«نوآوری باز» شاخصه سازمان های پسامدرن
مهدی محمد ظاهری، مدیر عامل شرکت داریک و کارشناس ارشد MBA و دوره تکمیلی DBA از ویل لندن است. او استارتآپهای زیادی را راهاندازی کرده و اکنون در مجموعه «داریک نوین سرزمین پارس» و در سه حوزه مشغول فعالیت است؛ مشاور کلان شهرها (شهرداری تهران و شهرهای مشابه)، حوزه دپارتمان نفت و گاز و دپارتمان ناحیه نوآوری. ظاهری و همکارانش در در ناحیه نوآوری شریف دربحث شناساندن ناحیه، مستغلات ناحیه و حوزههای مربوط به توسعه زیرساخت که به بحث عرضه و تقاضا مرتبط است مشغول به فعالیت هستند.
شما به عنوان کسی که هم خودتان سابقه کارآفرینی و نوآوری دارید و هم مجموعه تحت نظرتان در قلب ناحیه نوآوری است، چه تعریفی از ناحیه نوآوری دارید؟ و چرا می گویید در دل این شهر ناحیه نوآوری رخ داده است؟
ناحیه نوآوری یعنی جایی برای کار، تفریح و زندگی یعنی سه مفهوم کاملا همسان و ناهمسان که باید کنار هم باشند و کنار هم بودنشان نیاز به برنامه ریزی و زیر ساخت دارد. پس ناحیه نوآوری یعنی جایی که کار در آن باشد. کاری که از آن صحبت میشود «کار پسامدرن» است؛ یعنی صحبت از سازمانهایی است که در آن عملا بدنه سازمان در حال پرتاب به بیرون از سازمان است. شاخصه سازمانهای پسا مدرن این است که عملا باید بحث نوآوری باز را در خودشان اجرا و ترویج کنند و باید این توان و پتانسیل را داشته باشند که بتوانند ارتباطاتشان را با شرکتهای دیگر، با مخاطبین و با کسانی که از محصولاتشان استفاده میکنند به صورت دو طرفه برقرار کنند. ناحیه نوآوری این مدل کسب و کارها را کنار زندگی قرار میدهد و زندگی را کنار تفریح ؛ یعنی هم فاصله سازمان با بیرون خودش و هم فاصله کسب و کار را با زندگی کم میکند.
یکی از پرسش هایی که مطرح می شود این است که اصولا چرا یک شرکت یا سرمایهگذار باید از ناحیه نوآوری استفاده کند؟
باید به عقب تر برگردیم و با یک رویکرد نوینتر پاسخ این پرسش را بدهیم. فرآیند «موج سوم» مفهوم شناخته شدهای است اما به قسمت نهایی آن کمتر توجه میشود. الوین تافلر از سه موج صحبت میکند، موج سنتی که در آن «انرژی بازو» نیروی اصلی توسعه ساز و کار زندگی بشر و کشاورزی اولویت اول کسب و کار بود و به همین خاطر جوامع کنار رودخانهها شکل گرفتند. اما زمانی که بحث صنعتی شدن و موج دوم پیش آمد، آن چیزی که ارزش پیدا کرد «انرژی و صنعت» بود و جوامع کنار مراکز صنعتی رشد کردند. موج سوم همان «فناوری اطلاعات» است که به نوعی با غفلت از آن به نقطه ضعف ما تبدیل شده است. در قرن حاضر اطلاعات و دانش باعث ایجاد مزیت رقابتی میشود؛ یعنی آن چیزی که باعث میشود جوامع توسعه و رشد پیدا کنند و دور آن جمع میشوند به جای آب و زمین و کارخانه، دانش است. الان مرکز دانش صرفا دانشگاه نیست ولی یکی از مراکز اصلی آن است؛ پس چون دانشگاه مرکز مزیت رقابتی جوامع امروزی است قاعدتا شرکتها به سمت آن خواهند رفت. از طرفی دیگر زمانی در دورههای مختلف رویکرد مدیریتی و اقتصاد قرن چهاردهم یا پانزدهم، چه مرکانتیلیستها و چه طبیعیون و چه کلاسیکها، رویکردهای آلمانی اتریشی و ... کم کم تعریفی که از سازمان میشد متناسب با آن واقعیتی بود که در آن جوامع داشت اتفاق میافتاد. لایههای شرکتها به این شکل بود که شرکتها باهم فاصله داشتند؛ مثلا مرکانتیلیستها میگفتند چیزی که واقعیت است همان انرژی است و شرکتها تعریفی از کارآفرین نداشتند؛ یعنی کارآفرین به عنوان یک آدم متفاوت کننده سازمان مطرح نبود بلکه به عنوان یکی از اعضا مثلا یک کارمند در بدنه سازمان مطرح میشد. کم کم این فرایند پیش رفت و به رویکردهای مدرنتر مثل آلمانی-اتریشی رسیدیم و الان به شرکتهای پسامدرن رسیدیم که رویکردهای کاملا باز به نوآوری دارند؛ یعنی کم کم این شرکتها به هم وصل شدند، تعریف شرکتها گسترده شد و الان درمورد مدل و الگوهایی حرف میزنیم که تا ده سال پیش قابل تعریف نبودند. یکی از شاخصههای این مدل و الگو اینترنت است که باعث شد خیلی از مفاهیم عوض شوند؛ مثلا بحث پول و بانکداری که «بلاکچین» در حال تغییر دادن آن است، یا بحث هوش مصنوعی که در حال تغییر آموزش است، یا بحث نانو تکنولوژی و بیوتکنولوژی که عملا بنیاد زیست آدمها را با تحول روبهرو میکند. زمانی که این شاخصهها در حال روی دادن است، سازمانها هم مجبور هستند تغییر کنند و آنقدر تغییر سازمانها و تغییر تکنولوژی زیاد است که امکان پذیر نیست یک سازمان در هر سطحی بتواند خودش را با این تغییرات وفق دهد. پس رویکردهای پسامدرن و رویکرهای نوآوری باز برای این به وجود آمد که تمام مرزها بین مخاطب، کاربر، تولید، محصول، جوامع، شرکت ها، مدل زندگی کردن و کار کردن کمتر شود. هر چه جلوتر میرویم مرزها کمتر میشود؛ مثل اینفلوئنسرها که در عین اینکه زندگی میکنند، کار هم میکنند، پس مرز سازمان و مرز ساختار سازمانی و مرز مخاطب واقعا از بین رفته است.
ناحیه نوآوری در دانشگاه در حال ایجاد زیرساختهای این تغییر مفهوم است. ناحیه نوآوری باعث میشود مفاهیم تعامل سازمانها باهم و امکان تعامل سازمانها بیشتر شود. بحث «نوآوری باز» هم همین است که دیگر سازمانها R&D نداشته باشند مثلا زیراکس بعد از اینکه حدود 7 یا 8 میلیارد دلار هزینه بی اثر داشت، تازه به این نتیجه رسید که اصلا لزومی ندارد R&D را داخل خودش داشته باشد بلکه باید این کار در دانشگاهها انجام شود.
ناحیه نوآوری شریف چه مشخصات و ویژگی هایی دارد؟
قابل ذکر است که داتشگاهای دیگر هم نتایج خوبی گرفتند ولی فکر میکنم دانشگاه شریف «زیبای کوچک» است. من اثربخشی را در ناحیه نوآوری شریف خیلی زیاد میبینم؛ یعنی احساس میکنم که کار درستی در حال انجام است. ناحیه نوآوری شریف حدودا 255 هکتار است که در تقاطع یادگار امام، آزادی، شیخ فضل الله و جناح قرار دارد؛ این فضایی است که به عنوان محل دانشگاه شریف در ذهن مردم جا افتاده است. این دانشگاه شامل مجموعهای از افراد نوآور و توانمند است. پیشتر هم یکسری از شرکتها اینجا کار کردند اما در این یک یا دو سالی که بحث ناحیه نوآوری پیش آمده واقعا در حال تبدیل شدن به یک مفهوم خاص است؛ یعنی بسیاری از شرکتهایی که از بیرون میآیند، به این دلیل است که با مرکز انرژی و توسعه معاصر که همان دانش است ارتباط داشته باشند و دانشگاه شریف واقعا برایشان جذاب است. اولویت سرمایهگذاریها اینجاست. تیمهای فضاهای کار اشتراکی (Co-work) اینجا حضور دارند، خود تیمها و اعضای آنها و شتابدهندهها و مرکز رشد و همه این زیست بوم در حال فعالیت هستند. در همین هفته با 5 یا 6 شرکت بزرگ جلسه داریم که تمایل دارند به نحوی در ناحیه نوآوری شریف باشند. قبل از اینکه بحث ساختار و فیزیک و استقرار صرف باشد بحث آن مفهوم یعنی بحث تمایل شرکتها، تمایل سرمایهگذار و تمایل این اکوسیتسم یا این زیست بوم به برقراری ارتباط با منبع انرژی مدرن است و این باعث شده است تا از همه کشور حتی از یزد، اصفهان، کرمانشاه و همدان تقاضا داشته باشیم. قطع به یقین اگر بحث مربوط به تحریم تعاملات و موارد مشکلاتی دیگر حل شود این تمایل به خارج از مرزهای ایران هم خواهد رسید. چون ما وقتی با دوستانی که چه در دانشگاه شریف و چه در جاهای دیگر هستند صحبت میکنیم بعضا میخواهند برگردند و خیلی تمایل دارند که در ناحیه نوآوری شریف فعالیت داشته باشند. پس داخل ناحیه نوآوری شریف بودن فقط به این محدود نمیشود که شهرداری، یک منطقه را برای آن مشخص کرده است، بلکه بدان معناست که حول این ناحیه یک مفهوم و فرایند ذهنی در حال شکلگیری است.
فرصت های سرمایه گذاری ناحیه نوآوری شریف در چه چیزهایی است؟ اگر مخاطب ما یک سرمایه گذار است که با توجه به این ویژگی ها برای سرمایه گذاری ترغیب شده باشد روی چه آیتم هایی می تواند سرمایه گذاری کند؟
اولی برند و دومی همان سطح دانشی است که پیش تر گفتم. شاید هیچ چیزی در اقتصاد ما مثل برند در تصمیم گیری مشتری و یا مخاطب موثر نباشد. خود ناحیه نوآوری در حال تبدیل شدن به یک برند است. دومین موضوع واقعیتهایی است که اینجا اتفاق میافتد، یعنی یک نفر که این فضا را بلد است و مدل سرمایهگذاری ریسکپذیر را میشناسد خیلی راحتتر میتواند اینجا با مخاطب خودش ارتباط برقرار کند، مثلا زمانی که یک شرکت دانش بنیان میخواهد از یک بخش خصوصی غیر متعارف جذب سرمایه کند، قطعا مشکل خیلی بیشتری خواهد داشت چون در این فرآیند زبان هم را نمیفهمند. الان یک سری مفاهیم در ناحیه نوآوری و این اکوسیستم ایجاد شده است که بین سرمایهگذار و بین تیم دانش بنیان وجود دارد. در این بدنه اکوسیستم نوآوری، همه تقریبا جای خودشان را پیدا کردهاند؛ یعنی ما الان به صورت نخصصی تامین کنندگان خدمات داریم یا به صورت تخصصی شتابدهنده و سرمایهگذار خطرپذیر داریم یا به صورت تخصصی بحثهای امکان سنجی ارزش گذاری در ناحیه نوآوری انجام میشود. بحث دیگر وصل کننده یا اتصال دهنده اکوسیستم است که ناحیه نوآوری شریف این اتصال را ایجاد کرده است؛ یعنی سرمایهگذار یا هر قسمتی از بدنه زیست بوم، لازم نیست بگردد یک سرمایهگذار یا یک شتاب دهنده پیدا کند بلکه ما آنها را به هم وصل میکنیم. شعار ما این است که وقتی تیمی وارد ناحیه نوآوری شریف میشود تا زمانی که میخواهد جذب سرمایهگذاری کند باید این پتانسیل را داشته باشد که حداکثر با 20 دقیقه پیاده روی بتواند به همه اکوسیستم برسد.
کدام مجموعه های بزرگ به این ناحیه آمده اند و سرمایه گذاری انجام داده اند؟
با خیلی از شرکتهای مخابراتی مذاکراتی داشتیم و یکی دو تای آنها در اینجا مستقر شدهاند. شرکتهای بزرگی هم اعلام تمایل کردهاند و ما در حال اجرای مدیریت بارگزاری یا استقرار شرکتها هستیم. این مدیریت کار دشواری است و حتی ناچار شدیم به خیلی از شرکتهای بزرگ «نه» بگوییم؛ شاید پارسال تصور بر این بود که آوردن این تعداد شرکت در اینجا خیلی سخت است، اما الان گلچین کردن آنها حاشیه ساز شده است. این پتانسیل ایجاد شده که شرکتها از هر مدل ( شرکت فعال در حوزه علم داده، در حوزه پلیمر، شرکتهای مخابراتی پویا و مؤثر و برندهای مختلف حوزه مشاوره؛ استارتاپهای خیلی خوب و شتاب دهندههای خیلی مؤثر) تمایل به همکاری دارند.
کسانی که با ناحیه نوآوری شریف آشنا باشند می دانند که مجموعه زیادی از ناحیه باغ است و معتقد هستند طبق اسناد شهرداری نمی شود به اینها دست زد و اینها زمین های مشجر هستند. تکلیف باغات در ناحیه نوآوری شریف چه می شود؟
اجازه دهید من فاصلهای را ایجاد کنم و موضوعی را که مدتی دغدغه خودم بوده را بگویم تا در مورد آن مقداری فکر کنیم. ما به هر حال یکسری ساز و کار بروکراتیک ایجاد شده و استقرار پیدا کرده در سازمانها و نهادهای مختلف کشور و یکسری قوانین داریم که احترام به قوانین حتما باید وجود داشته باشد. اتفاقی که افتاده است این است که ما باید ناحیه نوآوری را به افرادی که مفهوم نوآوری را میشناسند بسپاریم؛ یعنی زمانی که ما میگوییم «نوآوری»، وقتی از بیرون نگاه میکنیم، فکر میکنیم نوآوری یعنی لزوما چیز تازهای درست کنیم. در حالی که واقعا اینگونه نیست و پشت این ساخت یک دانش دو هزار سال خوابیده است، پشت آن افراد مؤثر زیادی هستند. یعنی زمانی که شما میگویید نوآوری! در واقع یک سلسله از دانشمندان پشت فرآیند نوآوری هستند. یک سلسله از افرادی که مثلا از استیو جابز شروع میشود و به آدام اسمیت ختم میشود یا برعکس. یا مثلا از مدیریت کلاسیک اقتصاد شروع میشود و به فضای «نوآوری باز» ختم میشود و ختم شدن به معنای انتهای کار نیست. الان ناحیه نوآوری این چهارچوبها را دارد و من فکر میکنم اتفاقی که باید بیفتد احترام گذاشتن به این چهارچوبها و احترام گذاشتن به زندگی مردم است. اصلا اولویت همین است. اما نکتهای که وجود دارد این است که به گمان من ناحیه حرفها و گفتمانهای جدیدی خواهد داشت و این امکان را به ما میدهد که از پتانسیلهای جدید استفاده کنیم. 20 سال پیش زمانی که اینترنت آمد میگفتند شهر مجازی یا ECT یا پول مجازی رواج پیدا خواهد کرد یا مثلا میگفتند بانکهای فیزیکی کم کم از بین میرود و ما آن روز چنین چیزهایی را سخت قبول کردیم. در حالی که الان این اتفاق در حال رخ دادن است یا مثلا بیزینسهای IT محور خیلی از مفاهیم را عوض کردند و تغییرات زیادی ایجاد کردند که شاید اگر آنها نبودند امکان پذیر نبود که الان خدماتی مثل توسعه اینترنتی یا فضاهای مختلف سی تو سی، یاای تو ای، یا بیزینسهای مختلفی که الان ایجاد میشود، را ارائه دهیم؛ به ویژه اقتصاد مشارکتی که به نظر من در 5 الی10 سال آینده خیلی عمیق خواهد شد. ما باید از این نوآوری استفاده کنیم و فناوری اطلاعات به ما امکان استفاده از این فرصتها را میدهد. قوانین شهرداری به ما نمیگوید که شما حق ندارید در منطقه به درختهای پارک دست ببرید یا در زمینهایی که فضای سبز دارند استفادههای غیر کشاورزی یا غیر فضای سبز کنید، بلکه میگوید شما باید «در چه راستایی استفاده کنید». ما در حال حاضر چیزی به اسم «واقعیت افزوده» داریم، همچنین چیزی به اسم «واقعیت مجازی»، ما الان تکنولوژیهایی داریم که لزومی ندارد برای استفاده از آنها شما هیچ درختی را قطع کنید، لزومی ندارد دست به طبیعت بزنید؛ ولی میتوانید کسب و کارها را در راستای توسعه کسب و کار و توسعه بهره بری و درآمدزایی ایجاد کنید و چهارچوبهایی را هم رعایت کنید. این ویژگی این پتانسیل را به ما داده است. در ناحیه نوآوری هم همین اتفاق افتاده است و من فکر میکنم میشود در فضاهای مشجر و این فضای سبز زیادی که وجود دارد اتفاقات خوبی را رقم زد، مثلا طرحی که ما مطرح کردیم بحث Green Co-Working بود که خدا را شکر پارک علم و فناوری دانشگاه شریف از آن استقبال کرد. برای ما از آن جذاب تر این بود که در اولویتهای شهرداری منطقه دو هم قرار گرفت و حتی در مصاحبههایشان هم این را خیلی مطرح کردند، مثلا یکی از کارها میتواند این باشد که شما بدون اینکه به فضای سبز دست بزنید میتوانید فضای کار سبز انجام دهید. یا مثلا ما طرحی دادیم که در یکی از این باغات امکان این هست که یک شهربازی واقعیت افزوده داشته باشیم؛ یعنی زمانی که عینک به چشم میزنید و داخل باغ میروید گودزیلا و .. میآیند یا با استفاده از آن آموزش میبینید که مثلاب ه درختها دست نزنید. پس این پتانسیل وجود دارد که ما از آن استفاده کنیم. ما به عنوان افراد فعال در ناحیه نوآوری این وظیفه را داریم که با احترام کامل به زندگی مردم و احترام کامل به قوانین با نوآوری عملا بتوانیم خروجیهای مثبت و کارآفرینانهای ایجاد کنیم.
شهرداری در توسعه ناحیه نوآوری چه نقشی می تواند داشته باشد؟
سه بخش مختلف در ناحیه نوآوری وجود دارد؛ یک بخش آن، بخش فیزیکی است که شرکتها درون آن قرار میگیرند و زیرساختها و مبلمان شهری و مدلهای جانمایی سازمانها و شرکتها را شامل میشود. یک بخش آن، بخش محتوایی و مفهومی است که مثلا میتواند فرهنگسازی و ذهنیتسازی باشد. بخش دیگر هم شبکهسازی است. اگر این سه بخش نباشند امکان ایجاد ناحیه نوآوری شاید به صفر برسد. قسمت اعظم زیرساختها به املاک برمیگردد و قسمتی از چهارچوب آن را شهرداری تعیین میکند که مثلا داخل این شما میتوانید چند درصد تراکم داشته باشید، یا میتوانید از این مدل استفاده کنید یا کاربریتان چه میتواند باشد. قوانین شهرداری محترم است اما باید با مفهوم کار ناحیه نوآوری هماهنگ باشد.
منظور از بخش ایده و مفهوم و تعاملات در آن چیست و چه نسبتی با شهرداری دارد؟
یعنی شما باید در زمینهای که فعالیت دارید مفهومی ایجاد کنید، مثلا دانشگاهی باید بداند جایی کار میکند که اطرافش مردم زندگی میکنند و باید تعامل با آنها را بلد بود. دوم نحوه تعامل با صاحبان کسب و کار است. کارآفرین در لبه تکنولوژی و «آشوب شرکتی» است یعنی همه چیز شرکتها در حال تغییر است و باید برای آن آماده باشد. این بار بزرگی است که گردن دانشگاه و فعالین اکوسیستم نوآوری است. اگر صرفا ما بخواهیم روی مکان فیزیکی ناحیه نوآوری تمرکز کنیم بازیگران ناحیه نوآوری عوض میشوند و کار دست کسانی میافتد که شاید علاقه یا سواد این کار را ندارند یا برایشان اولویت نداردکه میتواند یک قسمت آن شهرداری یا سازمانهای عمومی باشد و چهارچوبهایی را برای نوآوری مطرح کنند! معاونت علمی فناوری باید بداند حاکمیت فیزیکی نیست، بلکه محتوایی است. در این بحث ما دو موضوع داریم: بروکرات بودن و رسمیسازی یک سازمان که شامل رسمیسازی مکانی و زیرساختسازی است. بروکرات بودن محدودکننده است اما زیرساخت ضروری است و و بزرگترین زیرساخت، زیرساخت فرهنگی است. یعنی مثلا کارآفرین باید این فرهنگ را بیاموزد که شکست هیچ ایرادی ندارد و سرمایهگذار بداند درصد کم هم میتوان مشارکت کرد. شرکت دانش بنیان یا یک جایی مثل این اکوسیستم میتواند این مفاهیم را توسعه دهد.
در پایان به نظر شما بخش حاکمیتی چه گونه میتواند بستر گسترش ناحیه نوآوری را فراهم کند؟
تنها کاری که بخش حاکمیتی میتواند بکند این است که اجازه دهد شبکههایی که در ناحیه فناوری توضیح دادم بیشتر باهم تعامل داشته باشند و زیرساخت ایجاد تعامل شرکتها و شبکهسازی را بیشتر ایجاد کند.
در کل اگر بخش حاکمیتی میخواهد در این زمینه موثر عمل کند باید اجازه دهد بیشتر محتوای مؤثر و هدفمند تولید شود و مورد بعدی این است که زیرساخت این تعامل ایجاد شود؛ یعنی یکسری همایشها و نشستها برگزار شود و مدیرعامل شرکتها در آنجا با هم صحبت کنند و این شرکتها به هم وصل شوند. در پایان تاکید کنم تصمیم گیری نواحی نوآوری نباید به دست فضای فیزیکی صرف بیفتد؛ بلکه باید به دست کسانی بیفتد که مفهوم و تغییر تفکر ایجاد میکنند و قبول دارند که الگوها تغییر میکنند.