمریکا برای نباختن به چین (بخش سوم)
چگونه چین از آمریکا پیشی گرفت؟ (بخش چهارم)
بخش دوم: ۵ گام سهل و ممتنع که چین را وحشتزده میکند
آوریل هینز ، مدیر اطلاعات ملی در دولت بایدن گفت «چین تهدیدی برای ارزش های آمریکایی در طیف وسیعی از موضوعات است». اما هر کارکتر از گفته های او در واقع نادرست است.
اولاً، چین موفقیت آمریکا را به چالش نمی کشد؛ آنها سعادت آمریکا را سرمایه ای می دانند که به پیشرفت اقتصاد چین در جهت رونق کمک کرده و خواهد کرد. دوماً، چین تهدیدی برای امنیت آمریکا نیست. این باور که «چین مأموریت دارد ارزش های آمریکایی را تضعیف کند» در میان جمع کثیری از آمریکایی ها -حتی اقشار آگاه و دانشگاهی مانند خانم هینز- به یک واقعیت تردیدناپذیر تبدیل شده است. اما اغلب برمبنای دو تصور غلط شکل گرفته که به لایههای ناخودآگاه ذهن آمریکایی نفوذ کرده است.
دو تصور واهی ذهن آمریکایی درباره چین
اولین تصور غلط این است که از آنجا که چین توسط یک حزب کمونیست اداره می شود ، باید مانند اتحاد جماهیر شوروی سابق در یک کارزار شرکت کند تا برتری کمونیسم از دموکراسی را ثابت کند. اما مأموریت واقعی چین جوان سازی تمدن چین است، نه اتلاف وقت و هزینه برای صادرات ایدئولوژی کمونیستی.
دومین تصور غلط این است که وقتی چین به عنوان قدرت اقتصادی شماره یک در جهان جایگزین آمریکا شود، مانند آمریکا یک مأموریت جهانی سازی را انجام می دهد و همانطور که آمریکا «مدل آمریکایی» را صادر میکرد، چین نیز «مدل چینی» را صادر میکند. اما اساسیترین واقعیتی که آمریکاییها باید در مورد ملت چین بدانند این است که آنها درباره افرادی که می توانند چینی باشند، به روشی که آمریکاییها معتقدند چه کسی میتواند آمریکایی باشد، اعتقادی ندارند. چینیها خیلی ساده بر این باورند که فقط چینیها میتوانند مدل چینی را داشته باشند. و نه تنها تلاشی برای چینیسازی جهان و صادرات مدل چینی نمیکند، بلکه اگر کسی سعی کند چینی شود متحیر خواهند شد.
سوءبرداشت از اهداف چین
در گفتمان آمریکایی عبارات رایج دیگری هم درباره اهداف چین شنیده میشود که مبنای عینی ندارند، از جمله؛ «هدف چین این است که جهان را برای مستبدین امن نگه دارد». بایدن گفته است «این نبردی است بین سودمندی دموکراسیها و خودکامگیهای قرن ۲۱. ما باید اثبات کنیم که دموکراسی کار می کند».
اما در واقع، پکن به یک کشور بر مبنای دموکراتیک یا خودکامه بودن کمکی نمیکند، بلکه فقط به این مسئله اهمیت می دهد که آیا همکاری و همیاری با یک کشور خاص، می تواند کارایی داشته باشد یا خیر. از این رو، اگر یونان، زادگاه دموکراسی غربی، تصمیم به پیوستن به طرح کمربند و جاده گرفته و از سرمایه گذاری چینی ها در بندر پیرایوس خود استقبال کند، چین بدون هیچگونه اهمیت به دموکراسی بودن یا نبودن یونان یا هر کشوری، در راستای منافع متقابل با آنها همکاری خواهد کرد. اما بگذارید صادق باشیم: آمریکا نیز عملاً همین کار را می کند. این کشور با عربستان سعودی همکاری خواهد کرد، حتی اگر از دموکراسی فرسنگها فاصله داشته باشد.
همانطور که اقتصاد چین به رشد خود ادامه می دهد ، موقعیت آمریکا را به عنوان قدرت اقتصادی شماره یک در جهان به چالش میکشد. بایدن حق داشت وقتی گفت «چین یک هدف کلی دارد که به عنوان یک کشور پیشرو، ثروتمندترین و قدرتمندترین کشور جهان شناخته شود».
اما در واقع، هدف واقعی چینیها بهبود معیشت مردم چین است. در حال حاضر ، درآمد سرانه 1.4 میلیارد نفر مردم چین حدود 10 هزار دلار است ، در حالی که در آمد سرانه برای 380 میلیون آمریکایی، 65 هزار دلار است. اگر چینی ها موفق شوند درآمد سرانه خود را به 17 هزار دلار -یک چهارم درآمد سرانه آمریکا- بهبود دهند ، اقتصاد آنها بزرگتر خواهد شد، زیرا جمعیت آنها چهار برابر است.
رقابت واقعی ناگزیر اقتصادی است. اگر این واقعیت را بپذیریم، چند قدم منطقی ساده وجود دارد که آمریکا میتواند برای پیشبرد رقابت اقتصادی خود انجام دهد.
۵ گام مهم که چین را وحشتزده میکند
۱. مرحله اول این است که بودجه دفاعی متورم کشور را به نصف کاهش دهیم و هزینه صرفهجویی شده را در راستای تحقیق و توسعه سرمایهگذاری مجدد کنیم.
۲. مرحله دوم این است که تمام نیروهای دفاعی خود را به طور کامل از خاورمیانه خارج کنیم و پای آمریکا را از درگیریهای غیرضروری که از زمان شروع جنگهای پس از 11 سپتامبر بالغ بر 5 تریلیون دلار برای مودیان آمریکایی تحمیل کردهاند بیرون بکشیم.
۳. مرحله سوم معکوس کردن تمام اقداماتی است که دولت ترامپ در جنگ تجاری با چین برداشته است.
چرا آنها را معکوس کنیم؟ چون آنها اقتصاد چین را تضعیف نکردند. در واقع، ممکن است در عوض به اقتصاد آمریکا آسیب برسانند؛ در سال 2009 اندازه بازار کالاهای خرده فروشی در چین 1.8 تریلیون دلار و در آمریکا 4 تریلیون دلار بود، یعنی بیش از دو برابر چین. اما در سال 2019 به دنبال 3 سال حمله اقتصادی دونالد ترامپ به چین، بازار کالاهای خرده فروشی چین به 6 تریلیون دلار که بزرگتر از بازار 5.5 تریلیون دلاری آمریکاست، رسیده بود. یک قانون کلیدی استراتژیک این است که ادامه جنگ در جبههای که میبازید اشتباه است.
۴. مرحله چهارم پیوستن مجدد به توافق نامه تجارت آزاد مشارکت ترنس-پاسیفیک (دو سوی اقیانوس آرام) است که باراک اوباما خردمندانه آغاز کرده بود تا اطمینان حاصل کند که اکوسیستم اقتصادی آسیای شرقی (بزرگترین سیستم مالی جهان در نوع خود) با محوریت چین شکل نمیگیرد.
۵. مرحله پنجم امضای موافقتنامههای تجارت آزاد با هر کشور یا منطقهای است که چین با آنها قرارداد امضا کرده است.
به عنوان مثال ، یک عرصه مهم برای رقابت ایالات متحده و چین، جنوب شرقی آسیا خواهد بود ، جایی که هنوز منابع عمدهای از حسن نیت نسبت به آمریکا در میان جمعیتی 700 میلیون نفری آن وجود دارد و انجمن ملل جنوب شرقی آسیا (آسه آن) حائز اهمیت است.
آمریکا باید فوراً با آسهآن توافق نامه تجارت آزاد را امضا کند. به این دلیل که در سال 2000 تولید ناخالص داخلی ژاپن ۸ برابر بزرگتر از تولید ناخالص داخلی ترکیبی آسهآن بود، تا سال 2019 فقط 1.6 برابر بزرگتر بود، و تا سال 2030 اقتصاد آسهآن بزرگتر از اقتصاد ژاپن خواهد شد.
واقعیت تلخ؛ لازم نیست چین نگران باشد
تحقق این ۵ مرحله چینیها را وحشت زده میکند. چرا که چین ناگهان، باید با یک رقیب ژئوپلیتیکی متفکر و شایسته برخورد کند.
اما در حقیقت، لازم نیست چینیها خیلی نگران باشند؛ واقعیت غم انگیز این است که حتی یک مرحله از ۵ مرحله معقول و منطقی یادشده از نظر سیاسی در داخل آمریکا امکانپذیر نیست.
چین یک استراتژی بلندمدت دقیق و حسابشده را دنبال می کند تا هم در داخل بهبود معیشت 1.4 میلیارد نفر چینی را با موفقیت ادامه دهد، و هم در خارج بتواند در ادغام اقتصاد چین با اکثر کشورهای جهان که به پیشرفت پکن کمک میکنند، توفیق حاصل کند. و متأسفانه آمریکا استراتژی جامع مطابقی ندارد.
در اینجا آماری دیگر برای تأمل در اینجا وجود دارد. برزیل از نظر جغرافیایی به آمریکا نزدیکتر از چین است. در سال 2000 برزیل برای صادرات 1 میلیارد دلار کالا به چین، به یک سال زمان نیاز داشت. اکنون این کار را هر 72ساعت انجام می دهد.
معیار تعیین پیروز در رقابت ژئوپلتیک آمریکا و چین
بر خلاف 50 درصد پایین جمعیت چین، که در 4 هزار سال تاریخ چین تنها در چهل سال اخیر بهترین پیشرفت و توسعه انسانی را تجربه کرده اند، 50 درصد پایین جمعیت آمریکا 3 دهه رکود اقتصادی را تجربه کردهاند، امری که به تعبیر انگس دیتون، برنده جایزه نوبل به «دریایی از ناامیدی» در میان طبقه کارگر سفیدپوست آمریکا منجر شده است که خود به کاهش امید به زندگی، افزایش مرگ و میر نوزادان، رشد اعتیاد به مواد افیونی ، خودکشیهای بیشتر و غیره شده است.
احتمالاً مهمترین سؤالی که برنامه ریزان استراتژیک آمریکایی باید در آن به دقت بنگرند این است که «معیار تعیین پیروز این رقابت ژئوپلتیک چیست؟». واقعیت این است که در پایان کار، نتیجه رقابت ژئوپلیتیک بین آمریکا و چین بر اساس تعداد ناوهای هواپیمابر یا کلاهکهای هستهای تعیین نخواهد شد، در عوض، اینکه کدام کشور در مراقبت از 50 درصد دست پایین خود بهتر عمل کرده، اساس قضاوت خواهد بود.
چین با یک مایل فاصله، پیش است
از هم اکنون، چین با یک مایل فاصله، پیش است، همانطور که آمریکا در جنگ سرد با شوروی پیش بود. در حقیقت، اولین نشانه گسست اتحاد جماهیر شوروی از آمار توسعه انسانی آن برآمد: امید به زندگی پایینتر، رشد مرگ و میر نوزادان، اعتیاد به الکل و میزان خودکشی.
همانطور که ژان فن روانشناس دانشگاه استنفورد مستند کرده است «در مقابل رکود و ایستایی آمریکا، فرهنگ و خودانگاره و روحیه افراد در چین با سرعت بالایی –و عمدتا در جهت بهبود- دگرگون میشوند».